Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English
Persian
scrawl
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawled
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawling
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawls
خط خطی کردن گشاد نشستن
Other Matches
straddles
گشاد نشستن
straddle
گشاد نشستن
straddled
گشاد نشستن
sprawls
گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawling
گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawl
گشاد نشستن هرزه روییدن
straddled
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddle
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
straddles
گشاد ایستادن گشاد گشاد راه رفتن
To walk with ones feet wide apart.
گشاد گشاد راه رفتن
She stared at him with wide eyes.
با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
reaming
گشاد کردن
dilating
گشاد کردن
dilates
گشاد کردن
dilate
گشاد کردن
ream
گشاد کردن
slack
کساد کردن گشاد
to let out
افشاکردن گشاد کردن
slackest
کساد کردن گشاد
slacks
کساد کردن گشاد
To widen a road .
جاده یی را گشاد کردن ( تعریض )
To spend recklessly ( prodigally ) .
گشاد بازی کردن ( ولخرجی )
clogged
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clogs
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clog
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
to sit out
نشستن بیشتر نشستن از
grabble
پهن نشستن جمع اوری کردن
to be in the pouts
در گوشه ای نشستن و قهر کردن
[اصطلاح مجازی]
to have the pout
در گوشه ای نشستن و قهر کردن
[اصطلاح مجازی]
wide
گشاد
widest
گشاد
straddle
گشاد با زی
straddled
گشاد با زی
wider
گشاد
broadest
گشاد
loose-fitting
گشاد
straddles
گشاد با زی
loose fitting
گشاد
broader
گشاد
looser
گشاد
reamer
گشاد کن
loose
گشاد
loosest
گشاد
broad
گشاد
slop
شلوار گشاد
stretchiest
گشاد شونده
dilatant
گشاد شونده
stretchier
گشاد شونده
bigmouthed
دهن گشاد
slopped
شلوار گشاد
slopping
شلوار گشاد
wide mouthed
دهن گشاد
bell mouthed
دهن گشاد
spacious
جامع گشاد
slip-ons
لباس گشاد
stretchy
گشاد شونده
slip on
لباس گشاد
pajamas
شلوار گشاد
Wellington
چکمه دهان گشاد
wide-eyed
دارای چشم گشاد
mother hubbard
لباس گشاد زنانه
mason jar
کوزه دهن گشاد
robe
لباس بلند و گشاد
blouse
پیراهن یاجامه گشاد
varix variously
سیاهرگ گشاد شده
blouses
پیراهن یاجامه گشاد
varicosity
گشاد شدگی سیاهرگ
wide eyed
دارای چشم گشاد
jars
کوزه دهن گشاد
jars
شیشه دهن گشاد
clump block
قرقره دهان گشاد
dolman sleeve
استین گشاد و اویخته
sack
پیراهن گشاد و کوتاه
capacious
گنجایش دار گشاد
astraddle
دارای پای گشاد
carboy
تنگ دهن گشاد
robes
لباس بلند و گشاد
jar
شیشه دهن گشاد
jarred
شیشه دهن گشاد
jarred
کوزه دهن گشاد
sacked
پیراهن گشاد و کوتاه
dalmatic
خرقه استین گشاد
sacks
پیراهن گشاد و کوتاه
oxford bags
شلوار خیلی گشاد
oxbags
شلوار خیلی گشاد
jar
کوزه دهن گشاد
putrefied
چرک نشستن چرک کردن
putrefies
چرک نشستن چرک کردن
putrefying
چرک نشستن چرک کردن
putrefy
چرک نشستن چرک کردن
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
risked
گشاد بازی بخطر انداختن
risk
گشاد بازی بخطر انداختن
risking
گشاد بازی بخطر انداختن
risks
گشاد بازی بخطر انداختن
carronade
یکجورتوپ کوتاه دهن گشاد
straddles
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
straddled
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
straddle
میان دو پا قراردادن گشاد نشینی
raglan
پالتو استین گشاد سبک و فراخ
These shoes are too big for me .
این کفشها برایم گشاد است
krater
کوزه دهن گشاد دسته دارقدیمی
rochet
جبه کتانی گشاد اسقفان وراهبان
recoiled
پس نشستن
perching
نشستن
recoiling
پس نشستن
recoils
پس نشستن
await
نشستن
awaited
نشستن
seized
نشستن
perches
نشستن
perched
نشستن
to lose ground
پس نشستن
perch
نشستن
recoil
پس نشستن
to take a chair
نشستن
seizes
نشستن
running aground
به گل نشستن
seize
نشستن
awaiting
نشستن
sit
نشستن
sits
نشستن
awaits
نشستن
to give ground
پس نشستن
The shoes are a size too big for my feet.
کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
My shoes stretched after wearing them for a couple of days .
پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
varicosity
جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
She likes loose - fitting dresses .
از لباس های گشاد خوشش نمی آید
pajamas
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
sags
فرو نشستن
to knock back
عقب نشستن
landings
نشستن هواپیما
rankling
چرک نشستن
to lie in w
درکمین نشستن
to lie in a
درکمین نشستن
to take ground
بگل نشستن
rankles
چرک نشستن
suppurate
چرک نشستن
setbacks
عقب نشستن
to f. the throne
برتخت نشستن
outsit
بیشتر نشستن از
to sit up
راست نشستن
ground
بزمین نشستن
benches
بر کرسی نشستن
sit up
راست نشستن
thrones
برتخت نشستن
throne
برتخت نشستن
rankled
چرک نشستن
bench
بر کرسی نشستن
sagged
فرو نشستن
to take ground
بخاک نشستن
rankle
چرک نشستن
sag
فرو نشستن
ground position
در خاک نشستن
to take the wheel
پشت رل نشستن
take sanctuary
بست نشستن
to fall back
عقب نشستن
to come to the throne
بر تخت نشستن
insidiate
در کمین نشستن
setback
عقب نشستن
land
به زمین نشستن
sprawl
پهن نشستن
subsides
فرو نشستن
sit up
<idiom>
بیدار نشستن
to hunker down
چمباتمه نشستن
sprawling
پهن نشستن
stranding
به گل نشستن کشتی
subsiding
فرو نشستن
sitting duck
<idiom>
بی خیال نشستن
land
به گل نشستن کشتی
abate
فرو نشستن
land
بزمین نشستن
hunker down
روی پا نشستن
ambushes
در کمین نشستن
ambushed
در کمین نشستن
sprawls
پهن نشستن
subsided
فرو نشستن
to a the throne
برتخت نشستن
bow out
عقب نشستن
strand
به گل نشستن کشتی
swamps
به گل نشستن قایق
landing
نشستن هواپیما
to run aground
بگل نشستن
subside
فرو نشستن
swamping
به گل نشستن قایق
swamped
به گل نشستن قایق
swamp
به گل نشستن قایق
strands
به گل نشستن کشتی
to fill the chair
برکرسی نشستن
give way
عقب نشستن
ambush
در کمین نشستن
dwit koobi
نشستن به عقب
ambushing
در کمین نشستن
bloomer
شلوار گشاد و زنانه ورزشی گیاه شکوفه کرده
chimere
خرقه بدون استین ویا بااستین گشاد وبزرگ
waylay
درکمین کسی نشستن
waylaid
درکمین کسی نشستن
waylaying
درکمین کسی نشستن
landings
بزمین نشستن هواپیما
waylays
درکمین کسی نشستن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com