Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
emergency risk
خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
Other Matches
inescapable
غیرقابل اجتناب
evasive steering
اجتناب از زیردریایی دشمن حرکت اجتناب امیز ناو
evasion
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasions
اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
minometer
دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی وسیله اندازه گیری دوز اتمی
rainout
ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
implosion weapon
جنگ افزار اتمی حساس قابل انفجار با تجزیه اتمی
isotopy
دارای تساوی در اعداد اتمی برابری عددی اتمی
all risks
تمام خطرات
jumbo risks
خطرات بزرگ
proliferation
سیستم گسترش اتمی یاگسترش تولید اتمی
indiscernible
غیرقابل مشاهده غیرقابل تشخیص
unexpired risks
خطرات منتفی نشده
war risks
خطرات ناشی از جنگ
against all risks
در براب کلیه خطرات
carrier's risk
خطرات به عهده حمل کننده
reserved for unexpired risks
ذخیره برای خطرات مرتفع نشده
atomic weight
وزن اتمی یک عنصر که برمبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است
clean weapon
جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
fallout contours
خطوط میزان منحنی تشعشع اتمی یا نشان دهنده شدت تشعشع اتمی
european atomic energy community
جامعه نیروی اتمی اروپا اتحادیه متشکل از بلژیک وفرانسه و المان و ایتالیا ولوگزامبورک و هلند که هدفش ایجاد تسهیلات مختلف در راه بهره برداری ازانرژی اتمی است
Ask your doctor or pharmacist about any health risks and possible side effects.
در مورد هر خطرات سلامتی و عوارض جانبی احتمالی از دکتر یا داروساز خود بپرسید.
nuclear stalemate
گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
nucleon
اجزای داخل هسته اتمی هستک هسته اتمی
fission to yield ratio
توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
cloud chamber effect
اثرات حاصله از لایه خارجی قارچ اتمی اثرات پوسته قارچ اتمی
atomic demolition munition
خرج تخریب مهمات اتمی مهمات مخصوص تخریب جنگ افزار اتمی
shirking
اجتناب
shirked
اجتناب
shirk
اجتناب
elusion
اجتناب
shirks
اجتناب
avoidance
اجتناب
eschewal
اجتناب
eschewing
اجتناب کردن
unavoidable
اجتناب ناپذیر
aviod
اجتناب کردن از
forbear
اجتناب کردن از
avoidance gradient
شیب اجتناب
avoidable
اجتناب پذیر
forbears
اجتناب کردن از
steer clear
اجتناب کردن
active avoidance
اجتناب فعال
stay away from
<idiom>
اجتناب کردن
eschews
اجتناب کردن
eschewed
اجتناب کردن
eschew
اجتناب کردن
to shuffle throuch shun
اجتناب کردن از
steer clear of someone
<idiom>
اجتناب کردن
avoidancae training
اجتناب اموزی
pass
اجتناب کردن
passes
اجتناب کردن
unalienable
<adj.>
اجتناب ناپذیر
eluding
اجتناب کردن از
indispensable
<adj.>
اجتناب ناپذیر
inalienable
<adj.>
اجتناب ناپذیر
absolute
<adj.>
اجتناب ناپذیر
inevitable
<adj.>
اجتناب ناپذیر
eluded
اجتناب کردن از
evitable
اجتناب پذیر
unalterable
<adj.>
اجتناب ناپذیر
elude
اجتناب کردن از
passed
اجتناب کردن
eludes
اجتناب کردن از
inevitable
اجتناب ناپذیر
survey meter
دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی دستگاه تشعشع سنج اتمی
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
risk avoider
اجتناب کننده از خطر
risk avoider
اجتناب کننده از ریسک
refrainment
خود داری اجتناب
avoidable costs
هزینههای قابل اجتناب
inevitable
غیر قابل اجتناب
unavoidable
غیر قابل اجتناب
to stay away from something
اجتناب کردن از چیزی یا جایی
tax avoidance
اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
last chance rule
مقررات مربوط به اجتناب ازتصادم با قایقهای دیگر
stagnation thesis
ایجاد رکود اقتصادی اجتناب ناپذیر خواهد بود
evade
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
terrain avoidance
اجتناب خودکار هواپیما از برخورد باموانع زمینی هنگام فرود
evaded
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
lay up
