English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
continuous error خطای پیوسته
Other Matches
fault خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
faults خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
faulted خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
charging خطای مهاجم خطای ناشی از یورش به حریف
away پیوسته بطور پیوسته
horizontal error خطای بر دو سمت خطای افقی
error خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
errors خطای اپراتور خطای سخت افزار یا نرم افزاری . خطایی در برنامه که باعث جلوگیری از کارکردن درست برنامه یا سیستم میشود
magnetic deviation میزان خطای قرائت عقربه مغناطیسی خطای عقربه
continuous پیوسته
everywhen پیوسته
coadunate پیوسته
coalescent پیوسته
d. in پیوسته
cursive پیوسته
round-the-clock پیوسته
non-stop پیوسته
conjoint پیوسته
unremittingly پیوسته
continous پیوسته
alway پیوسته
affined پیوسته
allied پیوسته
never ceasing پیوسته
ceaselessly پیوسته
contiguous پیوسته
married پیوسته
uninterrupted پیوسته
perpetually پیوسته
cohesive به هم پیوسته
eternal پیوسته
syndetic پیوسته
incessantly پیوسته
annexed پیوسته
ceaseless پیوسته
attached پیوسته
continual پیوسته
concomitant پیوسته
incessant پیوسته
on end پیوسته
burst پیوسته
continued پیوسته
bursts پیوسته
on and on پیوسته
proximate پیوسته
for ever and aday پیوسته
for evermore پیوسته
in connexion with پیوسته به
legato پیوسته
compacts بهم پیوسته
diligence کوشش پیوسته
diligency کوشش پیوسته
to whittle at پیوسته بریدن
gamopetalous پیوسته گلبرگ
compacting بهم پیوسته
compacted بهم پیوسته
compact بهم پیوسته
aggregates بهم پیوسته
accrete بهم پیوسته
continuous traffic line خط پیوسته امد و شد
gamosepalous پیوسته کاسبرگ
gamophyllous پیوسته برگ
accretion رشد پیوسته
sustained yield بازده پیوسته
sympetalous پیوسته گلبرگ
pealing صدای پیوسته
pealed صدای پیوسته
peal صدای پیوسته
contiguous همجوار پیوسته
inseparate بهم پیوسته
insobriety شرب پیوسته
nid nod پیوسته جنباندن
collective بهم پیوسته
nid nod پیوسته جنبیدن
linked list لیست پیوسته
peals صدای پیوسته
adjoin پیوسته بودن
adjoined پیوسته بودن
haunts پیوسته امدن به
haunt پیوسته امدن به
symphsis عضو پیوسته
incessant drinking پیوسته گساری
indiscrete بهم پیوسته
thereunto بضمیمیه ان پیوسته به ان
whittle پیوسته کم کردن
adjoins پیوسته بودن
against پیوسته مجاور
aggregate بهم پیوسته
to be in a state of f. پیوسته درتغییربودن
continuous function تابع پیوسته
without rest پیوسته لاینقطع
continuous paper کاغذ پیوسته
continuous forms ورقههای پیوسته
continuous form ورقه پیوسته
without intermission پیوسته لاینقطع
vicinal در همسایگی پیوسته
end to end سرهم پیوسته
permanent water level تراز پیوسته اب
continuous variable متغیر پیوسته
continuous tone ته رنگ پیوسته
continuous spectrum طیف پیوسته
continuous scrolling حرکت پیوسته
continuous processing پردازش پیوسته
continuous process فرایند پیوسته
continuous phase فاز پیوسته
continuous duty کار پیوسته
collateral measures اقدامت پیوسته
continuous tone اهنگ پیوسته
connecting arrangement ترتیب پیوسته
conjunct بهم پیوسته
burster فرم پیوسته
burst mode حالت پیوسته
continuous distributions توزیع پیوسته
full time پیوسته کار
continuate پیوسته بهم
continuous data دادههای پیوسته
forever جاویدان پیوسته
flow chip براده پیوسته
ex post بوقوع پیوسته
connected measures اقدامت پیوسته
continuous background radiation تابش زمینهای پیوسته
he kept on speaking پیوسته سخن میگفت
so let us always be kind پیوسته مهربان باشیم
continuous flow analyser تجزیه گر جریان پیوسته
gamopetalous دارای گلبرگ پیوسته
zigzagged خطوط جناغی پیوسته
direct connected ماشینهای بهم پیوسته
continuous extraction apparatus دستگاه استخراج پیوسته
zigzagging خطوط جناغی پیوسته
zigzags خطوط جناغی پیوسته
continuous grading دانه بندی پیوسته
continuous levelling تراز یابی پیوسته
continuous packing column ستون پر شده پیوسته
continuous forms فرم های پیوسته
continuing appropriation تامین اعتبار پیوسته
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
zigzag خطوط جناغی پیوسته
indiscretely بطور بهم پیوسته
gamosepalous دارای کاسبرگ پیوسته
continuous rating کار پیوسته اسمی
to breed in and in پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
to chop and change پیوسته تغییررای دادن
steadily بطور پیوسته و یکنواخت
uniterrupted پیوسته غیرمقطوع دایم
steadies پیوسته ویکنواخت کردن
always پیوسته همه وقت
steady پیوسته ویکنواخت کردن
gamophyllous دارای برگ پیوسته
tractor feed تغذیه کاغذ پیوسته
steadying پیوسته ویکنواخت کردن
steadied پیوسته ویکنواخت کردن
steadiest پیوسته ویکنواخت کردن
to run on بهم پیوسته بودن
to hang together باهم پیوسته یامتحدبودن
to keep on پیوسته نگاه داشتن
statement with debate بیانیه با بحث پیوسته
continuous function تابع پیوسته [ریاضی]
to peg a way at some work پیوسته درسرچیزی کارکردن
to keep the track of something پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
correlative بهم پیوسته جفت نظیر
terraces ردیف خانههای بهم پیوسته
companionate بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
to move a bout پیوسته جای خود را تغییردادن
to be connected بهم پیوسته [متصل] بودن
full time پیوسته کاری تمام وقت
without interruption پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
terrace ردیف خانههای بهم پیوسته
linked pie/column graph نمودار گرد و ستونی پیوسته
true or sternal ribs دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
feeding storm طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
panoramically بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
to harp on one string پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
crofts زمین قابل کشت پیوسته بخانه
croft زمین قابل کشت پیوسته بخانه
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
infield کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
cyclic item اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
dialled راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
enroute personnel افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
continuous flow oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
dials راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dialed راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
dial راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
passionist عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
semi-detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
grasshopper beam تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
semi detached درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
foot fault خطای پا
cumulative error خطای کل
montage قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
montages قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
variable error خطای متغیر
determinate error خطای معین
cumulative error خطای جمعی
probable error خطای ممکن
divide exception خطای تقسیم
personal error خطای شخصی
undetected error خطای نایافته
probable error خطای احتمالی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com