Total search result: 201 (15 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
dead line |
خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند |
|
|
Other Matches |
|
disciplinary training center |
مرکز اموزش زندانیان نظامی |
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions. |
زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند. |
castles |
میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند |
castle |
میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند |
calibrated orifice |
سوراخ یا تنگنایی با قطرداخلی مشخص جهت اندازه گیری یا کنترل جریانی که ازان عبور میکند |
billionaire |
کسی که ثروتش از بیلیون تجاوز میکند |
billionaires |
کسی که ثروتش از بیلیون تجاوز میکند |
encroached |
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز |
encroach |
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز |
encroaches |
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز |
disassembler |
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند |
attempted rape |
شروع به تجاوز جنسی تجاوز ناتمام |
militarism |
روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی |
dunkrik treaty |
معاهده منعقده بین انگلستان وفرانسه به سال 7491 که هدف ان تشریک مساعی دودولت در صورت تجاوز یاتهدید به تجاوز از طرف المان و نیز برقراری تماس اقتصادی دایم بود |
volleyed |
تیرباران |
volleys |
تیرباران |
volley |
تیرباران |
volleying |
تیرباران |
logistics |
شعبهای از فنون نظامی که درباره فن لشکرکشی و وسائط نقلیه وتهیه اردوگاه واذوقه ومهمات لازمه درطی لشکرکشی بحث میکند |
judge advocate |
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی |
death squads |
جوخهی تیرباران |
shoots |
تیرباران کردن |
shoot down |
تیرباران کردن |
death squad |
جوخهی تیرباران |
shoot |
تیرباران کردن |
execute by shooting |
تیرباران کردن |
facing |
یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی |
facings |
یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی |
maneuvring |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
terminal command |
فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی |
manoeuvring |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
manoeuvres |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
manoeuvred |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
manoeuvre |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
maneuvred |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
maneuvres |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
fusillade |
شلیک متوالی تیرباران |
he was shot for a spy |
او به جرم جاسوسی تیرباران شد |
terminal |
سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی |
terminals |
سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی |
rank and file |
صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی |
jailor |
زندانیان |
gaolers |
زندانیان |
jailers |
زندانیان |
jailer |
زندانیان |
pepper |
فلفل زدن به تیرباران کردن |
peppers |
فلفل زدن به تیرباران کردن |
peppering |
فلفل زدن به تیرباران کردن |
state prisoners |
زندانیان سیاسی |
prison camps |
اردوگاه زندانیان |
prisoners of state |
زندانیان سیاسی |
prison camp |
اردوگاه زندانیان |
shooting |
تیراندازی درمیدان تیر تیرباران کردن |
shootings |
تیراندازی درمیدان تیر تیرباران کردن |
she was shot for a spy |
اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند |
work camp |
محل کار زندانیان |
hospitalized prisoners |
زندانیان بستری در بیمارستان |
prisoner of war cage |
زندان زندانیان جنگی |
mail server |
کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند |
patrol wagon |
ماشین مخصوص حمل زندانیان |
tipstaff |
مامور مسئول زندانیان دردادگاه |
work farm |
اردوی کار اجباری زندانیان |
concentration camp |
بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی |
concentration camps |
بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی |
phantom order |
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی |
military government |
حکومت نظامی فرمانداری نظامی |
military channel |
چانل نظامی مجرای نظامی |
parole |
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف |
rehabilitation training center |
مرکز اموزش بازاموزی زندانیان جنگی دشمن |
treadmills |
چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند |
paroled |
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف |
paroles |
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف |
treadmill |
چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند |
paroling |
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف |
therefter |
پس ازان |
thereof=of that |
ازان |
thence |
پس ازان |
afterwards |
پس ازان |
away |
پس ازان |
therefter |
ازان پس |
thereafter |
بعد ازان |
therein |
ازان حیث |
this is inferior to that |
این ازان |
subsequent to that event |
پس ازان رویداد |
eftsoon |
اندکی پس ازان |
it is all greek to me |
ازان سودرنمیاورم |
long a |
مدتهاپس ازان |
army terminals |
باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی |
military impedimenta |
شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی |
it is pervious to light |
روشنایی ازان می گذرد |
next |
نزدیک ترین پس ازان |
this is better than that |
این ازان بهتراست |
he is not of that stamp |
ازان جنس نیست |
i am impatient for it |
ازان بابت بیطاقت هستم |
to gut a book |
مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن |
wellŠwhat of it? |
چه نتیجهای ازان بدست می اید |
dye wood |
چوبی که ازان رنگ میگیرند |
he is not of that type |
ازان قبیل اشخاص نیست |
dice box |
پیالهای که طاس را ازان میریزند |
dump |
نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند |
it is not d. |
نمیتوان ازان صرف نظر کرد |
fitch |
موی راسویاقلم مویی که ازان بسازند |
secernent |
اندامی که چیزی ازان تراوش کند |
feed door |
دری که ازان سوخت درکوره میریزند |
mofette |
دهانهای که ازان دمه بد بو بیرون اید |
it came to my knowledge |
من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید |
i gave up the idea |
ازان خیال صرف نظر کردم |
ten yard |
خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان |
fly bane |
یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند |
one's pet aversion |
چیزی که شخص مخصوصا ازان بیزار است |
fustic |
یکجورچوب زردکه رنگ پستهای ازان میگیرند |
it savours of revenge |
بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید |
fly agaric |
یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند |
fly amanita |
یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند |
to slit hide into thongs |
پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن |
to say grace |
دعای سپاسگزاری کردن پیش ازخوراک یاپس ازان |
redan |
استحکامات دوپهلو که گوشه برجستهای ازان بیرون می ایستد |
pete cock |
شیر کوچک که ازان هوا یابخار بیرون می اید |
chock |
قطعه فلزی 2 شاخه که طنای مهار ازان میگذرد |
giants stride |
تیری که قسمت بالای ان گردنده وطنابهایی ازان اویخته اس |
carry ship |
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد |
repeater |
وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند |
snap shot |
فوری |
intuitive <adj.> |
فوری |
instantaneous <adj.> |
فوری |
immediate <adj.> |
فوری |
unintermediate <adj.> |
فوری |
sudden |
فوری |
spontaneous |
فوری |
posthaste |
فوری |
urgent |
فوری |
prompted |
فوری |
instanter |
فوری |
spot |
فوری |
spots |
فوری |
prompt |
فوری |
prompts |
فوری |
urgently |
فوری |
acute <adj.> |
فوری |
soever |
واژهای که انراپس صفتی که what or how پیش ازان امده باشد میاورند |
special vertict |
رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد |
gopher wood |
چوبی که کشتی نوح ازان ساخته شدوحدس میزنندسرویاکاج باشد |
hunger strikes |
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا |
hunger strike |
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا |
helmcloud |
ابری که هنگام طوفان یاپیش ازان درسرکوه پدیدمی اید ابرقله |
ballast |
وزنه یاباری که جهت تعادل کشتی یاهواپیما ازان استفاده میشود |
urgent priority |
تقدم فوری |
speedy trial |
دادرسی فوری |
inst |
مخفف فوری |
spot test |
ازمایش فوری |
emergency care |
مراقبتهای فوری |
emergency priority |
تقدم فوری |
cash prompt |
نقد فوری |
cash spot |
نقد فوری |
snapshots |
عکس فوری |
prompt deployment |
گسترش فوری |
immediate action |
عملیات فوری |
immediate memory |
حافظه فوری |
immediate message |
پیام فوری |
snapshot |
عکس فوری |
scram |
فوری رفتن |
instantaneous reaction |
واکنش فوری |
pistolgraph |
عکس فوری |
prompt payment |
پرداخت فوری |
immediate mission |
تک فوری هوایی |
scrams |
فوری رفتن |
real time |
بازده فوری |
immediate |
خیلی فوری |
prompt delivery |
تحویل فوری |
instantaneous photograph |
عکس فوری |
hasty |
عجولانه فوری |
snap shooter |
عکاس فوری |
snap shot |
عکس فوری |
rain box |
صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند |
mulch |
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود |
muslin |
یکجور پارچه پشت نما که ازان جامههای زنانه و پرده درست میکنند |
grey matter |
بافته خاکستری رنگ که جرم اصلی مخ ومغزتیره ازان درست شده است |
mulches |
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود |
I need them urgently. |
من آنها را فوری میخواهم. |
pistolgraph |
دستگاه عکس فوری |
payable immediately |
قابل پرداخت فوری |
red alerts |
آژیر خطر فوری |
snap |
گرفتن عکس فوری |
snapped |
گرفتن عکس فوری |
snapping |
گرفتن عکس فوری |
snaps |
گرفتن عکس فوری |
red alert |
آژیر خطر فوری |
quick set |
گرفتن فوری بتن |
the letter is urgent |
نامه فوری است |
immediate mission |
ماموریت فوری هوایی |
immediate addressing |
ادرس دهی فوری |
immediate action |
عکس العمل فوری |
snap shot |
عکس فوری گرفتن |
snap report |
گزارش فوری یا انی |
upsurge |
قیام فوری وناگهانی |
ready service |
اماده به استفاده فوری |
snapshoot |
تیر فوری انداختن |
snapshoot |
عکس فوری گرفتن |
volley bombing |
شلیک تیرباران شلیک کردن |
pliantly polonica |
یکجور ناخوشی که ازان موی سر کرک شده بهم گره میخوردناخوشی لهستانی است |