ضربه زدن به مسافت کوتاهتر از عادی برای اجتناب از افتادن ان در مانع
chopped
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
chop
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
irredeemable
غیرقابل خریداری
incorrodible
غیرقابل تحلیل
unpredictable
غیرقابل استناد
ungovernable
غیرقابل کنترل
unusable
غیرقابل استفاده
unutilizable
غیرقابل استفاده
unpredictable
غیرقابل پیشگویی
unprintable
غیرقابل چاپ
incontestable
غیرقابل بحث
unthinkable
غیرقابل فکر
incommunicable
غیرقابل ابلاغ
inapprehensible
غیرقابل ادراک
inappellable
غیرقابل استیناف
implausibility
غیرقابل قبولی
out of the way
غیرقابل دسترس
out-of-the-way
غیرقابل دسترس
unquestioning
غیرقابل اعتراض
indefensible
غیرقابل دفاع
in check
<idiom>
غیرقابل کنترل
indiscrete
غیرقابل تشخیص
indissolubly
بطور غیرقابل حل
irrespirable
غیرقابل استنشاق
unpromising
غیرقابل اطمینان
unappealable
غیرقابل استیناف
unappealabe
غیرقابل استیناف
infrangible
غیرقابل نقض
unachievable
غیرقابل حصول
quenchless
غیرقابل جلوگیری
noteless
غیرقابل ملاحظه بی نت
not negotiable
غیرقابل انتقال
not negotiable
غیرقابل معامله
beyond bearing
غیرقابل تحمل
untouchability
غیرقابل لمس
unwarrantable
غیرقابل ضمنانت
acataletic
غیرقابل فهم
run wild
<idiom>
غیرقابل کنترل
indistributable
غیرقابل توزیع
ineffability
غیرقابل توصیفی
unreadable
غیرقابل خواندن
fordless
غیرقابل عبور
inexplosive
غیرقابل انفجار
inexplosive
غیرقابل احتراق
flexionless
غیرقابل صرف
insociable
غیرقابل امیزش
irrefrangible
غیرقابل تجزیه
checkless
غیرقابل جلوگیری
obsolete
غیرقابل استفاده
sumless
<adj.>
غیرقابل شمارش
numberless
<adj.>
غیرقابل شمارش
innumerable
<adj.>
غیرقابل شمارش
countless
<adj.>
غیرقابل شمارش
unerring
غیرقابل لغزش
unquestionable
غیرقابل اعتراض
irremediable
غیرقابل استرداد
unmentionable
غیرقابل گوشزد
unreliable
غیرقابل اعتماد
unprofitable
غیرقابل استفاده
inaccessible
<adj.>
غیرقابل دسترس
impossible
[colloquial]
<adj.>
غیرقابل قبول
inaccessible
غیرقابل دسترس
uncountable
<adj.>
غیرقابل شمارش
inalienable
غیرقابل انتقال
incomparable
غیرقابل مقایسه
ineligible
غیرقابل قبول
uncompromisingly
غیرقابل انعطاف
uncompromising
غیرقابل انعطاف
unacceptable
غیرقابل قبول
unacceptably
غیرقابل قبول
irrevocable
غیرقابل برگشت
watertight
غیرقابل نفوذ اب
dilemmas
معمای غیرقابل حل
dilemma
معمای غیرقابل حل
myriad
<adj.>
غیرقابل شمارش
ineluctable
غیرقابل مقاومت
inaccessibility
غیرقابل دسترسی
untenable
غیرقابل دفاع
irrefutable
غیرقابل تکذیب
unassailable
غیرقابل بحث
unassailable
غیرقابل حمله
invaluable
غیرقابل تخمین
indecipherable
غیرقابل استخراج
impermeable
غیرقابل نفوذ
indecipherable
غیرقابل کشف
unwarranted
غیرقابل ضمنانت
built-in
غیرقابل انتقال
uncontrollably
غیرقابل نظارت
uncontrollably
غیرقابل جلوگیری
uncontrollable
غیرقابل نظارت
uncontrollable
غیرقابل جلوگیری
incompressible fluide
سیاله غیرقابل تراکم
incommunicable
نگفتنی غیرقابل پخش
incontestably
بطور غیرقابل بحث
inapprehensible
نامفهوم غیرقابل احساس
infusible
غیرقابل نفوذ یا حلول
defiladed area
منطقه غیرقابل دید
inappreciable
غیرقابل تقدیر نامحسوس
inexcusably
بطور غیرقابل تصدیق
incognizable
غیرقابل درک نفهمیدنی
airtight
غیرقابل نفوذبوسیلهء هوا
inconceivably
بطور غیرقابل تصور
inconceivability
غیرقابل تصور بودن
inconcealable
غیرقابل پنهان کردن
impermeably
بطور غیرقابل نفوذ
inflexibly
بطور غیرقابل انحناء
nonexecutable statement
حکم غیرقابل اجرا
infrangibility
غیرقابل نقض بودن
disafected person
عنصر غیرقابل اعتماد
inapplicably
بطور غیرقابل اجرا
impermeable layer
لایه غیرقابل نفوذ
insuppressible
نخواباندنی غیرقابل کنترل
indigestibly
بطور غیرقابل هضم
invisible trade
تجارت غیرقابل رویت
irreproachableness
غیرقابل سرزنش بودن
indistinguishably
بطور غیرقابل تشخیص
irreproachability
غیرقابل سرزنش بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com