English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
burn off خسته کردن رقیب باگرفتن سرعت اولیه دوچرخه
Other Matches
kill off سرعت گرفتن غیرعادی درمسابقه دو استقامت برای خسته کردن حریفان
muzzle velocity سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
initial velocity سرعت اولیه
velocities سرعت اولیه
velocity سرعت اولیه
basic speed سرعت اولیه
input speed سرعت اولیه
initial speed سرعت اولیه
high velocity سرعت اولیه زیاد
vertical takeoff سرعت صعود اولیه هواپیما
overweary زیاده خسته کردن خسته شدن
to release on parole با قید التزام رها کردن باگرفتن قول شرف رها کردن
poomse نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
wayworn خسته و مانده در اثر سفر خسته و کوفته
area blocking سد راه کردن رقیب در منطقه معین
brush block سد کردن سبک برای ایجادتاخیر در حرکت رقیب
velocity jump جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
to ride a bicycle دوچرخه سواری کردن
bicycle دوچرخه سواری کردن
bicycles دوچرخه سواری کردن
to go by bicycle دوچرخه سواری کردن
to bike دوچرخه سواری کردن [اصطلاح روزمره]
tire خسته کردن
fatigue خسته کردن
jade خسته کردن
tiring خسته کردن
fatigued خسته کردن
tires خسته کردن
fag خسته کردن
fatigues خسته کردن
overstrain خسته کردن
harasses خسته کردن
harass خسته کردن
to do up خسته کردن
bores خسته کردن
strain خسته کردن
strains خسته کردن
bore خسته کردن
fags خسته کردن
Ideal City [شهر موجود در نمونه اولیه و نقشه اولیه]
wear out کاملا خسته کردن
to overstrain oneself خود را خسته کردن
play out خسته کردن ماهی
to overwork oneself خود را خسته کردن
trachle تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
basic communication گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
waste one's words زبان خود را خسته کردن
overworks خسته کردن به هیجان اوردن
exhaust خسته کردن ازپای در اوردن
overwork خسته کردن به هیجان اوردن
exhausts خسته کردن ازپای در اوردن
overworked خسته کردن به هیجان اوردن
overworking خسته کردن به هیجان اوردن
waste one's breath زبان خود را خسته کردن
to strain one's eyes چشم خود رازیاد خسته کردن
wind خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
task زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
winds خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
to poreone's eyes out چشم را از بسیاری مطالعه خسته کردن
to overexert خود را بیش از اندازه خسته کردن
to overrun oneself از دویدن زیاد خود را خسته کردن
tasks زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
houses 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
basic data دادههای اولیه عناصر اولیه
restoration احیا و مرمت فرش [برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
set up مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
basic issue list اقلام مندرج در فهرست توزیع اولیه اقلام بار مبنای اولیه اقلام شارژ انبار
rehabilitate دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitated دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitates دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitating دارای امتیازات اولیه کردن
combined speed indicator عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
inflow ratio نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
indicated airspeed سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
burning rate سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
drags وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dogmatic marxism مارکسیسم دگماتیک اصطلاح ابداعی لنین برای مارکسیسم اولیه و نیزبیان طرز فکر کسانی که معتقد به رعایت بی کم وکاست اصول اولیه ابراز شده به وسیله مارکس بدون جرح و تعدیل و تصحیح بودند
tachometer اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
rate of flame propagation سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
machine number عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
wake up تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
vier رقیب
corrival رقیب
incomparable بی رقیب
adversary رقیب
opponent رقیب
adversaries رقیب
competitress رقیب
opponents رقیب
adversarial رقیب
unrivaled بی رقیب
inimitable بی رقیب
rivalling رقیب
rivaled رقیب
unapproachable بی رقیب
rivalled رقیب
rival رقیب
rivaling رقیب
rivals رقیب
competitor رقیب
emulative رقیب
competitors رقیب
integrate یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrates یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrating یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
reconvey بمحل اولیه باز گرداندن دوباره جمل کردن
antagonists رقیب دشمن
antagonist رقیب دشمن
corrival رقیب شدن
outfoot سریعتر از رقیب
vie رقیب شدن
vied رقیب شدن
vies رقیب شدن
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
rate of pouring سرعت سیلان سرعت جاری شدن
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
inputted فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
upset باخت رقیب محبوب
upsets باخت رقیب محبوب
underprice قیمت کمتر از رقیب
upsetting باخت رقیب محبوب
contains جلو رقیب را گرفتن
contained جلو رقیب را گرفتن
contain جلو رقیب را گرفتن
outkick تندتر از رقیب دویدن
immortalize rug فرش جاودانی و بدون رقیب
exhausts تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
exhaust تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
mulch که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulches که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
one-upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
one upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
subsonic با سرعت کمتر از سرعت صوت
accelerating سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerates سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerated سرعت دادن سرعت گرفتن
barrels با سرعت زیادحرکت کردن
rate سرعت ارزیابی کردن
spank با سرعت حرکت کردن
spanks با سرعت حرکت کردن
spanked با سرعت حرکت کردن
barrel با سرعت زیادحرکت کردن
rates سرعت ارزیابی کردن
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
bikes دوچرخه
carts دوچرخه
cart دوچرخه
carted دوچرخه
carting دوچرخه
bike دوچرخه
bicycle دوچرخه
bicycles دوچرخه
checked کم یا متوقف کردن سرعت بدن
to bolt با سرعت زیاد حرکت کردن
check کم یا متوقف کردن سرعت بدن
checks کم یا متوقف کردن سرعت بدن
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
up جلوتر از رقیب در مسابقه بودن به مقدار یک بخش یابیشتر
upped جلوتر از رقیب در مسابقه بودن به مقدار یک بخش یابیشتر
upping جلوتر از رقیب در مسابقه بودن به مقدار یک بخش یابیشتر
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
bicycles دوچرخه پایی
cyclist دوچرخه سوار
bicycle دوچرخه پایی
hansoms درشکه دوچرخه
tandem دوچرخه دونفری
tandems دوچرخه دونفری
cartwright's shop دوچرخه سازی
buglet بوق دوچرخه
caisson ارابه دوچرخه
push bike دوچرخه پایی
push bikes دوچرخه پایی
cycle track راه دوچرخه رو
two wheel tractor تراکتور دوچرخه
biker دوچرخه سوار
motor-assisted pedal cycle [British English] دوچرخه موتوردار
folding bicycle دوچرخه تاشو
bicycle path راه دوچرخه رو
bicycle kick پای دوچرخه
hansom درشکه دوچرخه
cyclists دوچرخه سوار
velocipede دوچرخه پایی
handle bar دسته دوچرخه
bicycle pump تلمبه دوچرخه
cabriolet درشکه دوچرخه
bicyclist دوچرخه سوار
cycling دوچرخه سواری
fleet هدف متحرک با سرعت حرکت کردن
crossover متقاطع کردن برای ازدیادفشار و سرعت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com