English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English Persian
busied خط تلفن اشغال است
busier خط تلفن اشغال است
busies خط تلفن اشغال است
busiest خط تلفن اشغال است
busy خط تلفن اشغال است
busying خط تلفن اشغال است
Other Matches
untenable اشغال نشدنی غیر قابل اشغال
ani سیستم تلفن که شماره تلفن شخصی که تماس گرفته را درج میکند
howler صدایی که به اپراتور تلفن اعلام میکند که دستگاه تلفن کاربر آماده گیرندگی نیست
howlers صدایی که به اپراتور تلفن اعلام میکند که دستگاه تلفن کاربر آماده گیرندگی نیست
acoustic coupler وسیله ای که به یک دستگاه تلفن وصل است و دادههای دوتایی را به سیگنالهای صوتی تبدیل میکند تا در خط تلفن جریان پیدا کند
magneto exchange مرکز تلفن خودکار با تلفن اندوکتوری
telephony مجموعه استانداردها که نحوه کار کامپیوترها باسیستم تلفن را بیان میکند که باعث ایجاد پست الکترونیکی صوتی , پاسخ به تلفن و سرویس فکس میشود
private automatic branch exchange یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
telephone booth کیوسک تلفن کابین تلفن
telephone booths کیوسک تلفن کابین تلفن
coupler وسیلهای که به دستگاه تلفن وصل است و داده دودویی را به سیگنالهای صوتی تبدیل میکند که روی یک خط تلفن قابل ارسال است
modem وسیلهای که امکان ارسال داده از طریق خط تلفن با تبدیل کردن سیگنال دودویی از کامپیوتر به سیگنال آنالوگ صوتی ه قابل ارسال روی خط تلفن است فراهم می :ند
phone تلفن تلفن زدن
phoned تلفن تلفن زدن
phoning تلفن تلفن زدن
phones تلفن تلفن زدن
calling dial صفحه شماره گیر تلفن صفحه نمره گیر تلفن
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
busying اشغال
refuse اشغال
litter اشغال
scrap اشغال
busy اشغال
littered اشغال
sliver اشغال
busied اشغال
busier اشغال
busies اشغال
littering اشغال
busiest اشغال
kitchen stuff اشغال
refuses اشغال
cultch اشغال
culch اشغال
riffraff اشغال
junk اشغال
occupations اشغال
occupation اشغال
run off اشغال
run-off اشغال
run-offs اشغال
garbage اشغال
draff اشغال
occupancy اشغال
refusing اشغال
inhabitancy اشغال
trashing اشغال
waste اشغال
wastes اشغال
paltry اشغال
rubbish اشغال
swill اشغال
throw away اشغال
swilled اشغال
refused اشغال
slithered اشغال
soilage اشغال
tots اشغال
tot اشغال
slithering اشغال
swilling اشغال
swills اشغال
dump اشغال
slither اشغال
slithers اشغال
raff اشغال
scrapping اشغال
scrapped اشغال
trashed اشغال
scraps اشغال
trash اشغال
occuration اشغال
trashes اشغال
pig's wash اشغال
paultry اشغال
offal اشغال
litters اشغال
tenure نگهداری اشغال
slopping اشغال خوری
occupations اشغال کردن
occupations اشغال تصرف
slopped اشغال خوری
occupying اشغال کردن
occupation اشغال کردن
occupation اشغال تصرف
occupy اشغال کردن
seizures اشغال هدف
slop اشغال خوری
wastebaskets اشغال دان
ashcan اشغال دان
unoccupied اشغال نشده
occupiers اشغال کننده
wrack اشغال سبزی
ashcans اشغال دان
preoccupation اشغال قبلی
preoccupations اشغال قبلی
seizure اشغال هدف
vacant اشغال نشده
occupier اشغال کننده
occupied اشغال شده
occupant اشغال کننده
occupants اشغال کننده
occupies اشغال کردن
wastebasket اشغال دان
occupation of position اشغال موضع
hold back اشغال کننده
waste اشغال زباله
wastes اشغال زباله
occupancy اشغال کننده
to fill up اشغال کردن
to take up اشغال کردن
grub street اشغال گذرنویسندگان
fill up اشغال کردن
indwell اشغال کردن
take up اشغال کردن
laystall اشغال دان
offscourings اشغال کثافت
rack اشغال گیر
pigwash بساب اشغال
racks اشغال گیر
wracked اشغال گیر
rag picker اشغال برچین
wracks اشغال گیر
racked اشغال گیر
stinkpot اشغال دان
dreg ته نشین اشغال
tenantless اشغال نشده
dump bucket سطل اشغال
dumpish اشغال وار
busy signal علامت اشغال
garbage اشغال خاکروبه
ashpit پیت اشغال
bare base پایگاه اشغال نشده
jakes اشغال درهم ریخته
slop pail سطل اشغال دان
trash بصورت اشغال در اوردن
military occupation اشغال نظامی یک منطقه
littered زاییدن اشغال پاشیدن
occupied territory سرزمین اشغال شده
rubbishing پراز اشغال یا کثا فت
engrossed کاملا اشغال شده
army of occupation نیروی اشغال کننده
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
occupation of position اشغال موضع کردن
occupied territory منطقه اشغال شده
litters زاییدن اشغال پاشیدن
scavenge در اشغال کاوش کردن
occupancy سکونت اشغال مال
slag اشغال تفاله گرفتن از
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
scavenges در اشغال کاوش کردن
holders گیرنده اشغال کننده
holder گیرنده اشغال کننده
debris اشغال روی هم ریخته
action اشغال نیروهای جنگی
actions اشغال نیروهای جنگی
trashed بصورت اشغال در اوردن
litter زاییدن اشغال پاشیدن
scavenged در اشغال کاوش کردن
trashing بصورت اشغال در اوردن
littering زاییدن اشغال پاشیدن
trashes بصورت اشغال در اوردن
preoccupy از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupying از پیش اشغال یا تصرف کردن
prepossession اشغال قبلی تمایل بیجهت
rack توری مشبک اشغال گیر
incinerator کوره مخصوص سوزاندن اشغال
incinerators کوره مخصوص سوزاندن اشغال
it takes much room فضای زیادی را اشغال میکند
my time is occupied وقتم اشغال شده است
preoccupies از پیش اشغال یا تصرف کردن
wracks توری مشبک اشغال گیر
racked توری مشبک اشغال گیر
wracked توری مشبک اشغال گیر
racks توری مشبک اشغال گیر
slop jar سطل مخصوص فاضل اب اشغال دان
plenum فضای اشغال شده بوسیله ماده
plenums فضای اشغال شده بوسیله ماده
end gatherer کسیکه اشغال پشم راجمع میکند
highest occupied molecular orbital بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
the house is occupied خانه اشغال شده یا مسکون است
lowest unoccupied molecular orbital پایینترین اوربیتال مولکولی اشغال نشده
crematorium کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
incinerators کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
crematoriums کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
crematoria کورهای که لاشه مرده یا اشغال را دران می سوزانند
racking تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
incinerator کورهای که اشغال یا لاشه مرده در ان سوزانده و خاکسترمیشود
fleshing تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
worked فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
to occupy much space فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
work فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
l.u.m.o orbital unoccupiedmolecular lowestپایینترین اوربیتال مولکولی اشغال نشده
commit no nuisance ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
fanner غربال یا اسبابی که اشغال وکاه را بوجاری میکند بادبزن
littering محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
littered محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
litter محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
litters محمل برانکار یا چاچوبی که بیماران را با ان حمل میکنند اشغال
work file فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com