English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
unscathed خسارت ندیده زخمی نشده
Other Matches
certificate of damage تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
wound less زخمی نشده
captain a protest افهار نامه صادره از طرف مقامات بندر در مورد شرح کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده
wounded in action زخمی عملیات زخمی جنگی
general average خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
unsight ندیده
indemnities تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnity تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
intact صدمه ندیده
permitting ندیده گرفتن
permit ندیده گرفتن
unscathed صدمه ندیده
permits ندیده گرفتن
unpremediated پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
land lubber ادم کشتی ندیده
to buy a pig in a poke چیزیرا ندیده خریدن
land lubber ادم دریا ندیده
landlubbers ادم دریا ندیده
landlubber ادم دریا ندیده
he never saw a lion او هرگز شیر ندیده است
i had never seen such a book من هرگز چنین کتابی ندیده ام
he has never seen a lion او هرگز شیر ندیده است
integrity دادهای که آسیب ندیده است
We havent seen him for ages. سالهاست اورا ندیده ایم
I havent seen you for a long time. مدتها است که شما را ندیده ام
punitive damages خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
i u. that he has been hurt قول می دهم که اسیبی ندیده باشد
I never saw anything like it. من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
unbaoked سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
undisciplined تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unbroke رام نشده سوقان گیری نشده
uncommitted غیر متعهد نشده تعهد نشده
unborn هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unobligated اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unresolved تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unpicked نچیده گزین نشده انتخاب نشده
casualties زخمی
casualty زخمی
ulcerous زخمی
wounded زخمی
unsifted الک نشده رسیدگی نشده
unset جایگزین نشده جاانداخته نشده
irredenta انجام نشده جبران نشده
undirected رهبری نشده راهنمایی نشده
inconsummate تکمیل نشده انجام نشده
untried امتحان نشده محاکمه نشده
unsought جستجو نشده کشف نشده
unasked خواسته نشده پرسیده نشده
unredeemed جبران نشده سبک نشده
uncharged محسوب نشده رسمامتهم نشده
parity برای خطاها و اینکه داده دودویی ارسالی آسیب ندیده است
ulcerative زخمی قرحی
traumatic زخمی جراحتی
impetiginous زرد زخمی
claim for indemnification ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
wound chevron علامت زخمی شدن
stabber زخمی که تیر میکشد
wounds جراحت زخمی کردن
wounding جراحت زخمی کردن
wound جراحت زخمی کردن
wounded in action زخمی شده در جنگ
gored باشاخ زخمی کردن
gores باشاخ زخمی کردن
goring باشاخ زخمی کردن
footsore دارای پاهای زخمی
foot sore دارای پاهای زخمی
gore باشاخ زخمی کردن
wound chevron نشان زخمی شدن در جنگ
chevrons ارم زخمی شدن در جنگ
injuring زخمی کردن ضرر رساندن
chevron ارم زخمی شدن در جنگ
scotching چاک دادن زخمی کردن
scotched چاک دادن زخمی کردن
scotch چاک دادن زخمی کردن
injures زخمی کردن ضرر رساندن
injure زخمی کردن ضرر رساندن
injured person آدم آسیب دیده [زخمی]
scotches چاک دادن زخمی کردن
green old wound زخمی که گوشت نوبالانیاورده باشد
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
to maul somebody [something] کسی [چیزی] را بدجور زخمی کردن
to die from an injury [a wound] به علت آسیب دیدگی [زخمی] مردن
shoot زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
shoots زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
smart money غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
incomplete انجام نشده پر نشده
integrity حقیقتی که بیان کننده این است که فایل روی دیسک آسیب ندیده است و خراب نیست
misericord یکجورقمه نوک تیزکه ضربه مرگ را باان میزدندکه زخمی زودتراسوده شودئهسث
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
bedsore زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
white crow چیز ندیده چیز کمیاب
recompensing خسارت
loss خسارت
recompenses خسارت
harming خسارت
detriment خسارت
recompensed خسارت
scathe خسارت
damage خسارت
depredations خسارت
depredation خسارت
harm خسارت
average خسارت
harms خسارت
averaged خسارت
averages خسارت
averaging خسارت
smart money خسارت
recompense خسارت
casualties خسارت
harmed خسارت
reprise خسارت
lesion خسارت
casualty خسارت
injury خسارت
lesions خسارت
general damage خسارت عمومی
damnify خسارت زدن
constructive total loss خسارت کلی
costs خسارت دادرسی
delayed payment penalty خسارت تاخیرتادیه
g/a خسارت کلی
g/a خسارت عمومی
do damage خسارت زدن
redresses جبران خسارت
lesion جراحت خسارت
recompensed رفع خسارت
total loss خسارت کلی
lesions جراحت خسارت
recompenses رفع خسارت
wrecks خسارت وارداوردن
wrecking خسارت وارداوردن
wreck خسارت وارداوردن
recompense رفع خسارت
recompensing رفع خسارت
fractional damage خسارت جزئی
redress جبران خسارت
redressed جبران خسارت
effective damage خسارت موثر
compensation جبران خسارت
averaging خسارت بحری
water damage خسارت اب دیدگی
actual damage خسارت واقعی
moral damage خسارت معنوی
material damage خسارت مادی
particular average خسارت جزئی
damaged خسارت دیده
recuperation جبران خسارت
averages خسارت بحری
assumpsit ادعای خسارت
compensations جبران خسارت
partial loss خسارت جزیی
award of damages جبران خسارت
backwardation خسارت دیرکرد
particular average خسارت خاص
average adjustment تصفیه خسارت
average خسارت بحری
averaged خسارت بحری
recuperation رفع خسارت
loss خسارت گمراهی
consequential damages خسارت غیرمستقیم
solatium جبران خسارت
special damage خسارت مخصوص
indemnification تضمین خسارت
certificate of damage گواهی خسارت
to recover damages خسارت گرفتن
civil injury خسارت مدنی
swooper موجد خسارت
claim of compensation ادعای خسارت
toll تحمل خسارت
tolling تحمل خسارت
tolls تحمل خسارت
sea water damage خسارت اب دریا
blemishing خسارت واردکردن
blemishes خسارت واردکردن
proceeding for damage دعوی خسارت
blemished خسارت واردکردن
damage خسارت غرامت
general damage خسارت کلی
liquidated damages خسارت نقدی
injury اسیب خسارت
consequential damages خسارت تبعی
willful misconduct خسارت عمدی
average particular خسارت وارده بر کشتی
consequential damage خسارت غیر مستقیم
average clause بند یا ماده خسارت
fair damages [Law] جبران خسارت عادلانه
constructive total loss تخمین خسارت کل وارده
injured parties طرف خسارت دیده
adjuster کارشناس در خسارت بیمه
with pwrticular average مشمول خسارت خاص
injured party طرف خسارت دیده
compensate some one losses خسارت کسی را دادن
damage feasant خسارت ناشی از حیوانات
damage in transit خسارت در هنگام ترانزیت
loss assessment ارزیابی میزان خسارت
sounding in damages دعوی خسارت مستدل
sue for dawages عرضحال خسارت دادن
averaged متوسط خسارت در بیمه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com