English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (7 milliseconds)
English Persian
debt perpetrator خطاکار در بدهی
Other Matches
conversion استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
transgressive خطاکار
guilty خطاکار
wrongdoers خطاکار
wrongdoer خطاکار
faultful خطاکار
transgressor خطاکار تجاوزکار
culprit ادم خطاکار یامجرم
culprits ادم خطاکار یامجرم
debts بدهی
due بدهی
indebtedness بدهی
liabilities بدهی
debt بدهی
liability بدهی
debits بدهی
debit بدهی
debiting بدهی
debited بدهی
liability to disease بدهی
an active debt بدهی با ربح
capital liability بدهی سرمایه
bank overdraft بدهی به بانک
debt perpetrator مرتکب بدهی
absolute liability بدهی مطلق
arrear بدهی پس افتاده
arrear بدهی معوق
admission of liability قبول بدهی
liability insurance بیمه بدهی
acknowledgement of debt اقرار به بدهی
acknowladgement of debt قبول بدهی
book debts بدهی دفتری
debit card کارت بدهی
capital liability بدهی درازمدت
contingent liability بدهی اتفاقی
legal liability بدهی قانونی
current liability بدهی جاری
national debt بدهی ملی
debit note صورتحساب بدهی
debt burden بار بدهی
due bill سند بدهی
contingent liability بدهی احتمالی
net debt بدهی خالص
collective liability بدهی جمعی
to get into debt بدهی پیداکردن
to be in debt بدهی داشتن
the d. of a debt پرداخت بدهی
public debt بدهی دولت
private debt بدهی خصوصی
liabilities and assets بدهی و دارایی
oxygen debt بدهی اکسیژن
floating debt بدهی متغیر
debts بدهی داشتن
debited حساب بدهی
debit ستون بدهی
backs بدهی پس افتاده
back بدهی پس افتاده
promissory note برگه بدهی
debited ستون بدهی
debiting حساب بدهی
debiting ستون بدهی
debits حساب بدهی
debits ستون بدهی
liquidation پرداخت بدهی
debt بدهی داشتن
debit حساب بدهی
promissory note سند بدهی
credit note سند بدهی
promissory notes برگه بدهی
promissory notes سند بدهی
credit notes سند بدهی
i paid the debt plus interest بدهی را با بهره ان دادم
monetization پرداخت نقدی بدهی
debits در ستون بدهی گذاشتن
debiting در ستون بدهی گذاشتن
debit در ستون بدهی گذاشتن
To be in debt up to ones ears. غرق بدهی بودن
liquidation [of something] پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something] پرداخت بدهی [اقتصاد]
debited در ستون بدهی گذاشتن
realisation [British E] [of something] پرداخت بدهی [اقتصاد]
to pay one's way بدهی بهم نزدن
default عدم پرداخت بدهی
defaulting عدم پرداخت بدهی
defaults عدم پرداخت بدهی
deep in debt تا گردن زیر بدهی
charge account حساب بدهی مشتری
up to the eyes in debt تا گردن زیر بدهی
due بدهی موعد پرداخت
rebate پرداخت قسمتی از بدهی
defaulted عدم پرداخت بدهی
chargeable قابل بدهی یا پرداخت
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
rebates پرداخت قسمتی از بدهی
solvency توانایی پرداخت بدهی
embarrassed with debts زیر بار بدهی
debited به حساب بدهی کسی گذاشتن
to detain one's due بدهی خودرا نگه داشتن
insolvency عدم توانایی در پرداخت بدهی
Do you have an extra pen to lend me? یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
emcumbered with debts زیر بار قرض یا بدهی
debit به حساب بدهی کسی گذاشتن
amortization پرداخت بدهی به اقساط مساوی
to pay off a debt [mortgage] بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
debiting به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits به حساب بدهی کسی گذاشتن
Could you lend me some money ? می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
billing صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
omittance is no quit tance بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
monetization پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
debt of record بدهی قانونی record of court محکوم به
pay off با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
tax avoidance اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
deficits کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
debt discount تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
deficit کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
working capital مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
Could you move the table a little bit ? ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
an insolvent estate دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
debt of honour بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
delegatee کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
elegit حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
judgement dept بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
current liability اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
lien حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
good riddance <idiom> وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
collocation ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
current ratio نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
due bill در CL به این شکل تنظیم میشود : بدهی به اقای ..... مبلغ ..... است که عندالمطالبه پرداخت خواهد شد . تاریخ .... این سند بر خلاف برات و سفته به حواله کرد قابل پرداخت نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com