Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 90 (5 milliseconds)
English
Persian
catatonic rigidity
خشکی کاتاتونیایی
Other Matches
catatonic
کاتاتونیایی
catatonic schizophrenia
اسکیزوفرنی کاتاتونیایی
catatonic stupor
بهت کاتاتونیایی
crispness
خشکی
drouth
خشکی
dryness
خشکی
dry gap bridge
پل خشکی
droughts
خشکی
rigidity
خشکی
aridity
خشکی
drought
خشکی
land n
خشکی
stiffness
خشکی
barrenness
خشکی
mainland
خشکی
xeransis
خشکی
dry land
خشکی
terra firma
خشکی
parchedness
خشکی
leanness
خشکی
constipation
خشکی
land
خشکی
hypnotic rigidity
خشکی هیپنوتیسمی
zerophytes
خشکی پسند
xerophytes
خشکی پسند
chapt
خشکی زدن
lands man
اهل خشکی
land breeze
باد خشکی
landsman
اهل خشکی
huskiness
درشتی خشکی
overland route
راه خشکی
corkiness
سبکی خشکی
stiff neck
خشکی گردن
constipate
خشکی اوردن
overland
از راه خشکی
ankylosis
خشکی بند
landlocked
محاط در خشکی
loosen
از خشکی در اوردن
spit
یک نقطه از خشکی
loosened
از خشکی در اوردن
aground
به خشکی نشسته
waterfronts
پیشرفتگی خشکی در اب
landward
بسوی خشکی
loosens
از خشکی در اوردن
loosening
از خشکی در اوردن
landings
ورود به خشکی
landing
ورود به خشکی
absolute drought
خشکی مطلق
waterfront
پیشرفتگی خشکی در اب
landfalls
دیدن خشکی
landfall
دیدن خشکی
landlocked
محصور در خشکی
spits
یک نقطه از خشکی
terrarium
نمایشگاه جانوران خشکی
He is curt ( rigid , strict ) .
آدم خشکی است
chap
خشکی زدن پوست
dyschezia
خشکی مزاج
[پزشکی]
terraqueous
شامل خشکی ودریا
welter
درهم و برهمی خشکی
landside
طرف روبه خشکی
dry mouth
خشکی دهان
[پزشکی]
dry mouth syndrome
خشکی دهان
[پزشکی]
spits
پیشرفت خشکی در دریا
eschar
خشکی پوست زخم
costiveness
خشکی مزاج
[پزشکی]
spit
پیشرفت خشکی در دریا
land carriage
حمل و نقل خشکی
land lubber
ادم خشکی مانده
constipation
خشکی مزاج
[پزشکی]
xerostomia
خشکی دهان
[پزشکی]
land
به خشکی امدن پیاده شدن
amphibian vehicle
وسیله نقلیه برای خشکی و اب
overland mail
پستی که از راه خشکی برود
landfalls
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfall
دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
portage
حمل قایق سبک روی خشکی
landsman
کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
road haulier
حمل کننده کالا از طریق خشکی
landfall n
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
holm
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
horse
اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
played
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
plays
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
landing net
تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
gaff
میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
exsiccative
داروی خشکاننده داروی خشکی اوز
exsiccant
داروی خشکاننده داروی خشکی اور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com