Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (31 milliseconds)
English
Persian
blemish
خسارت وارد کردن
inflict casualty
خسارت وارد کردن
Search result with all words
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
Other Matches
endamage
خسارت وارد اوردن
vindictive damages
مقدار غرامتی که دادگاه علاوه بر خسارت واقعی وارد برخواهان از خوانده به منظورتنبیه او وصول میکند
damage feasant
درCL حالتی را گویند که رمه یاگله کسی وارد ملک دیگری شده از طریق چریدن یاشکستن اشجار ایجاد خسارت نماید
conservation
[darn]
مرمت و رفوگری فرش که بیشتر بصورت عمل مکانیکی بوده و جهت جلوگیری از پیشرفت خرابیو اصلاح نسبی خسارت وارد شده صورت می گیرد
certificate of damage
تصدیق خسارت وارده بر کالای خسارت دیده یا تخلیه نشده که از طرف مقامات بندرصادر میشود
general average
خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
indemnities
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
indemnity
تضمین جبران خسارت احتمالی اینده تضمین هر نوع خسارت
recvperate
جبران خسارت کردن
sues
ادعای خسارت کردن
suing
ادعای خسارت کردن
sue
ادعای خسارت کردن
recuperation
رفع خسارت کردن
to redress danger
جبران خسارت کردن
sued
ادعای خسارت کردن
punitive damages
خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
To claim against (sue) someone.
از کسی ادعای خسارت کردن
to suffer a loss
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
to sustain a loss
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to recover damages
خسارت خودرا جبران کردن
claimed
طلب ادعای خسارت کردن
claim
طلب ادعای خسارت کردن
claiming
طلب ادعای خسارت کردن
claims
طلب ادعای خسارت کردن
reclamation
تقاضای جبران خسارت کردن
make up to
خسارت کسی را جبران کردن
indemnify
بیمه کردن جبران خسارت
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
wake up
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeers
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
claim for indemnification
ادعای تضمین خسارت مطالبه پرداخت خسارت مطالبه پرداخت غرامت
introduced
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
initiate
وارد کردن
inducts
وارد کردن
inducting
وارد کردن
initiating
وارد کردن
importing
وارد کردن
induct
وارد کردن
imported
وارد کردن
initiated
وارد کردن
bring in
وارد کردن
inputting
وارد کردن
import
وارد کردن
make an entry
وارد کردن
inducted
وارد کردن
initiates
وارد کردن
rosters
وارد صورت کردن
initiate
تازه وارد کردن
roster
وارد صورت کردن
enter
وارد یا ثبت کردن
enters
وارد یا ثبت کردن
imported
عمل وارد کردن
initiates
تازه وارد کردن
entered
وارد یا ثبت کردن
importing
عمل وارد کردن
to exert force
[on]
نیرو وارد کردن
[بر]
initiating
تازه وارد کردن
reimport
دوباره وارد کردن
import
عمل وارد کردن
initiated
تازه وارد کردن
i had scarely arrived
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
swear in
باسوگند بشغلی وارد کردن
crediting
درستون بستانکار وارد کردن
credit
درستون بستانکار وارد کردن
take a strain
وارد کردن فشار به طناب
swear in
با مراسم تحلیف وارد کردن
credits
درستون بستانکار وارد کردن
to give somebody a blow
به کسی ضربه وارد کردن
commissioning the ship
وارد خدمت کردن کشتی
credited
درستون بستانکار وارد کردن
inputted
عمل وارد کردن اطلاعات
input
عمل وارد کردن اطلاعات
involve
گیر انداختن وارد کردن
hit the spot
<idiom>
نیروی تازه وارد کردن
inflict casualty
تلفات وارد کردن بدشمن
involves
گیر انداختن وارد کردن
involving
گیر انداختن وارد کردن
scoffed
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoff
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffs
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
to sit for an examination
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
initiation
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
ingrate
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
backhands
باپشت راکت ضربت وارد کردن
backhand
باپشت راکت ضربت وارد کردن
to enrol somebody
کسی را نام نویسی کردن
[ثبت نام کردن]
[درفهرست وارد کردن]
feed
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
enters
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enter
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
to e. upon acovnt book
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
entered
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
feeds
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
feeds
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
to break into something
از محفظه ای
[با زور وارد شدن و]
دزدی کردن
keyboarding
عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
importation
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
feed
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
typed
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
types
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
keyboarding
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
type
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
proselyte
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
supplemented
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
key
وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
supplements
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplementing
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplement
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
recriminate
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
commits
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
decimating
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
to swear in
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
posts
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posts
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post-
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
logs
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
posted
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post-
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
committed
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
post
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
committing
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
post
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
commit
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
hang
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
log
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
decimated
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
hangs
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
posted
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
modes
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
mode
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
responses
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
job
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
manual
عمل وارد کردن داده به کامپیوتر توسط اپراتور بوسیله صفحه کلید
atm
ماشین الکترونیکی در بانک با وارد کردن کارت مغناطیسی پول را خرد میکند
voicing
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
response
صفحهای در سیستم ویدیوی متن که به کاربر امکان وارد کردن داده میدهد
jobs
استفاده از ترمینال کاربر محاورهای برای وارد کردن دستورات کنترل کار
voice
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
voices
وارد کردن اطلاعات به کامپیوتر با استفاده از سیستم مشخیص صدا و صدای کاربر
cracking
وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
languages
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
language
نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
c clamp
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
journalize
در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
editor
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
escape character
کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
processor
وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
preparation
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
preparations
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
send in
وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
mode
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
modes
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
logs
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
log
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
graphics
وسیله سطح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
keypad
مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
depredation
خسارت
harm
خسارت
smart money
خسارت
harming
خسارت
reprise
خسارت
harmed
خسارت
casualty
خسارت
scathe
خسارت
harms
خسارت
average
خسارت
lesion
خسارت
casualties
خسارت
lesions
خسارت
averaged
خسارت
depredations
خسارت
damage
خسارت
loss
خسارت
injury
خسارت
recompensing
خسارت
recompenses
خسارت
averages
خسارت
recompense
خسارت
averaging
خسارت
detriment
خسارت
recompensed
خسارت
tablet
صفحه گرافیکی یا وسیله مسط ح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
tablets
صفحه گرافیکی یا وسیله مسط ح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد
decimal
کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimals
کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
general damage
خسارت عمومی
civil injury
خسارت مدنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com