English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
we are beset with dangers خطرها ما را فرا گرفته اند
Other Matches
patinated جرم گرفته کبره گرفته
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
comate مه گرفته
choky گرفته
chock full گرفته
brumous مه گرفته
dull گرفته
air less گرفته
addicted خو گرفته
uptight گرفته
accustomed خو گرفته
darksome گرفته
thickest گرفته
thicker گرفته
thick گرفته
folded in mist مه گرفته
fustier بو گرفته
fustiest بو گرفته
clouded گرفته
gruff گرفته
muggy گرفته
fogbound مه گرفته
muzzy گرفته
bunged up قی گرفته
adopted گرفته
dulls گرفته
dulling گرفته
dullest گرفته
duller گرفته
dulled گرفته
low-spirited گرفته
low spirited گرفته
fusty بو گرفته
mistful مه گرفته
sombrous گرفته
hoarsest گرفته
pokey گرفته
hoarse گرفته
rancid بو گرفته
hoarser گرفته
heartsore دل گرفته
dullest کندشدن گرفته
patinous کبره گرفته
dulling کندشدن گرفته
dulls کندشدن گرفته
rheumatic رماتیسم گرفته
patinated زنگار گرفته
duller کندشدن گرفته
on the panel جزوصورت گرفته
dulled کندشدن گرفته
dull کندشدن گرفته
filmy غبار گرفته
mity کزم گرفته
hoarsely بطور گرفته
fond انس گرفته
fonder انس گرفته
rainy تر رگبار گرفته
began دست گرفته
reposing upon قرار گرفته بر
pokier گرفته دلگیر
pokiest گرفته دلگیر
poky گرفته دلگیر
divorcees زن طلاق گرفته
divorcee زن طلاق گرفته
derivative گرفته شده
derivatives گرفته شده
fondest انس گرفته
caught گرفته شده
leaded سرب گرفته
solemn گرفته موقرانه
maggoty کرم گرفته
to d. itself گرفته شدن
airless گرفته یا دم کرده
addicts : خو گرفته معتاد
addict خو گرفته معتاد
in mourning چرک گرفته
wont خو گرفته عادت
drippy هوای گرفته
i have a secure grasp of it انرا گرفته ام
resolved that ...... تصمیم گرفته شد که
verminous شپش گرفته
measly کرم گرفته
tristful گرفته محزون
triste گرفته محزون
cerated موم گرفته
mistful میغ گرفته
blear گرفته وتاریک
aeruginous زنگ گرفته
blear eyes چشمان قی گرفته
Are you kidding ? Are you being funny? شوخیت گرفته ؟
medalled مدال گرفته
filmiest غبار گرفته
filmier غبار گرفته
smoky دود گرفته
eerie ترساننده گرفته
foul house چشمی گرفته لنگر
lowers هوای گرفته وابری
lowering هوای گرفته وابری
mucid بوزک زده بو گرفته
skim شیر خامه گرفته
lower هوای گرفته وابری
skims شیر خامه گرفته
putrid flesh گوشت گندیده یا بو گرفته
skimmed شیر خامه گرفته
included دور گرفته شده
lowered هوای گرفته وابری
skim milk شیرخامه گرفته ورقیق
my time is occupied وقتم گرفته است
She was depressed. دلش گرفته بود
sultrily بطور دم گرفته یا گرم
He was choking . گلویش گرفته بود
malty خو گرفته به ابجو خوری
lour هوای گرفته وابریwerewolf
lour گرفته شدن عبوس
assumed بخود گرفته عاریتی
nidicolous در اشیانه قرار گرفته
cut nails ناخنهای گرفته یا چیده
My left leg is in plaster . پای چپ؟ را گچ گرفته اند
in contemplation درنظر گرفته شده
patinous زنگارگرفته جرم گرفته
i had been caught گرفته شده بودم
skimmed milk شیرخامه گرفته ورقیق
low-key دارای صدای گرفته
low key دارای صدای گرفته
followed by <adj.> دنباله گرفته شده با
to be tuned in to a channel کانالی را گرفته باشند
underlying در زیر قرار گرفته
AC گرفته شده است
game شکار گرفته شده
mossy خزه گرفته باتلاقی
funky بوی ناه گرفته
captured material وسایل گرفته شده از دشمن
bloods hot eyes چشمان قرمز و خون گرفته
applique مورد استفاده قرار گرفته
woofer دارای صدای کوتاه و گرفته
jugate روی هم قرار گرفته جفت
integrated intensity شدت انتگرال گرفته شده
blighted زنگ زده شپشه گرفته
blinked نادیده گرفته نگاه مختصر
he drives a roaring trade کارش خوب گرفته است
capsulate درمحفظه یاحفره قرار گرفته
designed در نظر گرفته شده مخصوص
weanling کودک تازه از شیر گرفته
hard bitten سخت گاز گرفته شده
subereous از چوب پنبه گرفته شده
pokerface قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
she had him in her pocket خوب جلوش را گرفته بود
borrowed money پول قرض گرفته شده
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks نادیده گرفته نگاه مختصر
throaty دارای صدای گرفته وخشن
throatiest دارای صدای گرفته وخشن
parrot learned طوطی وار یاد گرفته
throatier دارای صدای گرفته وخشن
semidiurnal در نصف روز انجام گرفته
tried در محک ازمایش قرار گرفته
oppressed تحت ستم قرار گرفته
Everybody stands in awe of him. ازهمه زهر چشم گرفته است
Silence prevailed every where. سکوت همه جا را فرا گرفته بود
prussic acid اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
claque پول گرفته اند دست بزنند
bleary دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
leachate مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
on board computer کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
it follows necessarily that ناچار این نتیجه گرفته میشود
leach [liquid formed by leaching] مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
arrowroot نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
The car is on fire. اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
zero hour <idiom> لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluest مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
The rumour is gaining ground that … این شایعه قوت گرفته است که ...
bluer مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bloodshot سرخ وورم کرده خون گرفته
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
endorsee کسی که به نام اوفهر نویسی صورت گرفته
give a catch زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
cudbear ماده رنگی که ازاشنه یادواله گرفته میشود
A further increase is considered unlikely [regarded as unlikely] . افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
his leg rested on a stone پایش روی سنگی قرار گرفته بود
intakes مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
Is this seat taken? آیا این صندلی گرفته شده است؟
ordinee کسیکه تازه درجه شماسی گرفته است
I was bitten by a dog. من توسط [بوسیله] سگی گاز گرفته شدم.
intake مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
anti propeller end انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
foul hooked ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
enclave ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
cathectic تحت اثر قوه شهوانی قرار گرفته
speed traps مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
inland duty حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
enclaves ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
speed trap مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
macroelement تعداد داده ها که به عنوان یک عضو در نظر گرفته می شوند
orifice meter روزنهای که مقدار جریان اب بوسیله ان اندازه گرفته میشود
tuners زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
areas اندازه گیری فضای گرفته شده برای کاری
the boxes were nested جعبه ها یکی در توی دیگری قرار گرفته بودند
buckets فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com