Total search result: 201 (15 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
isohaline |
خطوط هم نمک خطوط میزان منحنی نمایش غلظت نمک دریا |
|
|
Other Matches |
|
auxiliary contours |
خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی |
isobath |
خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق |
contour lines |
خطوط میزان منحنی |
stepped lines |
خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.] |
stereocomparagraph |
دستگاه رسم خطوط میزان منحنی به طریقه استریوسکوپی |
isotherm |
خطوط هم حرارت خطوط متحدالحرارت اب دریا |
isotach |
خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت |
depth contour |
خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب |
fallout contours |
خطوط میزان منحنی تشعشع اتمی یا نشان دهنده شدت تشعشع اتمی |
isovelocity |
نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا |
curvilineal |
دارای خطوط منحنی محدودبخطوط منحنی |
curvature lines |
خطوط منحنی |
isobars |
خطوط هم فشار خطوط متحدالفشار هوایی |
isobar |
خطوط هم فشار خطوط متحدالفشار هوایی |
contour strip cropping |
کشت نواری برروی خطوط میزان |
raster scan graphics |
نمایش بصری صفحه تصویربا خطوط افقی |
foreshortening |
نمایش خطوط واقعی شکلی بصورت کوچک تر |
corporate model |
نمایش یا شبیه سازی ریاضی اعمال حسابداری و خطوط راهنمای سیاست مالی یک شرکت |
stroke writer |
ترمینال گرافیکی برداری که اشیاء را روی صفحه بوسیله یک سری خطوط نمایش میدهد |
coragne line |
خطوط جذر و مد یکسان خطوط کشند یکسان |
isolead curve |
خط میزان منحنی نقاط هم سبقت در تیراندازی خط نمایش سبقت |
chlorinity |
غلظت اب دریا |
cotidal lines |
خطوط هم مد |
trick |
خطوط |
tricking |
خطوط |
tricked |
خطوط |
absorption spectrum |
خطوط جذبی |
absorption lines |
خطوط دراشامی |
lines of communication |
خطوط مواصلاتی |
front lines |
خطوط مقدم |
isovent |
خطوط هم باد |
along line |
در امتداد خطوط |
air way station |
خطوط هوایی |
dedicated lines |
خطوط اختصاصی |
line of communications |
خطوط مواصلات |
curvature lines |
خطوط مدور |
leading |
فاصله خطوط |
zigzags |
خطوط منکسر |
line of induction |
خطوط القا |
line spacing |
فاصله خطوط |
balmer lines |
خطوط بالمر |
grid lines |
خطوط شبکه |
isostatic lines |
خطوط ایزواستاتیک |
line to line fault |
تماس خطوط |
zigzagging |
خطوط منکسر |
line of flux |
خطوط قوا |
zigzagged |
خطوط منکسر |
cotidal lines |
خطوط مدیکسان |
spectral lines |
خطوط طیفی |
stream lines |
خطوط جریان |
street railway |
خطوط تراموا |
lines of force |
خطوط نیرو |
symmetry lines |
خطوط تقارن |
outside lines |
خطوط حمله |
equipotential lines |
خطوط هم پتانسیل |
extension lines |
خطوط دنباله |
isochromatique |
خطوط همرنگ |
closed traverse |
خطوط متقاطع |
isocline |
خطوط هم شیب |
lines of force |
خطوط قوا |
flow lines |
خطوط جریان |
flowlines |
خطوط جریان |
zigzag |
خطوط منکسر |
emission spectrum lines |
خطوط نشری |
fraunhofer lines |
خطوط فرانهوفر |
dark lines |
خطوط تاریک |
air line of communications |
خطوط مواصلات هوایی |
contour interval |
فاصله خطوط واصل |
collimate |
منطبق کردن خطوط |
meridians |
خطوط نصف النهار |
meridian |
خطوط نصف النهار |
vermiculate |
دارای خطوط موجی |
microwave transmission lines |
خطوط انتقال ریزموج |
trackage |
خطوط راه اهن |
line of communications |
خطوط ارتباطی زمین |
