Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
dead line
خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
Other Matches
disciplinary training center
مرکز اموزش زندانیان نظامی
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions.
زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
castles
میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند
castle
میله هایی که توپزن ازان دفاع میکند
calibrated orifice
سوراخ یا تنگنایی با قطرداخلی مشخص جهت اندازه گیری یا کنترل جریانی که ازان عبور میکند
billionaire
کسی که ثروتش از بیلیون تجاوز میکند
billionaires
کسی که ثروتش از بیلیون تجاوز میکند
encroached
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
encroach
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
encroaches
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
disassembler
برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
attempted rape
شروع به تجاوز جنسی تجاوز ناتمام
militarism
روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
dunkrik treaty
معاهده منعقده بین انگلستان وفرانسه به سال 7491 که هدف ان تشریک مساعی دودولت در صورت تجاوز یاتهدید به تجاوز از طرف المان و نیز برقراری تماس اقتصادی دایم بود
volleyed
تیرباران
volleys
تیرباران
volley
تیرباران
volleying
تیرباران
logistics
شعبهای از فنون نظامی که درباره فن لشکرکشی و وسائط نقلیه وتهیه اردوگاه واذوقه ومهمات لازمه درطی لشکرکشی بحث میکند
judge advocate
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
death squads
جوخهی تیرباران
shoots
تیرباران کردن
shoot down
تیرباران کردن
death squad
جوخهی تیرباران
shoot
تیرباران کردن
execute by shooting
تیرباران کردن
facing
یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
facings
یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
maneuvring
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
terminal command
فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
manoeuvring
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvres
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvred
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvre
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvred
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvres
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
fusillade
شلیک متوالی تیرباران
he was shot for a spy
او به جرم جاسوسی تیرباران شد
terminal
سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
terminals
سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
rank and file
صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
jailor
زندانیان
gaolers
زندانیان
jailers
زندانیان
jailer
زندانیان
pepper
فلفل زدن به تیرباران کردن
peppers
فلفل زدن به تیرباران کردن
peppering
فلفل زدن به تیرباران کردن
state prisoners
زندانیان سیاسی
prison camps
اردوگاه زندانیان
prisoners of state
زندانیان سیاسی
prison camp
اردوگاه زندانیان
shooting
تیراندازی درمیدان تیر تیرباران کردن
shootings
تیراندازی درمیدان تیر تیرباران کردن
she was shot for a spy
اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
work camp
محل کار زندانیان
hospitalized prisoners
زندانیان بستری در بیمارستان
prisoner of war cage
زندان زندانیان جنگی
mail server
کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند
patrol wagon
ماشین مخصوص حمل زندانیان
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
work farm
اردوی کار اجباری زندانیان
concentration camp
بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
concentration camps
بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
phantom order
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
military government
حکومت نظامی فرمانداری نظامی
military channel
چانل نظامی مجرای نظامی
parole
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
rehabilitation training center
مرکز اموزش بازاموزی زندانیان جنگی دشمن
treadmills
چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
paroled
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
paroles
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
treadmill
چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
paroling
ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
therefter
پس ازان
thereof=of that
ازان
thence
پس ازان
afterwards
پس ازان
away
پس ازان
therefter
ازان پس
thereafter
بعد ازان
therein
ازان حیث
this is inferior to that
این ازان
subsequent to that event
پس ازان رویداد
eftsoon
اندکی پس ازان
it is all greek to me
ازان سودرنمیاورم
long a
مدتهاپس ازان
army terminals
باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
military impedimenta
شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی
it is pervious to light
روشنایی ازان می گذرد
next
نزدیک ترین پس ازان
this is better than that
این ازان بهتراست
he is not of that stamp
ازان جنس نیست
i am impatient for it
ازان بابت بیطاقت هستم
to gut a book
مواداصلی کتابیرا ازان دراوردن
wellŠwhat of it?
چه نتیجهای ازان بدست می اید
dye wood
چوبی که ازان رنگ میگیرند
he is not of that type
ازان قبیل اشخاص نیست
dice box
پیالهای که طاس را ازان میریزند
dump
نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
it is not d.
