English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
skimp خسیس بازی درآوردن
Other Matches
To fool arounk . مسخره بازی درآوردن
To behave ( act ) like a ruffian. To beard the lion in his den . لوطی بازی درآوردن
high-handed <idiom> رئیس بازی درآوردن
To stint . To be cheese - paring . گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی )
lord it over <idiom> رئیس بازی درآوردن ،به صورت رئیسبودن ، رفتارکردن
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
gripple <adj.> خسیس
ungenerous خسیس
cheeseparing <adj.> خسیس
stingy خسیس
tight-fisted خسیس
miser <adj.> خسیس
close fisted خسیس
closefisted خسیس
tight fisted خسیس
near with one's money خسیس
fast handed خسیس
parsimonious <adj.> خسیس
hidebound خسیس
mingy خسیس
scotchman خسیس
mingiest خسیس
mingier خسیس
grasping خسیس
miserly خسیس
cheeseparing خسیس
stiff <adj.> خسیس
penurious خسیس
uncharitable <adj.> خسیس
ungenerous <adj.> خسیس
skinflints خسیس
skinflint خسیس
sordid خسیس
unhandsome <adj.> خسیس
mingy <adj.> خسیس
illiberal <adj.> خسیس
hard handed خسیس
hard fisted خسیس
skimpy خسیس
handfast <adj.> خسیس
cheese-paring خسیس
churlish <adj.> خسیس
hardfisted <adj.> خسیس
niggardly خسیس
tightfisted خسیس
tightest خسیس
tighter خسیس
tight خسیس
scrimpy خسیس
mean <adj.> خسیس
scrape penny خسیس
screw <adj.> آدم خسیس
curmudgeon ادم خسیس
miser ادم خسیس
stringent سختگیر خسیس
stringently سختگیر خسیس
save all ادم خسیس
tightwad شخص خسیس
misers ادم خسیس
mean خسیس پست
hard خسیس درمضیقه
harder خسیس درمضیقه
hardest خسیس درمضیقه
meaner خسیس پست
meanest خسیس پست
niggard ادم خسیس
To fool ( mess) around . کلک درآوردن
to dig out کندن و درآوردن
to unravel woven [knitted] fabric از گیر درآوردن
to grow wings بال درآوردن
To play fast and loose . To go up and down like a yoyo. To shI'lly –shally . سفت کن شل کن درآوردن
toilet-training از قنداق درآوردن
costive سرد و بی محبت خسیس
hunks شخص خیلی خسیس
scrooge ادم خسیس ولئیم
codger ادم خسیس وپست
codgers ادم خسیس وپست
get someone's blood up <idiom> کفر کسی را درآوردن
To make money. To make ones pile. پول درآوردن ( ساختن )
To give someone hell. پدر کسی را درآوردن
To get to the root of something. ته وتوی چیزی را درآوردن
mutton dressed as lamb ادای جوانترها را درآوردن
make a killing <idiom> پول زیادی درآوردن
to unionize [American E] بشکل اتحادیه درآوردن
make a bundle <idiom> پول زیادی درآوردن
to redeem از گرو [رهن] درآوردن
rake someone over the coals <idiom> پول زیاد درآوردن
shake down <idiom> باحیله پول درآوردن
to unionise [British E] بشکل اتحادیه درآوردن
to strip something off درآوردن [ملافه از لحاف]
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
To rub shoulders with people of high society. Tobecome prominent. سری توی سرها درآوردن
to curb somebody کسی را تحت کنترل درآوردن
pooped out <idiom> خسته کننده،از پای درآوردن
To reduce something to the absurd . To make a travesty of something . چیزی را بصورت مسخره درآوردن
to beat the living daylights out of someone <idiom> دمار از روزگار کسی درآوردن
bite the dust <idiom> از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
To swindle money out of somebody. با تقلب پول از کسی گرفتن ( درآوردن )
To go too far . شور کاری را درآوردن ( زیاده روی )
fast buck <idiom> پول درآوردن ساده وآسان است
to mandate a territory to a country منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
He is mean and stingy. جان به عزرائیل نمی دهد ( خسیس است )
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
He is too stingy for words. دست توی جیبش نمی کند ( خسیس است )
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
fraud پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
frauds پور درآوردن با کلک زدن به مردم یا دروغ گفتن به آنها
Don't let making a living prevent you from making a life. اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
Bureaucracy . Red tape . کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
Never spend money before you have earned it. هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید.
true he is somewhat stingy.... راست است که اندکی خسیس است ولی ...
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
round robin (tournament or contest) <idiom> بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
set the score افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
set the game افزودن بر طول بازی افزودن بر طول بازی اسکواش
slackness بازی
partie بازی
solitaires تک بازی
patulousness بازی
game بازی
fun بازی
solitaire تک بازی
action بازی
plain dealing بازی
sportiveŠetc بازی کن
grey hound سگ بازی
plays بازی
basics بازی
gaming بازی
basic بازی
clearance بازی
watermanship اب بازی
play بازی
played بازی
playing بازی
falconine بازی
dibasic دو بازی
openness بازی
actions بازی
hopscotch بازی لی لی
home بازی
homes بازی
fences شمشیر بازی
stock jobbery سفته بازی
to keep score بازی رانگاهداشتن
stock jobbing سفته بازی
double بازی دوبل
popery پاپ بازی
trick شعبده بازی
playing the board بازی بر صفحه
bandying چوگان بازی کچ
golfing بازی گلف
priestcraft کشیش بازی
to make a goal یک بازی بردن
tricked شعبده بازی
taw مهره بازی
playing the board بازی فی نفسه
footballer فوتبال بازی کن
swordsmanship شمشیر بازی
stoppage of the game توقف بازی
fence شمشیر بازی
chicanery حیله بازی
team game بازی گروهی
the fancy مشت بازی
playing the man بازی روانی
the game is up بازی تمام شد
the game is up بازی باخت
chicaneries حیله بازی
the social evil جنده بازی
three knights' game بازی سه اسب
playing time مدت بازی
footballers فوتبال بازی کن
playing the man بازی با حریف
playing court زمین بازی
puppet show خیمه شب بازی
quackery حقه بازی
speculation سفته بازی
quiot لیس بازی
radial play بازی عرضی
bandied چوگان بازی کچ
playfully با خنده و بازی
bandies چوگان بازی کچ
pyrotechny فن اتش بازی
full-time 09 دقیقه بازی
charade نوعی بازی
puppetry خیمه شب بازی
fencing ششمشیر بازی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com