Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
to recover damages
خسارت خودرا جبران کردن
Other Matches
recvperate
جبران خسارت کردن
to redress danger
جبران خسارت کردن
indemnify
بیمه کردن جبران خسارت
reclamation
تقاضای جبران خسارت کردن
make up to
خسارت کسی را جبران کردن
indemnity
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnities
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
solatium
جبران خسارت
award of damages
جبران خسارت
recuperation
جبران خسارت
redress
جبران خسارت
compensations
جبران خسارت
compensation
جبران خسارت
redresses
جبران خسارت
redressed
جبران خسارت
recuperation
بهبود جبران خسارت
fair damages
[Law]
جبران خسارت عادلانه
remedied
وسائل جبران خسارت
remedy
وسائل جبران خسارت
remedying
وسائل جبران خسارت
remedies
وسائل جبران خسارت
fpa
معاف از جبران خسارت خاص
average bond
ضمانت نامه جبران خسارت
protection and indemnity club
باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
p&l club
club indemnity protectionand باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
pecuniary liability
ضمانت ضمانت جبران خسارت
offset
جبران کردن جبران
offsetting
جبران کردن جبران
certificate of damage
تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
general average
خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
to express one's heartfelt
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
off one's chest
<idiom>
خودرا خالی کردن
to busy oneself
خودرا مشغول کردن
to breakin
خودرا داخل کردن
to a one's right
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to sow one's wild oats
چل چلی خودرا کردن
topull oneself together
خودرا جمع کردن
do one's best
<idiom>
تمام تلاش خودرا کردن
To play ones part .
نقش خودرا بازی کردن
hold one's own
موقعیت خودرا حفظ کردن
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
to declare oneself
قصد خودرا افهار کردن
To set ones watch .
ساعت خودرا میزان کردن
hold one's ground
موقعیت خودرا حفظ کردن
to addict oneself
عادت کردن خودرا معتادکردن
for all one is worth
<idiom>
تمام سعی خودرا کردن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
to repeat oneself
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
To consume all ones energy .
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
to bridle one's anger
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
to carry oneself
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to put in for
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
to lick one's
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
To perfect oneself in a foreign language .
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to secure a debtby a mortagage
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to make a p of one's learing
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to cry peccavi
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
to ingratite oneself
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
requiting
جبران کردن
atone
جبران کردن
atoned
جبران کردن
atones
جبران کردن
atoning
جبران کردن
offset
جبران کردن
requites
جبران کردن
requited
جبران کردن
requite
جبران کردن
redresses
جبران کردن
retrieves
جبران کردن
expiate
جبران کردن
expiated
جبران کردن
expiates
جبران کردن
expiating
جبران کردن
satisfies
جبران کردن
satisfy
جبران کردن
retrieved
جبران کردن
satisfying
جبران کردن
retrieve
جبران کردن
recuperate
جبران کردن
recuperated
جبران کردن
make up for
جبران کردن
make up
جبران کردن
make good
جبران کردن
redress
جبران کردن
compensate
جبران کردن
redressed
جبران کردن
compensated
جبران کردن
compensates
جبران کردن
offsetting
جبران کردن
recuperates
جبران کردن
recuperating
جبران کردن
counterweigh
جبران کردن
reciprocates
جبران کردن
countervail
جبران کردن
reciprocated
جبران کردن
reciprocate
جبران کردن
recouped
جبران کردن
recouping
جبران کردن
recoups
جبران کردن
to make r.
جبران کردن
to make up for
جبران کردن
to make good
جبران کردن
compensations
جبران کردن
recoup
جبران کردن
compensation
جبران کردن
pays
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
suing
ادعای خسارت کردن
sues
ادعای خسارت کردن
blemish
خسارت وارد کردن
inflict casualty
خسارت وارد کردن
sue
ادعای خسارت کردن
sued
ادعای خسارت کردن
recuperation
رفع خسارت کردن
punitive damages
خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
make up for the past
جبران مافات کردن
make up a deficit
جبران کردن کسری
quittance
بازپرداختن جبران کردن
to make good a mistake
[ to wipe a disgrace]
<idiom>
اشتباهی را جبران کردن
to make amends for something
جبران کردن چیزی
to atone for something
جبران کردن چیزی
claims
طلب ادعای خسارت کردن
claimed
طلب ادعای خسارت کردن
claim
طلب ادعای خسارت کردن
to suffer a loss
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
claiming
طلب ادعای خسارت کردن
to sustain a loss
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
To claim against (sue) someone.
از کسی ادعای خسارت کردن
redress
دوباره پوشیدن جبران کردن
redressed
دوباره پوشیدن جبران کردن
redresses
دوباره پوشیدن جبران کردن
to recoup oneself
هزینه خود را جبران کردن
to recover lost time
وقت گمشده را جبران کردن)
to recover from something
جبران کردن
[مثال از بحرانی]
to make r. for a wrong
بی عدالتی یا خطایی را جبران کردن
to indemnify any one's expense
هزینه کسیرا جبران کردن
repaired
درست کردن جبران کردن تعمیر
repair
جبران کردن دوباره دایر کردن
repair
درست کردن جبران کردن تعمیر
repaired
جبران کردن دوباره دایر کردن
To make amends to someone for an injury.
وقت از دست رفته جبران کردن
compensated
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensate
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
compensates
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
reimbursed
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimbursing
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimburses
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimburse
جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
remedies
اصلاح کردن جبران کردن
remedying
اصلاح کردن جبران کردن
remedy
اصلاح کردن جبران کردن
gratifies
مفتخر کردن جبران کردن
gratify
مفتخر کردن جبران کردن
gratified
مفتخر کردن جبران کردن
rectifies
برطرف کردن جبران کردن
countervail
برابری کردن با جبران کردن
rectified
برطرف کردن جبران کردن
to make up
جبران کردن فراهم کردن
rectify
برطرف کردن جبران کردن
offset
جبران کردن خنثی کردن
remedied
اصلاح کردن جبران کردن
offsetting
جبران کردن خنثی کردن
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
cross examination
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
to rangeoneself
خودرا
he pretended to be asleep
خودرا بخواب زد
to a onself
خودرا اراستن
to suppress one's propensities
خودرا فرونشاندن
to d. oneself up
خودرا گرفتن
to dress up
خودرا اراستن
to try one's luck
بخت خودرا ازمودن
flatten
روحیه خودرا باختن
mince
حرف خودرا خوردن
to express one self
مقاصد خودرا فهماندن
to sun one self
خودرا افتاب دادن
minces
حرف خودرا خوردن
to plume oneself
با پیرایه خودرا اراستن
to pay one's way
خرج خودرا دراوردن
to pick up oneself
خودرا نگاه داشتن
self assertion
خودرا جلو اندازی
insconce
خودرا جای دادن
to show ones cards
قصد خودرا اشکارکردن
to slake one's revenge
انتقام خودرا گرفتن
one's accomplice
همدست خودرا لودادن
flattens
روحیه خودرا باختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com