Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
damage feasant
خسارت ناشی از حیوانات
Other Matches
punitive damages
خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
bomb damage assessment
تعیین میزان خسارت ناشی ازبمب
structural damage
خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
certificate of damage
تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
general average
خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
tortious liability
ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
indemnities
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnity
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
look ahead
جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
lore
حیوانات
fauna
حیوانات یک اقلیم
zootomy
تشریح حیوانات
put away
<idiom>
کشتن حیوانات
stray animals
حیوانات ضاله
venery
حیوانات شکارشونده
breeding
پرورش حیوانات
dung
مدفوع حیوانات
foals
توله حیوانات
foal
توله حیوانات
chit
توله حیوانات
chits
توله حیوانات
zoolatry
پرستش حیوانات
bestiality
جماع با حیوانات
buggery with animals
جماع با حیوانات
home range
جایگاه حیوانات
feedstuff
خوراک حیوانات
wildlife
حیوانات وحشی
domestic animals
حیوانات اهلی
rodentia
حیوانات قراضه
pedication
عمل جنسی با حیوانات
woodnote
صدای حیوانات جنگل
bulls
حیوانات نر بزرگ فرمان
bull
حیوانات نر بزرگ فرمان
forepaw
پنجه دست حیوانات
make friends
<idiom>
رفاقت با حیوانات ومردم
big game
شکار حیوانات بزرگ
farmed
پرورشگاه حیوانات اهلی
farm
پرورشگاه حیوانات اهلی
zootechnical
وابسته به فن تربیت حیوانات
farms
پرورشگاه حیوانات اهلی
beaver
سگ آبی
[حیوانات و جانور شناسی]
pens
حیوانات اغل خانه ییلاقی
crest
یال
[حیوانات و جانور شناسی]
parkas
نیم تنه پوست حیوانات
penned
حیوانات اغل خانه ییلاقی
pen
حیوانات اغل خانه ییلاقی
mane
یال
[حیوانات و جانور شناسی]
zoomorphic
[استفاده از نقوش حیوانات در فرش]
reclaim animal
حیوانات وحشی تربیت شده
sweetbread
تیموس حیوانات جوان دنبلان
acron
قسمت قدامی حیوانات بنددار
penning
حیوانات اغل خانه ییلاقی
warrens
محل نگهداری حیوانات وحشی
soilage
علف تازه علوفه حیوانات
privilegium
حق تقدم در شکار حیوانات اهلی
squamation
پوشش فلسی شکل حیوانات
warren
محل نگهداری حیوانات وحشی
zoon
هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
blasetocyst
جنین تکامل یافته حیوانات پستاندار
taxidermy
پرکردن پوست حیوانات با کاه وغیره
home range
جای محدود برای فعالیت حیوانات
upland game
پرندگان و حیوانات کوچم شکاری در ارتفاعات
diana
الههء ماه وشکار حیوانات وحشی
gasteropod
حیوانات ناعمه خانواده راب یاحلزون
exuviae
پوشش یا پوست حیوانات پس از انداخته شدن
dicker
مبادله کردن پوست حیوانات معامله جنسی
animalist
مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
taxidermist
ویژه گر پر کردن پوست حیوانات باکاه وغیره
fluor
مایعات بدن حیوانات مواد فلورین دار
zoomorphism
استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
zoomorphism
تجسم خدا یا خدایان بشکل حیوانات پست
vivary
جای نگهداری حیوانات یا محل صید ماهی
forequarter
ربع قدامی خارجی بدن یالاشه حیوانات
veterinarian
پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
veterinarians
پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
zootechnician
کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
small game
پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
poundage
وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