نمیتوان ازان صرف نظر کرد
fitch
موی راسویاقلم مویی که ازان بسازند
secernent
اندامی که چیزی ازان تراوش کند
feed door
دری که ازان سوخت درکوره میریزند
mofette
دهانهای که ازان دمه بد بو بیرون اید
it came to my knowledge
من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
i gave up the idea
ازان خیال صرف نظر کردم
ten yard
خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
fly bane
یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
one's pet aversion
چیزی که شخص مخصوصا ازان بیزار است
fustic
یکجورچوب زردکه رنگ پستهای ازان میگیرند
it savours of revenge
بوی انتقام یاکینه جویی ازان می اید
fly agaric
یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
fly amanita
یکجورسماروغ یاقارچ که داروی مگس کش ازان میسازند
to slit hide into thongs
پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
to say grace
دعای سپاسگزاری کردن پیش ازخوراک یاپس ازان
redan
استحکامات دوپهلو که گوشه برجستهای ازان بیرون می ایستد
pete cock
شیر کوچک که ازان هوا یابخار بیرون می اید
chock
قطعه فلزی 2 شاخه که طنای مهار ازان میگذرد
giants stride
تیری که قسمت بالای ان گردنده وطنابهایی ازان اویخته اس
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
repeater
وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند
snap shot
فوری
intuitive
<adj.>
فوری
instantaneous
<adj.>
فوری
immediate
<adj.>
فوری
unintermediate
<adj.>
فوری
sudden
فوری
spontaneous
فوری
posthaste
فوری
urgent
فوری
prompted
فوری
instanter
فوری
spot
فوری
spots
فوری
prompt
فوری
prompts
فوری
urgently
فوری
acute
<adj.>
فوری
soever
واژهای که انراپس صفتی که what or how پیش ازان امده باشد میاورند
special vertict
رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
gopher wood
چوبی که کشتی نوح ازان ساخته شدوحدس میزنندسرویاکاج باشد
hunger strikes
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike
اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
helmcloud
ابری که هنگام طوفان یاپیش ازان درسرکوه پدیدمی اید ابرقله
ballast
وزنه یاباری که جهت تعادل کشتی یاهواپیما ازان استفاده میشود
urgent priority
تقدم فوری
speedy trial
دادرسی فوری
inst
مخفف فوری
spot test
ازمایش فوری
emergency care
مراقبتهای فوری
emergency priority
تقدم فوری
cash prompt
نقد فوری
cash spot
نقد فوری
snapshots
عکس فوری
prompt deployment
گسترش فوری
immediate action
عملیات فوری
immediate memory
حافظه فوری
immediate message
پیام فوری
snapshot
عکس فوری
scram
فوری رفتن
instantaneous reaction
واکنش فوری
pistolgraph
عکس فوری
prompt payment
پرداخت فوری
immediate mission
تک فوری هوایی
scrams
فوری رفتن
real time
بازده فوری
immediate
خیلی فوری
prompt delivery
تحویل فوری
instantaneous photograph
عکس فوری
hasty
عجولانه فوری
snap shooter
عکاس فوری
snap shot
عکس فوری
rain box
صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
mulch
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
muslin
یکجور پارچه پشت نما که ازان جامههای زنانه و پرده درست میکنند
grey matter
بافته خاکستری رنگ که جرم اصلی مخ ومغزتیره ازان درست شده است
mulches
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
I need them urgently.
من آنها را فوری میخواهم.
pistolgraph
دستگاه عکس فوری
payable immediately
قابل پرداخت فوری
red alerts
آژیر خطر فوری
snap
گرفتن عکس فوری
snapped
گرفتن عکس فوری
snapping
گرفتن عکس فوری
snaps
گرفتن عکس فوری
red alert
آژیر خطر فوری
quick set
گرفتن فوری بتن
the letter is urgent
نامه فوری است
immediate mission
ماموریت فوری هوایی
immediate addressing
ادرس دهی فوری
immediate action
عکس العمل فوری
snap shot
عکس فوری گرفتن
snap report
گزارش فوری یا انی
upsurge
قیام فوری وناگهانی
ready service
اماده به استفاده فوری
snapshoot
تیر فوری انداختن
snapshoot
عکس فوری گرفتن
volley bombing
شلیک تیرباران شلیک کردن
pliantly polonica
یکجور ناخوشی که ازان موی سر کرک شده بهم گره میخوردناخوشی لهستانی است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com