English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
leg خط واصل بین دو نقطه شاخه
legs خط واصل بین دو نقطه شاخه
Other Matches
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
hierarchical communications system شبکهای که هر شاخه آن تعدادی زیر شاخه جداگانه دارد
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
to brachiate از شاخه به شاخه پریدن [بازوپیمایی کردن]
contour خط واصل
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
hard space فاصله واصل
hard hyphen خط تیره واصل
monogenic دارای یک ریشه واصل
genetically ازلحاظ پیدایش واصل
contour interval فاصله خطوط واصل
monophyletic وابسته بیک ریشه واصل
monogenic دارای ریشه واصل مشترک
i am in receipt of your letter نامه شما واصل گردید
debt discount تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
branch شاخه شاخه شدن
branches شاخه شاخه شدن
ramify شاخه شاخه شدن
arborization شاخه شاخه شدگی
forkedly بطور شاخه شاخه
dog leg شاخه مسیر شاخه انحرافی از مسیر اصلی
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
wing spar عضو سازهای اصلی بال درامتداد خط واصل دو سر بال
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
bifurcate چنگالی شدن شاخه شاخه شدن
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
receding leg شاخه نزولی مسیر هدف شاخه نزولی مسیر هواپیمای هدف
pointillism نقاشی نقطه نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
break up point نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
forking سه شاخه
ramulose شاخه شاخه
furcate شاخه شاخه
doddered بی شاخه
intersection leg شاخه
Br شاخه
embranchment شاخه
boughs شاخه
bough شاخه
nib شاخه
nibs شاخه
bifurcation شاخه
forking شاخه
arm شاخه
fork سه شاخه
branch lines شاخه
branch line شاخه
three way سه شاخه
acaulescent بی شاخه
nid شاخه
knag ته شاخه
fork شاخه
pinned در شاخه
variations شاخه
ramus شاخه
virga شاخه
limbless بی شاخه
limb شاخه
limbs شاخه
trifurcation سه شاخه
variation شاخه
pin در شاخه
pinning در شاخه
trifid سه شاخه
branch شاخه
connection plug دو شاخه
branch cutter شاخه بر
plug دو شاخه
plugging دو شاخه
ramulous شاخه شاخه
plugs دو شاخه
branches شاخه
offshoots شاخه نورسته
biramous دارای دو شاخه
gray ramus شاخه خاکستری
link شاخه رابط
ramifications شاخه شاخگی
sprouts جوانه شاخه
branchlet شاخه کوچک
bifurcate دو شاخه شدن
division شاخه [دانشی]
triradiate سه شاخه سه شعاعی
area شاخه [دانشی]
twigged شاخه دار
field شاخه [دانشی]
twiggy شاخه دار
offshoot شاخه نورسته
twigs : شاخه کوچک
sprouted جوانه شاخه
sprout جوانه شاخه
crotch تیر دو شاخه
crotches تیر دو شاخه
boughed شاخه دار
prong شاخه رودیانهر
branchy شاخه دار
tuning forks دو شاخه صوتی
tuning fork دو شاخه صوتی
viminal شاخه دهنده
branching شاخه گزینی
twig : شاخه کوچک
cable connector دو شاخه کابل
female plug دو شاخه ماده
prongs شاخه رودیانهر
sprig شاخه کوچک
fork of ... river شاخه رودخانه ...
branch شاخه [دانشی]
forked شاخه دار
tributary شاخه رود
Dont break that branch off. آن شاخه رانشکن
tributary شاخه انشعاب
tributaries شاخه رود
alley شاخه ماز
alleys شاخه ماز
alleyways شاخه ماز
tributaries شاخه انشعاب
twing شاخه کوچک
spray شاخه کوچک
sprayed شاخه کوچک
spraying شاخه کوچک
sprays شاخه کوچک
provine شاخه خوابانده
easing out line شاخه شل کننده
grain شاخه چنگال
sprigs شاخه کوچک
branch شاخه دراوردن
coppice شاخه زاد
banana pin دو شاخه رادیو
intersection leg شاخه یک همبر
ramiform شاخه مانند
spriggy شاخه دار
battery charging plug دو شاخه باتری پر کن
disbranch بی شاخه کردن
ramification شاخه شاخگی
lamin شاخه پردهای
blind alley شاخه بن بست
line of business شاخه پیشه
ram's horn hook قلاب دو شاخه
three arm protractor نقاله سه شاخه
branches شاخه دراوردن
outbranch شاخه گستردن
linear portion شاخه خطی
secateur شاخه قطع کن
affluent شاخه رود
arborescent شاخه مانند
ramify شاخه بستن
tow level forked junction دو شاخه ناهمکف
distributary رود شاخه
passerine شاخه نشین
dog leg شاخه فرعی
winging شاخه شعبه
subshrub شاخه کوچک
traverse leg شاخه پیمایش
toppers شاخه زن سوهان
topper شاخه زن سوهان
coppices شاخه زاد
wing شاخه شعبه
ramify شاخه دادن
lamina شاخه پردهای
tow level forked junction دو شاخه دو ترازه
insessorial شاخه نشین
blind alleys شاخه بن بست
To cut off a branch . شاخه ای را قطع کردن
deflection component of trail شاخه سمتی مسیر
tine نوک شاخه یاسیخ
leg شاخه مسیر حرکت
legs شاخه مسیر حرکت
deadwood شاخه خشکیده درخت
bayou شاخه فرعی رودخانه
cluster bomb اویز چند شاخه
cluster bombs اویز چند شاخه
clusters اویز چند شاخه
cluster اویز چند شاخه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com