Dictiornary-Farsi | خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
punitive damages	خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات


Other Matches

reprieved	تعلیق اجرای مجازات
reprieves	تعلیق اجرای مجازات
reprieve	تعلیق اجرای مجازات
reprieving	تعلیق اجرای مجازات
damage feasant	خسارت ناشی از حیوانات
certificate of damage	تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
bomb damage assessment	تعیین میزان خسارت ناشی ازبمب
lynch law	مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
structural damage	خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
general average	خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
probation officers	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
indemnity	تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnities	تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
preventive detention	تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
claim for indemnification	ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
considerations	وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration	وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
reprimanded	مجازات
reprimand	مجازات
reprimanding	مجازات
pains and penalties	مجازات
reprimands	مجازات
sanctioned	مجازات
sanctioning	مجازات
sanctions	مجازات
sanction	مجازات
castigation	مجازات
penalties	مجازات
rocket [British E]	مجازات
wite	مجازات
penalty	مجازات
retribution	مجازات
punishment	مجازات
the lash	مجازات
punishment	کیفر مجازات
punishable	قابل مجازات
punishable	مستحق مجازات
pecuniary punishment	مجازات نقدی
sentencing	حکم به مجازات
pecuniary pumishment	مجازات نقدی
sentences	حکم به مجازات
sanctions	مجازات کردن
punishability	قابلیت مجازات
mitigation of punishment	تخفیف مجازات
punishes	مجازات کردن
punish	مجازات کردن
punitory	متضمن مجازات
punished	مجازات کردن
pecuniary penalty	مجازات مالی
punishability	مجازات کردنی
principal punishment	مجازات اصلی
sanction	مجازات کردن
sanctioned	مجازات کردن
sanctioning	مجازات کردن
punishment of a minor offence	مجازات تکدیری
sentence	حکم به مجازات
supplementary punishment	مجازات تکمیلی
agravation of punishment	تشدید مجازات
theories of punishment	اهداف مجازات
fasces	قدرت مجازات
communication of punishment	ابلاغ مجازات
commutation	تخفیف مجازات
accessory punishment	مجازات تبعی
forfeitable	قابل مجازات
suspended sentences	مجازات تعلیقی
degradatory punishment	مجازات ترذیلی
theories of punishment	فلسفه مجازات
deterrennt punishment	مجازات ترهیبی
disciplinary punishment	مجازات انضباطی
castigator	مجازات کننده
absolution	انصراف از مجازات
suspension of punishment	تعلیق مجازات
degrading punishment	مجازات ترذیلی
divine legislation	تشدید مجازات
suspended sentence	مجازات تعلیقی
criminous	مستحق مجازات
culpability	قابلیت مجازات
to get ticked off [British E] <idiom>	مجازات شدن
to get a rocket [British E] <idiom>	مجازات شدن
to death penalty	اعدام مجازات
reformative punishment	مجازات تادیبی
probation	تعلیق مجازات
capital punishment	اعدام مجازات
capital punishment	مجازات اعدام
doom	حکم مجازات
deterrent punishment	مجازات ارعابی
culpable	قابل مجازات
severe punishment	مجازات شاق
death penalty	مجازات اعدام
reprieval	تعلیق مجازات
censure	مجازات [اصطلاح روزمره]
penal <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
finger-wagging	مجازات [اصطلاح روزمره]
commutation	تبدیل مجازات به اخف
culpable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
reproof	مجازات [اصطلاح روزمره]
penal codes	قانون مجازات عمومی
penal code	قانون مجازات عمومی
actionable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
suit the punishment to the crime	انطباق مجازات بر جرم
sanctions	تصدیق مجازات اقتصادی
it is death to	مجازات 0000مرگ است
sanction	تصدیق مجازات اقتصادی
sanctioned	تصدیق مجازات اقتصادی
sanctioning	تصدیق مجازات اقتصادی
on probation	در دوره تعلیق مجازات
on probation	به شرط تعلیق مجازات
to be on probation	در دوره تعلیق مجازات
punishable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
lesion	زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
lesions	زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
punishes	مجازات کردن کیفر دادن
reprieving	مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieved	مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieve	مجازات کسی را بتعویق انداختن
punish	مجازات کردن کیفر دادن
punished	مجازات کردن کیفر دادن
reprieves	مجازات کسی را بتعویق انداختن
to be on probation	در دوره تعلیق مجازات بودن
probation order	دستور یا حکم تعلیق مجازات
recompensed	خسارت
lesion	خسارت
damage	خسارت
averaging	خسارت
recompense	خسارت
averages	خسارت
recompenses	خسارت
smart money	خسارت
average	خسارت
averaged	خسارت
detriment	خسارت
recompensing	خسارت
scathe	خسارت
injury	خسارت
reprise	خسارت
harm	خسارت
casualty	خسارت
depredations	خسارت
loss	خسارت
depredation	خسارت
harms	خسارت
casualties	خسارت
harming	خسارت
harmed	خسارت
lesions	خسارت
lictor	پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
lynched	بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynch	بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
to give a suspended sentence [British E]	حکم دوره تعلیق مجازات دادن
lynches	بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
backwardation	خسارت دیرکرد
swooper	موجد خسارت
delayed payment penalty	خسارت تاخیرتادیه
certificate of damage	گواهی خسارت
fractional damage	خسارت جزئی
actual damage	خسارت واقعی
effective damage	خسارت موثر
particular average	خسارت خاص
average adjustment	تصفیه خسارت
award of damages	جبران خسارت
civil injury	خسارت مدنی
claim of compensation	ادعای خسارت
total loss	خسارت کلی
to recover damages	خسارت گرفتن
assumpsit	ادعای خسارت
toll	تحمل خسارت
constructive total loss	خسارت کلی
consequential damages	خسارت تبعی
tolling	تحمل خسارت
tolls	تحمل خسارت
sea water damage	خسارت اب دریا
consequential damages	خسارت غیرمستقیم
particular average	خسارت جزئی
damnify	خسارت زدن
water damage	خسارت اب دیدگی
partial loss	خسارت جزیی
recompensing	رفع خسارت
lesion	جراحت خسارت
costs	خسارت دادرسی