fish meal
ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
fish story
ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
biomorph
[فرم پایه در موضوعات زنده مانند طراحی حیوانات، انسانها یا جانورشناسی]
biogeography
رشتهای از زیست شناسی که درباره طرزانتشار و پخش حیوانات ونباتات بحث میکند
lesion
خسارت
recompense
خسارت
casualty
خسارت
casualties
خسارت
recompensed
خسارت
recompenses
خسارت
detriment
خسارت
lesions
خسارت
smart money
خسارت
harm
خسارت
scathe
خسارت
reprise
خسارت
harmed
خسارت
harming
خسارت
recompensing
خسارت
harms
خسارت
depredations
خسارت
loss
خسارت
damage
خسارت
averaged
خسارت
depredation
خسارت
averages
خسارت
injury
خسارت
averaging
خسارت
average
خسارت
Agricultural Order
سرستون
[سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
to recover damages
خسارت گرفتن
lesions
جراحت خسارت
recuperation
جبران خسارت
partial loss
خسارت جزیی
average
خسارت بحری
damage
خسارت غرامت
certificate of damage
گواهی خسارت
recompensed
رفع خسارت
effective damage
خسارت موثر
recompenses
رفع خسارت
recompensing
رفع خسارت
recuperation
رفع خسارت
sea water damage
خسارت اب دریا
moral damage
خسارت معنوی
constructive total loss
خسارت کلی
particular average
خسارت خاص
delayed payment penalty
خسارت تاخیرتادیه
wrecks
خسارت وارداوردن
wrecking
خسارت وارداوردن
proceeding for damage
دعوی خسارت
wreck
خسارت وارداوردن
damnify
خسارت زدن
claim of compensation
ادعای خسارت
consequential damages
خسارت غیرمستقیم
consequential damages
خسارت تبعی
total loss
خسارت کلی
civil injury
خسارت مدنی
water damage
خسارت اب دیدگی
redress
جبران خسارت
redressed
جبران خسارت
redresses
جبران خسارت
award of damages
جبران خسارت
particular average
خسارت جزئی
compensations
جبران خسارت
damaged
خسارت دیده
willful misconduct
خسارت عمدی
costs
خسارت دادرسی
blemishing
خسارت واردکردن
special damage
خسارت مخصوص
g/a
خسارت کلی
toll
تحمل خسارت
tolling
تحمل خسارت
tolls
تحمل خسارت
g/a
خسارت عمومی
averaging
خسارت بحری
do damage
خسارت زدن
general damage
خسارت عمومی
loss
خسارت گمراهی
average adjustment
تصفیه خسارت
indemnification
تضمین خسارت
solatium
جبران خسارت
assumpsit
ادعای خسارت
liquidated damages
خسارت نقدی
general damage
خسارت کلی
fractional damage
خسارت جزئی
blemished
خسارت واردکردن
backwardation
خسارت دیرکرد
blemishes
خسارت واردکردن
compensation
جبران خسارت
material damage
خسارت مادی
averaged
خسارت بحری
recompense
رفع خسارت
injury
اسیب خسارت
swooper
موجد خسارت
averages
خسارت بحری
actual damage
خسارت واقعی
lesion
جراحت خسارت
compensate some one losses
خسارت کسی را دادن
to sustain a loss
متحمل خسارت شدن
consequential damage
خسارت غیر مستقیم
average clause
بند یا ماده خسارت
averaged
متوسط خسارت در بیمه
averages
متوسط خسارت در بیمه
average
متوسط خسارت در بیمه
adjuster
کارشناس در خسارت بیمه
to bear a loss
خسارت دیدن یاکشیدن
sue for dawages
عرضحال خسارت دادن
averaging
متوسط خسارت در بیمه
scathe
سبب خسارت شدن
to redress danger
جبران خسارت کردن
sounding in damages
دعوی خسارت مستدل
average particular
خسارت وارده بر کشتی
injured parties
طرف خسارت دیده
liability for damages
مسئولیت در برابر خسارت
late payment damages
خسارت تاخیر تادیه
indemnities
تاوان تضمین خسارت
endamage
خسارت وارد اوردن
constructive total loss
تخمین خسارت کل وارده
sue
ادعای خسارت کردن
sued
ادعای خسارت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com