Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
yard line
خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
Search result with all words
yard marker
خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
Other Matches
team area
محدوده بین دو خط 53 یاردی در هر دو طرف زمین فوتبال امریکایی
signal caller
مدافع 3/4 در فوتبال امریکایی
home whistle
امتیاز واقعی یا فرضی
uprights
تیرهای عمودی دروازه فوتبال امریکایی
yardage
تعداد یاردهای بدست امده بازیگر یا تیم فوتبال امریکایی
absolute altimeter
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
foreshortening
نمایش خطوط واقعی شکلی بصورت کوچک تر
stepped lines
خطوط کنگره ای
[خطوط شکسته]
[در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
playing field
زمین فوتبال
grids
زمین فوتبال
grid
زمین فوتبال
gridition
زمین فوتبال
playing fields
زمین فوتبال
gridiron
زمین فوتبال
soccer field
زمین فوتبال
touchline
خط اطراف زمین فوتبال
The football field must be marked out.
زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
punt
توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punted
توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punts
توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
contours
خطوط تراز زمین
line of communications
خطوط ارتباطی زمین
boundry lines
خطوط اطراف زمین والیبال
graticule
خطوط مشخصه زمین درعکس هوایی
point of fall
نقطه فرود گلوله به زمین به طور فرضی که با دهانه لوله در یک افق قرار دارد
rhumb line
خط فرضی روی کره زمین که همه نصف النهارها را تحت زاویه یکسان قطع میکند
true track
تصویر زاویه بین شمال واقعی و مسیر هواپیما روی زمین
assumed decimal point
ممیز فرضی نقطه اعشار فرضی
assumed grid
شبکه فرضی سیستم مختصات فرضی
football
توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
footballs
توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
serfs
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serf
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
Hanbel
[نوعی گلیم مراکشی که صرفا جهت مفروش نمودن زمین بافته شده، و دارای خطوط موازی و رنگین با نقشه های پرکار می باشد.]
latitudinarian
وابسته بعرض جغرافیایی
latitudinal
وابسته بعرض جغرافیایی
It must be put up to the prime minister .
باید بعرض نخست وزیر برسد
isotherm
خطوط هم حرارت خطوط متحدالحرارت اب دریا
isobar
خطوط هم فشار خطوط متحدالفشار هوایی
isobars
خطوط هم فشار خطوط متحدالفشار هوایی
cambridge equation
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
isohaline
خطوط هم نمک خطوط میزان منحنی نمایش غلظت نمک دریا
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
yards
یارد
yard
یارد
yds
مخفف یارد
scotland yard
اسکاتلند یارد
yd
مخفف یارد
yardage
میزان و مقدار چیزی بحسب یارد
cabled
واحد طول دریایی برابر 022 یارد
ten yard
خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
cable
واحد طول دریایی برابر 022 یارد
false origin
مبنای مختصات فرضی مبنای فرضی
backfield line
خطی که یک یارد پشت خط تجمع مهاجمان قرار دارد
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
coragne line
خطوط جذر و مد یکسان خطوط کشند یکسان
snap
پاس دادن یارد کردن توپ به عقب از بین پاها
snaps
پاس دادن یارد کردن توپ به عقب از بین پاها
snapped
پاس دادن یارد کردن توپ به عقب از بین پاها
snapping
پاس دادن یارد کردن توپ به عقب از بین پاها
isobath
خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
architecture proper
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
auxiliary contours
خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
isotach
خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
hank
طول مشخصی از نخ
[بطور مثال یک هنک یا کلاف الیاف پنبه معادل با هشتصد و چهل یارد یا هفتصد و پنجاه و شش متر می باشد.]
