Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
religiosity
خشکه مقدس بودن
Other Matches
moralistic
خشکه مقدس
tartuffe
خشکه مقدس
tartufe
خشکه مقدس
halidom
چیز مقدس جای مقدس
hardened steel
خشکه
cast steel
فولاد خشکه
board wages
جیره خشکه
deadweight
وزن خشکه
dry river bed
خشکه رود
dead weight
وزن خشکه
dead weights
وزن خشکه
dry stone pitching
فکافته خشکه چینی
dry stone pitching
سنگفرش خشکه چینی
dry laid masonry
فکافته خشکه چینی
dry laid masonry
بنائی خشکه چین
dry stone drain
زهکش خشکه چینی
dry stone lining
روکش خشکه چینی
french drain
زهکش خشکه چینی
dry mansory
[دیوار سنگی خشکه چین]
broch
[ساختار خشکه چینی ماقبل تاریخ]
dry cooper
سازنده چلیک برای خشکه بار
inviolable
مقدس
saint
مقدس
sacrosanct
مقدس
hallowed
مقدس
sanctimonious
مقدس
sanctified
مقدس
prayerful
مقدس
saintly
مقدس
sacred
مقدس
holy
مقدس
numinous
مقدس
heavenly minded
مقدس
saints
مقدس
holiest
مقدس
venerable
مقدس
holier
مقدس
holy legislator
شارع مقدس
holily
بطور مقدس
holyday
روز مقدس
Mashhad
هر مقدس مشهد
Holly Sepulchre
مقبره مقدس
hallow
مقدس کردن
dedication cross
صلیب مقدس
sacred books
کتابهای مقدس
the holy
کتاب مقدس
sanctimoniousness
مقدس نمایی
sanctimony
مقدس نمایی
halidome
چیز مقدس
st.michael
پطرس مقدس
tartufe
مقدس ریایی
halidome
جای مقدس
sanctified airs
مقدس نمایی
sancify
مقدس شمردن
tartuffe
مقدس ریایی
sacred places
جاهای مقدس
hagiology
ادبیات مقدس
shrine
جای مقدس
shrines
جای مقدس
saints
مقدس شمردن
saint
مقدس شمردن
scriptures
کتاب مقدس
scripture
کتاب مقدس
relics
اثار مقدس
relic
اثار مقدس
Holy Father
پدر مقدس
fiestas
روز مقدس
fiesta
روز مقدس
sanctimonious
مقدس نما
Holy Writ
کتاب مقدس
sanctuary
جایگاه مقدس
sanctuaries
جایگاه مقدس
innocent
مبرا مقدس
SS
مخفف مقدس
stoup
قدح اب مقدس
Holy Week
هفتهی مقدس
Holy Weeks
هفتهی مقدس
St
مخفف مقدس
the Holy Trinity
تثلیت مقدس
biblical
مطابق کتاب مقدس
pali
زبان مقدس بودائیان
pontify
خودرا مقدس نمودن
it say in the bible that
در کتاب مقدس میگوید
sacredly
بطور مقدس یا محترم
biblical
وابسته به کتاب مقدس
sanctum
قدس جایگاه مقدس
postil
تفسیر کتاب مقدس
mitzvah
حکم کتاب مقدس
altar-table
میز مقدس در کلیسا
bibliolatry
پرستش کتاب مقدس
anointment
تقدیس با روغن مقدس
mitsvot
حکم کتاب مقدس
guaiacum
عودالانبیاء درخت مقدس
hermeneutic
ایین تفسیرکتاب مقدس
it is said in the bible that
در کتاب مقدس می گوید یامینویسد که
altar of credence
[جایگاه نان و شراب مقدس]
midrash
تفسیر کتاب مقدس یهود
People of the Book
پیروان کتاب مقدس
[ دین]
martinmas
جشن مارتین مقدس در 11نوامبر
hermeneutics
علم یا ایین تفسیرکتاب مقدس
vedic
وابسته به وداکتاب مقدس هندو
lignum vitae
درخت مقدس خشب الانبیاء
feretory
[صندوق آثار مقدس کلیسا]
buretto
تنگ مخصوص شراب مقدس
apis
گاو مقدس مصریان قدیم
buret
تنگ مخصوص شراب مقدس
scriptural
مطابق متن کتاب مقدس
bible
بطورکلی هر رساله یاکتاب مقدس
bibles
بطورکلی هر رساله یاکتاب مقدس
to
مادریک کلمه مقدس است
veda
کتاب مقدس باستانی هند
revised version
ترجمه اصلاح شده کتاب مقدس
zion
کوه مقدس اورشلیم قوم اسرائیل
lector
قاری کتاب مقدس در کلیسای کاتولیک
lectionary
ایات منتخبه یا قسمتی از کتاب مقدس
it say in the bible that
درکتاب مقدس گفته شده است
vulgate
نسخه لاتین قدیمی کتاب مقدس
enshrine
ضریح ساختن مقدس وگرامی داشتن
biblicism
پیروی تحت لفظی از کتاب مقدس
i saw this p in the scripture
این فقره را در کتاب مقدس دیدم
credence
[قفسه یا میز در حرم مقدس کلیسا]
franciscan
وابسته بدسته راهبان فرقه فرانسیس مقدس
reliquaries
فرف مخصص نگهداری اثار مقدس یا باستانی
lower criticism
انتقاد نسبت به مندرجات متن کتاب مقدس
paradigm
ایه کتاب مقدس که مثالی رامتضمن است
reliquary
فرف مخصص نگهداری اثار مقدس یا باستانی
paradigms
ایه کتاب مقدس که مثالی رامتضمن است
scripturalism
اعتقادبه نص کتاب مقدس دلبستگی بدلائل نقلی
pierian spring
الهام بخش شعر وسخنوری چشمه مقدس شاعری
inspirationist
کسیکه کتاب مقدس را الهام خدابا وحی میداند
grey friar
عضو جمعیت راهبان یادرویشان فرقه فرانسیس مقدس
ampullae niche
[طاقچه ای در کلیسا برای نگه داشتن ظروف آب مقدس]
futurism
اعتقاد بوقوع پیشگوییهای کتاب مقدس عقیده به اخرت
Chrismon
[حرف اول اسم مقدس از سه واژه ی یونانی به نام مسیح]
altar of repose
[طاقچه یا گوشه محراب کلیسا که گنجه ای از نان مقدس در آن است.]
bible
کتاب مقدس که شامل کتب عهد عتیق وجدید است
bibles
کتاب مقدس که شامل کتب عهد عتیق وجدید است
sangreal
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
fundamentalist
کسیکه نسبت بکتاب مقدس واصول دین پروتستان طرفدارعقایدکهنه است
sangraal
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
sangrail
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
the Holy Grail
جام مقدس
[که نیروی جوانی و سلامت جاودان و تغذیه بی انتها دارد]
blue laws
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
isagogics
گفتار در تاریخ ادبی کتاب مقدس و شرح گرداوری یاالهام شدن موادان
iconostasis
[پرده ای بین جایگاه مقدس و فضای اصلی در کلیساهای ارتدکس یونان و روسیه]
blue law
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
methuselah
" متوشالح " کاهن بزرگ یهود که بنابروایت کتاب مقدس 969 سال زندگی کرده
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
ablest
لایق بودن مناسب بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com