English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
high cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهای بافرکانس زیاد
Other Matches
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
scrupulous ناشی ازوسواس یا دقت زیاد
aerodynamic heating افزایش دما ناشی از جریان سریع هوا روی سطوح ایرودینامیکی به ویژه درسرعتهای زیاد
altitude sickness حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
Brontide نوعی صدا [صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
ennui خستگی
fatigued خستگی
exhaustion خستگی
fatigue limit حد خستگی
ages خستگی
stresses خستگی
stress خستگی
boredom خستگی
fatigues خستگی
dark burn خستگی
age خستگی
stressing خستگی
tiredness خستگی
fatigue خستگی
weariness خستگی
to stretch one's legs <idiom> خستگی درکردن
fatiguing خستگی اور
shrinkage stress خستگی فرامد
fatigues خستگی کوفتگی
fatigued خستگی فرسودگی
compressive stress خستگی فشاری
secondary stress خستگی فرعی
tangential stress خستگی مماسی
irksome خستگی اور
fatigued خستگی کوفتگی
refreshments رفع خستگی
refreshment رفع خستگی
tired to death مانندمرده از خستگی
taedium vitae خستگی اززندگی
inexhaustible خستگی نا پذیر
thermal fatigue خستگی حرارتی
tensile stress خستگی کششی
weariless خستگی نا پذیر
drainless خستگی ناپذیر
tiredly بیزار خستگی
unwearied خستگی درکرده
fatigues خستگی فرسودگی
tadium خستگی از عمر
indefatigability خستگی ناپذیری
fatigueless خستگی ناپذیر
fatigue test ازمایش خستگی
tired بیزار خستگی
fatigue strength استحکام خستگی
unwearying خستگی ناپذیر
fatig خستگی پذیر
indefatigable خستگی ناپذیر
langorous خستگی اور
eyestrain خستگی چشم
eye strain خستگی چشم
fatigable خستگی پذیر
circumferential stress خستگی دایرهای
fatigue خستگی کوفتگی
fatigue خستگی فرسودگی
wearily از روی خستگی
mean stress خستگی متوسط
magnetic fatigue خستگی مغناطیسی
tedium خستگی دلتنگی
fatigue test ازمون خستگی
muscular fatigue خستگی عضلانی
fatiguable خستگی پذیر
principal stress خستگی اصلی
exhautless خستگی ناپذیر
fatigueability خستگی پذیری
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
nervous prostration سستی پی خستگی اعصاب
neurasthenic وابسته به ضعف یا خستگی پی ها
inexhaustibly بطور خستگی ناپذیر
he did not turn a hair هیچ خستگی وانمودنکرد
acopic دافع خستگی و کوفتگی
psychasthenia خستگی روانی بی تصیمی
I am deae beat . I am tired out . از خستگی دارم غش می کنم
to unbend oneself رفع خستگی کردن
trachle سبب خستگی یا دردسر
To be exhausted. از پا افتادن ( خستگی مفرط )
permissible stress خستگی قابل قبول
indefatigably بطور خستگی ناپذیر
shrinkage stress خستگی جمع شدگی
transverse fatigue test ازمایش خستگی عرضی
to rest up خوب خستگی در کردن
irksomely بطور خستگی اور
palmograph خستگی نگار دستی
tireless خستگی ناپذیر نافرسودنی
tensile fatigue test ازمایش کشش- خستگی
perk up <idiom> بعد از خستگی پرانرژی بودن
conk out <idiom> بعلت خستگی به خواب رفتن
restraints نیروی خستگی یا فرسایش بار
restraint نیروی خستگی یا فرسایش بار
borer ملول کننده خستگی اور
fatigue testing machine دستگاه ازمایش کننده خستگی
neurasthenic دچار خستگی یاضعف اعصاب
he is not quite rested خوب رفع خستگی نکرده
refreshes از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to refresh oneself تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
ill- ناشی
mala filde ناشی
amateurish ناشی
ills ناشی
muffs ناشی
muffing ناشی
skill less ناشی
muffed ناشی
muff ناشی
dilettantes ناشی
resulting ناشی
resulted ناشی
result ناشی
even tual ناشی
dilettanti ناشی
dilettante ناشی
descended ناشی
resultant ناشی
due ناشی از
on account of somebody [something] ناشی از
Due to ناشی از
gauche ناشی کج
skilless ناشی
emergent ناشی
ill ناشی
maladroit ناشی
therefrom ناشی از ان
variorum ناشی ازچندمنبع
irritative ناشی از تحریک
abnerval ناشی از عصب
negligent ناشی از بی مبالاتی
hypostatic ناشی از ته نشینی
unfortunate ناشی ازبدبختی
unskil ناشی بی مهارت
unperfect ناشی نابلد
awkward بی لطافت ناشی
tisy ناشی از مستی
jackleg ناشی نادرست
awkwardness ناشی گری
issues ناشی شدن
guttural ناشی از گلو
sequent منتج ناشی
novice ادم ناشی
novices ادم ناشی
issued ناشی شدن
issue ناشی شدن
due to an accident ناشی از یک حادثه
gremie بی تجربه و ناشی
privative ناشی از محرومیت
emanating ناشی شدن
emanates ناشی شدن
emanated ناشی شدن
emanate ناشی شدن
rhapsodical ناشی از احساسات
gaucherie ناشی گری
toxic ناشی از زهراگینی
premune ناشی از جلوگیری
dittographic ناشی ازتکراراشتباهی
rises ناشی شدن از
rises ناشی شدن
adipic ناشی ازچربی
stingy ناشی از خست
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
internal ناشی ازدرون
rise ناشی شدن
awkward age سن خامکار [ناشی]
rise ناشی شدن از
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
resulted ناشی شدن نتیجه
impiteous ناشی از سخت دلی
damage feasant خسارت ناشی از حیوانات
royalistic ناشی از شاه پرستی
rube ادم دهاتی ناشی
inexpertness ناشی گری بی تخصصی
despiteous ناشی ازکینه یالج
associative inhibition بازداری ناشی از تداعی
internal باطنی ناشی ازدرون
profits a prendre حقوق ناشی از مزارعه
ravening حریص ناشی از حرص
transmission خطای ناشی از اختلال در خط
resulting ناشی شدن نتیجه
transmissions خطای ناشی از اختلال در خط
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
renunciatory ناشی از انکار نفس
scorbutic ناشی از کمبود ویتامین C
ebb current جریان ناشی از افت اب
intuitional ناشی از درک مستقیم
left handed واقع در سمت چپ ناشی
interoceptive ناشی از امعاء واحشاء
renunciative ناشی از انکار نفس
result ناشی شدن نتیجه
occupation disease امراض ناشی از کار
sentiment ضعف ناشی ازاحساسات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com