English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
unnecessary roughness خشونت بی مورد
Other Matches
rowdiness خشونت
violation خشونت
harshness خشونت
raucity خشونت
gruffness خشونت
raggedness خشونت
hoarseness خشونت
truculency خشونت
violence خشونت
harshly به خشونت
asperity خشونت
rigorism خشونت
roughness خشونت
stricture خشونت
strictures خشونت
huskiness خشونت
severity خشونت
truculence خشونت
loath loth خشونت
brusqurie خشونت در رفتار
blatancy خودنمایی خشونت
rigors سختگیری خشونت
burliness زبری خشونت
non-violence احتراز از خشونت
indelicacy خشونت بی نزاکتی
act of violence عمل خشونت
headhunting خشونت در بازی
grossness خشونت کلفتی
rigour سختگیری خشونت
incivility خشونت وحشیگری
discourtesy خشونت تندی
astingency درشتی خشونت
cheap shot خشونت عمدی
rigor سختگیری خشونت
rigours سختگیری خشونت
forcing خشونت نشان دادن
rough and tumble <idiom> با خشونت تمام جنگیدن
forces خشونت نشان دادن
force خشونت نشان دادن
violence شدت و تندی و سختی خشونت
slam bang بی ادبانه وبا خشونت رفتارکردن
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
to lager-lout [British E] در جشن مست شدن و با خشونت داد و بیداد کردن [اصطلاح روزمره]
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
satyagraha اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
heister [American E] دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
preyer دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
robber دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
brigand دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
case مورد
instances مورد
cases مورد
inopportune بی مورد
unseasonable بی مورد
objected مورد
objecting مورد
objects مورد
instance مورد
open to question <adj.> مورد شک
object مورد
unseasonably بی مورد
occasion مورد
occasioned مورد
occasioning مورد
occasions مورد
direct objects مورد
out of place بی مورد
oportuneness مورد
occurence مورد
indirect objects مورد
inapposite بی مورد
case مورد غلاف
myrtaceae تیره مورد
hold up <idiom> مورد هدف
liable to prosecution مورد تعقیب
opportuneness مورد مناسب
dubious مورد شک مشکوک
collector's item مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
In this case ( instance) . دراین مورد
expectative مورد انتظار
noted مورد ملاحظه
case دعوی مورد
objcetionable مورد ایراد
myrtle berry مورد دانه
taken مورد قبول
myrtle مورد سبز
object of transaction مورد معامله
As the case may be . برحسب مورد( آن)
cases دعوی مورد
in no instance در هیچ مورد
mytaceous از تیره مورد
fishy مورد تردید
cases مورد غلاف
in dispute مورد بحث
dubitable مورد شک مشکوک
to make observations [about] [on] نگریختن [در مورد] [به]
involved مورد بحث
case studies مورد پژوهی
requirement مورد نیاز
undue بی جهت بی مورد
undue ناروا بی مورد
case analysis تحلیل مورد
subject of hire مورد اجاره
laughing stock مورد تمسخر
happy [about] <adj.> خشنود [در مورد]
to make observations [about] [on] اندیشیدن [در مورد] [به]
entitlement مورد استحقاق
entitlement مورد سزیدگی
under disccussion مورد بحث
received مورد قبول
usages مورد استفاده
entitlements مورد استحقاق
usage مورد استفاده
utilized مورد استفاده
entitlements مورد سزیدگی
beloved مورد علاقه
confutation مورد تکذیب
utilisation [British] مورد مصرف
using مورد مصرف
instances لحظه مورد
usage مورد مصرف
schreber case مورد شربر
taken مورد تحسین
exploitation [utilization] مورد مصرف
savory مورد پسند
instance لحظه مورد
utilization مورد مصرف
sightly مورد نظر
savoury مورد پسند
special case مورد ویژه
case study مورد پژوهی
intended saving پس انداز مورد انتظار
it is of frequent خیلی مورد دارد
as the case may be تاچه مورد باشد
article of roup اموال مورد حراج
anticipated profit سود مورد انتظار
agreement area سطح مورد قرارداد
scrutinises مورد مداقه قراردادن
scrutinising مورد مداقه قراردادن
scrutinize مورد مداقه قراردادن
scrutinized مورد مداقه قراردادن
lime requirement اهک مورد نیاز
anticipated price قیمت مورد انتظار
aknowledge character کاراکتر مورد قبول
anticipated inflation تورم مورد انتظار
scrutinised مورد مداقه قراردادن
analyte ماده مورد تجزیه
beatten zone منطقه مورد اصابت
scrutinizing مورد مداقه قراردادن
scrutinizes مورد مداقه قراردادن
availabe time زمان مورد قبول
approves توافق در مورد چیزی
contested area منطقه مورد نزاع
floor space occupied فضای مورد نیاز
expected value ارزش مورد انتظار
expected price قیمت مورد انتظار
expected frequency فراوانی مورد انتظار
expectation value مقدار مورد توقع
approving توافق در مورد چیزی
desired effects اثرات مورد نظر
in prospect مورد انتظار [در برنامه ]
conventional مورد قبول عامه
competitive goods کالاهای مورد رقابت
impugns مورد اعتراض قراردادن
impugning مورد اعتراض قراردادن
inappositely بطور بیجایا بی مورد
capital employed سرمایه مورد استفاده
i mentioned one case in p یک مورد بخصوص را ذکرکردم
to decide [on] تصمیم گرفتن [در مورد]
hereon در این مورد در اینجا
he won a high praise مورد ستایش بسیارواقع شد
sub judice مورد مطالعه دادگاه
impugn مورد اعتراض قراردادن
impugned مورد اعتراض قراردادن
give evidence of گواهی دادن در مورد
approve توافق در مورد چیزی
make for مورد حمله قراردادن
the matter in hand موضوع مورد بحث
unregarded مورد توجه قرارنگرفته
trusty موتمن مورد اطمینان
referential مورد مراجعه ارجاعی
pledge مال مورد وثیقه
pledged مال مورد وثیقه
pledges مال مورد وثیقه
pledging مال مورد وثیقه
referent مورد مراجعه ارجاعی
receptee افراد مورد پذیرش
reserve requirements ذخائر مورد نیاز
esteemed فرد مورد احترام
to make observations [about] [on] تامل کردن [در مورد] [به]
To take into consideration. To consider. مورد توجه قراردادن
Irrelevent. I nappropriate. Out of place. بیجا ( بی مورد ؟نامناسب )
to take into consideration مورد رسیدگی قراردادن
sales expectations فروش مورد انتظار
share باس مورد استفاده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com