rood
مقیاس سطحی معادل یک چهارم جریب مقیاس طولی که درانگلستان 7 الی 8 یارد است
phantom line
خط فرضی
suppositive
فرضی
obligatory
فرضی
suppositional
فرضی
imaginary
فرضی
assumed
فرضی
hypothetical
فرضی
assumptive
فرضی
presumptive title
حق فرضی
theoretical
فرضی
suppisitive
فرضی
hypothetial
فرضی
agonic line
خط فرضی
an imaginary line
خط فرضی
supposed
فرضی
hypothetic
فرضی
presumptive
فرضی
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
supposed death
موت فرضی
john done
اسم فرضی
persumptive death
موت فرضی
assumed name
نام فرضی
assumed orientation
توجیه فرضی
assumed position
موضع فرضی
presumptive title
سمت فرضی
assumed mean
میانگین فرضی
assumed azimuth
گرای فرضی
presumption of death
موت فرضی
presumed death
موت فرضی
theoretical competition
رقابت فرضی
arbitrary control
کنترل فرضی
suppositious
فرضی خیالی
hypothetical construct
سازه فرضی
dead reckoning
محل فرضی
fictitious thickness
ضخامت فرضی
line of scrimmage
خط فرضی تجمعی
notional income
درامد فرضی
dead reckoning
نقطه فرضی
fictitious thickness
ضخامت فرضی
implied trust
مسئولیت فرضی
presumptive
فرضی احتمالی
supposedly
بطور فرضی
hypothetical case
دعوی فرضی
suppositions
فرضی انگاشتی
hypostatic
اصلی- فرضی
supposition
فرضی انگاشتی
rule of thumb
حساب تخمینی و فرضی
ideal
نمونه کامل فرضی
agonic line
خط فرضی روی نقشه
differential ballistic wind
باد بالیستیکی فرضی
warrant of presumed death
حکم موت فرضی
cone of scape
مخروط فرضی در اگزوسفر
ideals
نمونه کامل فرضی
presumption of death decree
حکم موت فرضی
intervening variable
متغیر فرضی رابط
offside line
خط فرضی موازی با دروازه
presumption of the death decree
حکم موت فرضی
implied malice
سوء نیت فرضی
conceptual nervous system
دستگاه عصبی فرضی
hypothetico deductive method
روش فرضی- قیاسی
fictitious force
نیروی فرضی
[فیزیک]
hypotheses
قضیه فرضی نهشته
hypothesis
قضیه فرضی نهشته
assumed grid
شبکه بندی فرضی
soccer
فوتبال
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
of one another
<adv.>
از یکدیگر
interwork
بر یکدیگر
from each other
<adv.>
از یکدیگر
one another
یکدیگر
of each other
<adv.>
از یکدیگر
one a
یکدیگر
each other
یکدیگر
from one another
<adv.>
از یکدیگر
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
honest john
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
nap of the earth
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
head string
خط عرضی فرضی وسط میزبیلیارد
arbitrary control
کنترل با استفاده از گرایامختصات فرضی
hypostasis
موجود فرضی حالت تعلیق
graviton
واحد بنیادی فرضی گرانش
lay line
خط فرضی مسیر قایق به مقصد
soccer fan
[soccer supporter]
[American English]
طرفدار فوتبال
boot
کفش فوتبال
football game
بازی فوتبال
football
بازی فوتبال
footballs
بازی فوتبال
association football
اتحادیه فوتبال
football fan
[British English]
طرفدار فوتبال
football club
[British Englisch]
باشگاه فوتبال
football
توپ فوتبال
eleven
تیم فوتبال
footballers
فوتبال بازی کن
soccer
بازی فوتبال
canadian football
فوتبال کانادایی
footballer
فوتبال بازی کن
pigskin
توپ فوتبال
elevens
تیم فوتبال
left for ward
در فوتبال پیشرو چپ
kick about
فوتبال هردمبیل
arm in arm
در دست یکدیگر
internecine
کشتار یکدیگر
couple
ترکیب با یکدیگر
couples
ترکیب با یکدیگر
interconnect
اتصال به یکدیگر
coupled
ترکیب با یکدیگر
interconnecting
اتصال به یکدیگر
interconnects
اتصال به یکدیگر
interconnected
اتصال به یکدیگر
combining
ترکیب با یکدیگر
combines
ترکیب با یکدیگر
combine
ترکیب با یکدیگر
to look at each other
به یکدیگر نگریستن
peer to each other
قرین یکدیگر
peer to each other
برابر با یکدیگر
cheek by jowl
پهلوی یکدیگر
concrescence
رشد با یکدیگر
intersecting
از یکدیگر گذرنده
simultaneous with each other
مقارن یکدیگر
to break up
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
tellurian
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com