Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
active lines
خطهای فعال
Other Matches
active
هدف فعال خط مشی فعال
handlines
خطهای کف دست
return lines
خطهای بازگشتی
retrace lines
خطهای بازگشتی
adjacent lines
خطهای مجاور
rectilineal
دارای خطهای راست
to draw parallels
خطهای موازی کشیدن
papillary lines
خطهای برجسته انگشتها
mixtilineal
دارای خطهای راست و کج مختلط الخطوط
hatched moulding
گچ بری که عبارت است ازدورشته خطهای متوازی که همدیگر راقطع کر
polygram
طرح یانقشه که خطهای زیاد دران بکاربرده شده است
bar code
دادهای که به صورت مجموعهای از خطهای چاپی با پهنای مختلف نمایش داده شده است
bar graphics
دادهای که به صورت مجموعهای از خطهای چاپی با پهنای مختلف نمایش داده شده است
to walk the chalk
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
bar codes
دادهای که به صورت مجموعهای از خطهای چاپی با پهنای مختلف نمایش داده شده است
opisometer
الت پیمایش خطهای خمیده که دارای چرخی است و ان چرخ روی پیچی می غلتد
point set curve
منحنی ایکه توسط یک سری ازپاره خطهای ترسیم شده میان نقاط تعریف میشود
white with blue stripes
سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
smacking
فعال
energetic
فعال
operational
فعال
upped
فعال
upping
فعال
light footed
فعال
efective
فعال
sthenic
فعال
light foot
فعال
strenuous
فعال
go-ahead
فعال
astir
فعال
smacker
فعال
snell
فعال
commissioned
<adj.>
فعال
active
فعال
up
فعال
active cell
سل فعال
actinic rays
اشعه فعال
active index
شاخص فعال
active device
دستگاه فعال
active installation
تاسیسات فعال
active centers
مراکز فعال
active window
پنجره فعال
active vocabulary
واژگان فعال
active therapy
درمان فعال
actual output
بازداده فعال
cycle stock
موجودی فعال
active index
ایندکس فعال
adrenergic
فعال شونده
active file
فایل فعال
active installation
قسمت فعال
actuator
فعال کننده
active element
عنصر فعال
active hydrogen
هیدروژن فعال
active file
پرونده فعال
active center
مرکز فعال
active stock
موجودی فعال
activation barrier
سد فعال سازی
active mine
مین فعال
activator
فعال ساز
active aircraft
هواپیمای فعال
active avoidance
اجتناب فعال
active area
ناحیه فعال
active analysis
تحلیل فعال
activation
فعال کردن
active sonar
ردیاب فعال
active sonar
سونار فعال
active cell
سلول فعال
active carbon
کربن فعال
active balance
مانده فعال
active site
موضع فعال
active site
محل فعال
activation
فعال سازی
active program
برنامه فعال
active absorption
جذب فعال
enthalpy
حرارت فعال
activate
فعال کردن
whip up
<idiom>
فعال کردن
trig
فعال سرحال
passive
غیر فعال
passives
غیر فعال
inactive
غیر فعال
active
فعال کنشی
activating
فعال کردن
active force
نیروی فعال
activate
فعال کردن
activate
فعال کردن
activated
فعال کردن
activates
فعال کردن
spirituous
فعال سرزنده
spiritous
فعال زنده
semiactive
نیمه فعال
out of action
غیر فعال
operating personnel
پرسنل فعال
acting
فعال کاری
optically active
فعال نوری
hot money
پول فعال
kinetic energy
نیروی فعال
come alive
<idiom>
فعال ماندن
commissioning the ship
فعال کردن کشتی
blocked
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
nonoperating strength
پرسنل غیر فعال
inactivate
غیر فعال کردن
active labor force
نیروی کار فعال
idle money
پول غیر فعال
ce
تراشه فعال کننده
cationic
دارای کاتیون فعال
surface active agents
مواد فعال در سطح
active sonar
رادار دریایی فعال
reactive current
جریان غیر فعال
surfactants
مواد فعال در سطح
active status
خط مشی فعال توپخانه
pragmatics
فعال واقع بین
passive sonar
ردیاب غیر فعال
locked
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
passive element
یکان غیر فعال
reactive power
توان غیر فعال
euchromatin
بخش فعال کروماتین
overactive
فوق العاده فعال
active zone of well
حوزه فعال چاه
disabled
<adj.>
<past-p.>
غیر فعال شده
deactivates
غیر فعال کردن
deactivating
غیر فعال کردن
activity
فعال یا مشغول بودن
activities
فعال یا مشغول بودن
go getter
شخص فعال و زرنگ
reactivating
دوباره فعال کردن
reactivates
دوباره فعال کردن
reactivated
دوباره فعال کردن
reactivate
دوباره فعال کردن
deactivated
غیر فعال کردن
pragmatic
فعال واقع بین
arm
خط وط وقفه فعال شده .
go-getter
شخص فعال و زرنگ
go-getters
شخص فعال و زرنگ
deactivate
غیر فعال کردن
absorbo cel
سلولوز فعال شده
activated carbon
کربن فعال شده
activated carbon
ذغال فعال شده
activated diffusion
پخش فعال شده
activated cathode
کاتد فعال شده
activated charcoal
ذغال فعال شده
activated complex
کمپلکس فعال شده
activated sludge
لجن فعال شده
activating effect of functional group
گروه فعال ساز
activation energy
انرژی فعال سازی
active database
پایگاه دادههای فعال
active fiscal policy
سیاست مالی فعال
activated charcoal
کربن فعال شده
passive
غیر فعال مطیع وتسلیم
man about town
مرد فعال اجتماعی وجهانی
reticular activating system
دستگاه فعال ساز شبکهای
passives
غیر فعال مطیع وتسلیم
passive fiscal policy
سیاست مالی غیر فعال
lie by
غیر فعال باقی ماندن
activated methylene group
گروه متیلن فعال شده
psychoactive drug
داروی فعال کننده روان
activation
فعال شدن کنش وری
field operating
فعال درصحرا رده صحرایی
interrupts
خط وقفه که فعال شده است
interrupting
خط وقفه که فعال شده است
interrupt
خط وقفه که فعال شده است
membrane keyboard
احساس کننده فشار را فعال میکند
to lie dormant
غیر فعال بودن
[اصطلاح مجازی]
activating
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
nonstriker
یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
operating force
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
activates
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activated
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
anaerobic
زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
paper fed
که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
ascending reticular activating system
دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
apparatus
شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
epo
Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
to be out of action
[because of injury]
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
standbys
قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standby
قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
maskable
وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
aras
system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
coacher
مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
direct coupled transistor logic
سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
masks
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
mask
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
viscosity valve
شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود
edit
ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
sessions
1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
edited
ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
unmount
برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
session
1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
hot
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
interrupt
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
hotter
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
interrupting
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupts
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
hottest
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
autoexec bat
در DOS یک فایل دستهای است که هنگام روشن شدن کامپیوتر یا شروع مجدد کاردستگاه فعال میشود
child program
تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
child process
تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
sense probe
مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
microchip
مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
mesfet
دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com