rivers |
سفیدی بین خطوط |
zigzags |
خطوط جناغی پیوسته |
river |
سفیدی بین خطوط |
sheetlines |
خطوط کناره نقشه |
zigzag |
خطوط جناغی پیوسته |
zigzagging |
خطوط جناغی پیوسته |
magnetic line of force |
خطوط قوای مغناطیسی |
dark line spectrum |
طیف خطوط تاریک |
zigzagged |
خطوط جناغی پیوسته |
magnetic lines of force |
خطوط قوای مغناطیسی |
curvilinear ornament |
زینتکاری با خطوط خمیده |
magnetic lines of force |
خطوط نیروی مغناطیسی |
magnetic path |
مسیر خطوط قوا |
communications |
خطوط مواصلاتی ارتباطات |
crawl trench |
خطوط رابط سنگرها |
voltage between lines |
ولتاژ بین خطوط |
gules |
خطوط موازی عمودی |
grid interval |
فاصله خطوط شبکه |
sheetlines |
خطوط حاشیه نقشه |
front lines |
خطوط جلو جبهه |
contours |
خطوط کناره نما |
rivulose |
دارای خطوط مارپیچی |
electric line of force |
خطوط نیروی برق |
domestic air traffic |
خطوط هوایی داخلی |
phraseogram |
خط یا خطوط نماینده عبارات |
cutting line of force |
قطع خطوط قوا |
open lines |
خطوط باز شطرنج |
retrace blanking |
خاموشی خطوط بازگشتی |
hypen ladder |
ردیف خطوط تیره |
hypen ladder |
خطوط تیره نردبانی |
diplomatics |
شناسایی خطوط باستانی |
isohyetal map |
نقشه خطوط هم باران |
endline |
خطوط موازی با 04 مترفاصله |
contours |
خطوط تراز زمین |
equal cost lines |
خطوط هزینه برابر |
leased line network |
شبکه با خطوط استیجاری |
advance of defensive line |
در جلو خطوط پدافندی |
hoseline |
خطوط لوله لاستیکی |
inside lines |
خطوط حمله شمشیربازی |
gridiron |
خطوط یا میلههای فلزی مشبک |
converge |
تقارب خطوط وجود تشابه |
ingrain |
خطوط وخالهای رنگارنگ کاغذدیواری |
floating lines |
خطوط مواج عکس هوایی |
lineaments |
خطوط چهره صفات مشخصه |
boundry lines |
خطوط اطراف زمین والیبال |
lineolated |
خط دار دارای خطوط ریز |
lpm |
تعداد خطوط دردقیقه inutes |
lineament |
خطوط چهره صفات مشخصه |
infiltrates |
در خطوط دشمن نفوذ کردن |
infiltrated |
در خطوط دشمن نفوذ کردن |
convergent |
خطوط متقارب ومتلاقی همگرا |
infiltrating |
در خطوط دشمن نفوذ کردن |
converging |
تقارب خطوط وجود تشابه |
infiltrate |
در خطوط دشمن نفوذ کردن |
converged |
تقارب خطوط وجود تشابه |
lightface |
حروفی که خطوط ان ریزوفریف باشد |
sidelining |
خطوط طرفین میدان بازی |
magnetic path length |
طول مسیر خطوط قوا |
sidelines |
خطوط طرفین میدان بازی |
lineolate |
خط دار دارای خطوط ریز |
sidelined |
خطوط طرفین میدان بازی |
paleography |
شناسایی وکشف خطوط قدیمه |
overhead trolley |
خطوط هوایی ترن برقی |
converges |
تقارب خطوط وجود تشابه |
sideline |
خطوط طرفین میدان بازی |
t square |
خطکش مخصوص ترسیم خطوط موازی |
stria |
نوار باریک هریک از خطوط موازی |
crawl trench |
سنگرهای رابط بین خطوط مواضع |
graticule |
خطوط مشخصه زمین درعکس هوایی |
hierologist |
متخصص خواندن خطوط قدیمی مصر |
neatline |
خطوط باریک حدود کناره نقشه |
ring straked |
دارای خطوط گرد در روی بدن |
hierology |
علم خواندن خطوط قدیم مصر |
ring streaked |
دارای خطوط گرد در روی بدن |
agonic line |
خطوط رسم شده روی نقشه |
line engraving |
گراور سازی با خطوط کوتاه وبلند |
image sharpness |
خطوط مورب تحت زاویه معین |
bar pattern |
ترام با خطوط مورب با زاویه کوچکتر از 54 درجه |
contour map |
نقشهای که دارای خطوط فاصل مشخصی باشد |
granite paper |
کاغذی که دارای رشته ها و خطوط رنگارنگ میباشد |
floating lines |
خطوط مواج برجسته نگاری وبرجسته بینی |
