Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 122 (7 milliseconds)
English	Persian
fatigue	خستگی فرسودگی
fatigued	خستگی فرسودگی
fatigues	خستگی فرسودگی
Other Matches
fatigued	فرسودگی
haggardness	فرسودگی
abrasion	فرسودگی
corrosion	فرسودگی
fatigues	فرسودگی
hagardness	فرسودگی
exhaustion	فرسودگی
frazzle	فرسودگی
erosion-corrosion	فرسودگی
erosion	فرسودگی
fatigue	فرسودگی
triteness	فرسودگی
wear and tear	فرسودگی عادی
wear and tear	فرسودگی و سائیدگی
waer and tear	فرسودگی و سائیدگی
bioerosion	فرسودگی زیستی
surface deterioration	فرسودگی رویی
erosion corrosion	خوردگی- فرسودگی
fatigue of material	فرسودگی مواد
dezincification	فرسودگی بخشی
abrasions	سائیدگی فرسودگی
intrinsic fatigue strength	استحکام فرسودگی ذاتی
torsional fatigue strength	استحکام فرسودگی پیچشی
fair wear and tear	خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
age	خستگی
boredom	خستگی
ages	خستگی
fatigue limit	حد خستگی
tiredness	خستگی
ennui	خستگی
exhaustion	خستگی
dark burn	خستگی
weariness	خستگی
fatigued	خستگی
stressing	خستگی
fatigue	خستگی
stresses	خستگی
stress	خستگی
fatigues	خستگی
mean stress	خستگی متوسط
shrinkage stress	خستگی فرامد
secondary stress	خستگی فرعی
indefatigability	خستگی ناپذیری
principal stress	خستگی اصلی
langorous	خستگی اور
magnetic fatigue	خستگی مغناطیسی
muscular fatigue	خستگی عضلانی
thermal fatigue	خستگی حرارتی
tadium	خستگی از عمر
to stretch one's legs <idiom>	خستگی درکردن
eye strain	خستگی چشم
weariless	خستگی نا پذیر
unwearied	خستگی درکرده
tiredly	بیزار خستگی
tired to death	مانندمرده از خستگی
tangential stress	خستگی مماسی
taedium vitae	خستگی اززندگی
fatigue	خستگی کوفتگی
indefatigable	خستگی ناپذیر
circumferential stress	خستگی دایرهای
compressive stress	خستگی فشاری
drainless	خستگی ناپذیر
exhautless	خستگی ناپذیر
fatigueless	خستگی ناپذیر
unwearying	خستگی ناپذیر
eyestrain	خستگی چشم
irksome	خستگی اور
tedium	خستگی دلتنگی
fatigued	خستگی کوفتگی
fatigues	خستگی کوفتگی
inexhaustible	خستگی نا پذیر
refreshment	رفع خستگی
refreshments	رفع خستگی
tired	بیزار خستگی
wearily	از روی خستگی
fatig	خستگی پذیر
tensile stress	خستگی کششی
fatigable	خستگی پذیر
fatiguing	خستگی اور
fatigue test	ازمایش خستگی
fatigueability	خستگی پذیری
fatigue test	ازمون خستگی
fatiguable	خستگی پذیر
fatigue strength	استحکام خستگی
he did not turn a hair	هیچ خستگی وانمودنکرد
acopic	دافع خستگی و کوفتگی
to unbend oneself	رفع خستگی کردن
To be exhausted.	از پا افتادن ( خستگی مفرط )
I am deae beat . I am tired out .	از خستگی دارم غش می کنم
indefatigably	بطور خستگی ناپذیر
inexhaustibly	بطور خستگی ناپذیر
tireless	خستگی ناپذیر نافرسودنی
irksomely	بطور خستگی اور
transverse fatigue test	ازمایش خستگی عرضی
psychasthenia	خستگی روانی بی تصیمی
permissible stress	خستگی قابل قبول
palmograph	خستگی نگار دستی
tensile fatigue test	ازمایش کشش- خستگی
neurasthenic	وابسته به ضعف یا خستگی پی ها
nervous prostration	سستی پی خستگی اعصاب
to rest up	خوب خستگی در کردن
trachle	سبب خستگی یا دردسر
shrinkage stress	خستگی جمع شدگی
restraints	نیروی خستگی یا فرسایش بار
restraint	نیروی خستگی یا فرسایش بار
he is not quite rested	خوب رفع خستگی نکرده
fatigue testing machine	دستگاه ازمایش کننده خستگی
neurasthenic	دچار خستگی یاضعف اعصاب
borer	ملول کننده خستگی اور
perk up <idiom>	بعد از خستگی پرانرژی بودن
conk out <idiom>	بعلت خستگی به خواب رفتن
high cycle fatigue	خستگی ناشی از لرزشهای بافرکانس زیاد
refreshed	از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh	از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshes	از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to refresh oneself	تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
bolshevism	مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
low cycle fatigue	خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
bending stress	خستگی خمشی تلاش خمشی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com