Dictiornary-Farsi | خط وقفه که فعال شده است | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (9 milliseconds)

English	Persian
interrupt	خط وقفه که فعال شده است
interrupting	خط وقفه که فعال شده است
interrupts	خط وقفه که فعال شده است


Search result with all words

arm	خط وط وقفه فعال شده .
arm	1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
maskable	وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
Other Matches

interrupts	خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt	خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupting	خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
active	هدف فعال خط مشی فعال
transparently	مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent	مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
arrest	وقفه
arrested	وقفه
stations	وقفه
pause	وقفه
stationed	وقفه
hiatus	وقفه
paused	وقفه
paralysis	وقفه
suspensions	وقفه
suspension	وقفه
abeyance	وقفه
standstil	وقفه
station	وقفه
gaps	وقفه
gap	وقفه
pausing	وقفه
pauses	وقفه
stick	وقفه
deadlock	وقفه
standstill	وقفه
cease	وقفه
uninterrupted	بی وقفه
break	وقفه
interval	وقفه
jib	وقفه
jibbed	وقفه
jibbing	وقفه
ceased	وقفه
ceases	وقفه
breaks	وقفه
blocking	وقفه
block	وقفه
blocked	وقفه
stound	وقفه
ceasing	وقفه
jibs	وقفه
blocks	وقفه
dead lock	وقفه
down time	وقفه
discontinuance	وقفه
unabated <adj.>	بی وقفه
desuetude	وقفه
chasms	وقفه
chasm	وقفه
abeyance or adeyancy	وقفه
at a stretch	بی وقفه
arrests	وقفه
interrupts	وقفه
hold back	وقفه
interruption	وقفه
hoid up	وقفه
interrupting	وقفه
interruptions	وقفه
interrupt	وقفه
wind rocked out	وقفه تنفسی
work stoppage	وقفه در کار
unceasing	بدون وقفه
program interrupt	وقفه برنامه
interrupt vector	بردار وقفه
system interrupt	وقفه سیستم
vectored interrupt	وقفه برداری
interrupt handler	گرداننده وقفه
interrupt driven	وقفه گرا
external interrupt	وقفه خارجی
interval	ایست وقفه
uninterrupted duty	کار بی وقفه
continous cycle	دوره بی وقفه
nerve block	وقفه عصبی
run on	بدون وقفه
blocking period	دوره وقفه
betweentimes	درمدت وقفه
automatic interrupt	وقفه خودکار
time out	وقفه فاصله
affect block	وقفه عاطفه
flashbacks	وقفه زمانی
full stop	وقفه کامل
flashback	وقفه زمانی
full stops	وقفه کامل
caesura	وقفه ایست
priority interrupt	وقفه اولویت
sticking voltage	ولتاژ وقفه
massed practice	تمرین بی وقفه
machine interupption	وقفه ماشین
massed learning	یادگیری بی وقفه
snell	فعال
active cell	سل فعال
sthenic	فعال
energetic	فعال
upping	فعال
commissioned <adj.>	فعال
strenuous	فعال
astir	فعال
up	فعال
upped	فعال
operational	فعال
light footed	فعال
smacker	فعال
smacking	فعال
light foot	فعال
active	فعال
go-ahead	فعال
efective	فعال
parabiosis	وقفه رسانش عصبی
interrupting	ناتوان کردن وقفه
short time rating	کار کردن با وقفه
ups	تامین برق بی وقفه
fall into abeyance	درحال وقفه افتادن
scanned interrupt	وقفه پویش شده
interrupt serrice routine	روال سرویس وقفه
machine check interrupt	وقفه مقابله ماشین
interrupts	حرکت دادن وقفه
machine check interrupt	وقفه بررسی ماشین
insolvency	وقفه در پرداخت دیون
clock interrupt	وقفه زمان سنجی
interrupt	ناتوان کردن وقفه
interrupt	حرکت دادن وقفه
interrupting	حرکت دادن وقفه
disarm	ثیرات وقفه شدن
disarmed	ثیرات وقفه شدن
disarms	ثیرات وقفه شدن
interrupts	ناتوان کردن وقفه
active cell	سلول فعال
active file	فایل فعال
active carbon	کربن فعال
active balance	مانده فعال
active avoidance	اجتناب فعال
active installation	تاسیسات فعال
active installation	قسمت فعال
active lines	خطهای فعال
active mine	مین فعال
active centers	مراکز فعال
active hydrogen	هیدروژن فعال
out of action	غیر فعال
active index	ایندکس فعال
active index	شاخص فعال
enthalpy	حرارت فعال
optically active	فعال نوری
active file	پرونده فعال
operating personnel	پرسنل فعال
cycle stock	موجودی فعال
active center	مرکز فعال
active device	دستگاه فعال
active element	عنصر فعال
activation	فعال سازی
activator	فعال ساز
adrenergic	فعال شونده
active sonar	ردیاب فعال
active stock	موجودی فعال
active therapy	درمان فعال
active analysis	تحلیل فعال
actuator	فعال کننده
actual output	بازداده فعال
active absorption	جذب فعال
active aircraft	هواپیمای فعال
active sonar	سونار فعال
hot money	پول فعال
active program	برنامه فعال
actinic rays	اشعه فعال
active area	ناحیه فعال
active site	محل فعال
active vocabulary	واژگان فعال
activation	فعال کردن
activation barrier	سد فعال سازی
active site	موضع فعال
active window	پنجره فعال
activating	فعال کردن
whip up <idiom>	فعال کردن
passives	غیر فعال
active force	نیروی فعال
passive	غیر فعال
active	فعال کنشی
inactive	غیر فعال
activate	فعال کردن
activates	فعال کردن
come alive <idiom>	فعال ماندن
kinetic energy	نیروی فعال
spirituous	فعال سرزنده
spiritous	فعال زنده
acting	فعال کاری
trig	فعال سرحال
activate	فعال کردن
activated	فعال کردن
semiactive	نیمه فعال
activate	فعال کردن
shut up	باعث وقفه در تکلم شدن
interrupt	ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
uninterruptable power supply	منبع تغذیه وقفه ناپذیر
uniterruptable power supply	سیستم تامین برق بی وقفه
interrupts	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupt	انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupts	ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
continous type furnace	کوره نوع بدون وقفه
continous	متصل متوالی بدون وقفه
tenuis	علامت مکث و وقفه در یونانی