topographic map |
نقشه ایکه دارای خطوط ارتفاعی باشد |
oblique perspective |
پرسپکتیوی که تمام خطوط اصلی ان مایل باشد |
raster |
خطوط مورب تحت زاویه مخصوص بصورت هاشورترام |
line drawings |
خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود |
hachures |
خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس |
line drawing |
خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود |
main stripe |
[خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات] |
teleprompter |
اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون |
laid paper |
کاغذی که در متن اصلی ان خطوط موازی وجود داشته باشد |
perspective grid |
خطوط شبکه مختصاتی که روی عکس هوایی کشیده می شوند |
lattice |
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه |
lattices |
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه |
hard clip area |
حدودی که خارج از ان خطوط نمیتوانند روی یک رسام دیجیتالی رسم شوند |
reversal temperature |
دمایی که در ان خطوط طیفی گاز برافروخته در مقابل طیف جسم سیاه ناپدیدمیشوند |
yard line |
خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر |
dejagging |
نوعی فن گرافیک کامپیوتری برای رسم خطوط صاف کاراکترها و چند ضلعی ها |
ribbing |
ساختمان دندههای هر چیز راه ها یا خطوط بر جسته مجموعه تیریا دگلهای کشتی |
outdent |
خطی از متن که نسبت به سایر خطوط یک پاراگراف بیشتر به سمت چپ بسط می یابد |
yard marker |
خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر |
graticule ticks |
نقاط تقاطع خطوط شبکه بندی نصف النهارات و مدارات روی نقشه |
contour line |
خط میزان منحنی |
apolline |
[نوعی خطوط تزئینی مربوط به آپولو خدای خورشید در دوره باروک و رنسانس استفاده می شد.] |
contour interval |
فاصله میزان منحنی |
counterinterval |
فاصله میزان منحنی |
approximate contour |
میزان منحنی تقریبی |
intermediate contour |
میزان منحنی واسطه |
index contour line |
میزان منحنی اصلی |
contour map |
نقشه میزان منحنی دار |
isogrive |
خط میزان منحنی نقاط هم ثقل |
sketching |
روش گرافیک کامپیوتری که در ان دنبالهای از خطوط درطول مسیر مکان نما رسم شده یا طراحی می گردند |
contour |
محیط مریی دوره میزان منحنی |
isogonic line |
خط میزان منحنی نقاط متحدالانحراف مغناطیسی |
isogonal |
خط میزان منحنی نقاط متحدالانحراف مغناطیسی روی نقشه |
line route map |
نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه |
threads |
دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن |
thread |
دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن |
chiromancy |
پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست |
helical wave guide |
لوله فلزی که از فیبرهای نازک شیشهای و سیم هائی که توانایی انتقال هزاران پیام در خطوط مخابراتی رادارند تشکیل شده است |
linear programming |
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین |
gridding |
محدودیت ساختمان یک تصویرگرافیکی که مستلزم افتادن نقاط پایانی خطوط روی نقاط شبکه است |
fret |
[نقشه پیچ در پیچ در حاشیه با استفاده از خطوط افقی و عمودی با زوایای ۹۰ درجه و مربوط به کشور چین] |
striped lines |
خطوط راه راه [همچون نقش محرمات] |
Hanbel |
[نوعی گلیم مراکشی که صرفا جهت مفروش نمودن زمین بافته شده، و دارای خطوط موازی و رنگین با نقشه های پرکار می باشد.] |
railing |
امواج ضربانی که باعث کورکردن رادار و تولید خطوط موازی ریل مانند روی صفحه رادار میشود |