English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
led line خط کوتاهی که در بالایاته حامل برای نت هابیرون ازحامل می افزایند
Other Matches
offensive weapon در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند
impulsive آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
to step out برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
transients آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
transient آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
to pause [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
akimbon دودست برکمروارنج هابیرون
transients وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
transient وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
flash card ورقهای که روی ان کلمات یااعداد یا تصاویری نوشته شده و معلم انرا برای زمان کوتاهی بشگردان نشان میدهد
splash screen صفحه نمایش ابتدایی که در زمان شروع برنامه برای مدت کوتاهی نمایش داده میشود
weapon carrier کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
black designation علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
light ship کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
brachylogy کوتاهی
transience کوتاهی
default کوتاهی
defaulted کوتاهی
defaulting کوتاهی
delinquency کوتاهی
brevity کوتاهی
defaults کوتاهی
concise ness کوتاهی
shortness کوتاهی
dwarfishness کوتاهی
transience or cy کوتاهی
non feasnce کوتاهی
succinctness کوتاهی
lowness کوتاهی
abridgement کوتاهی
in a short time در یک مدت کوتاهی
compend کوتاهی اختصار
non feasor کوتاهی کننده
failing درصورت کوتاهی از
failure کوتاهی قصور
defaulters کوتاهی کننده
failures کوتاهی قصور
defaulter کوتاهی کننده
defult کوتاهی ورزیدن
he did his level best کوتاهی نکرد
compendium مختصر کوتاهی
negligence قصور کوتاهی
shorrcomer کوتاهی کننده
failings درصورت کوتاهی از
skateboard وسیله کوتاهی با 4 قرقره
for a short time بری مدت کوتاهی
curtness کوتاهی وتندی سخن
skateboards وسیله کوتاهی با 4 قرقره
impulse پالسی که زمان کوتاهی می ماند
hard hack بوته کوتاهی که دراتازونی میروید
impulses پالسی که زمان کوتاهی می ماند
to be in d. کوتاهی درانجام وفیفه کردن
to go for a spin با خودرو گردش کوتاهی کردن
I have a short trip ahead. قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
initialled تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initialling تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initials تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initialing تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initialed تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initial تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
trunk hose شلوار کوتاهی که تانیمه ران میرسیده
i will do my possible هر چه از دستم براید کوتاهی نخواهم کرد
trundle bed تختخواب چرخکدار کوتاهی که زیرتختخواب بزرگتری جا بگیرد
knickers شلوارگشاد کوتاهی که نزدیک زانو جمع شده باشد
interspinalis ماهیچه کوتاهی که برامدگی مهرههای پشت رابهم می پیوند د
loader برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانج به حافظه اصلی می برد
herdic کالسکهای که بدنه کوتاهی دارد واز عقب سوار ان میشوند
local area network شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
Gothic Revival [پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.]
gradine [پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.]
bearer حامل
vectors حامل
vector حامل
stave حامل
gerent حامل
vehicles حامل
bearers حامل
porters حامل
porter حامل
carriers حامل
bearer cheque چک حامل
conveyer حامل
vehicle حامل
carrier حامل
conveyor حامل
cards برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
short timer پرسنلی که عمر خدمتی کوتاهی از انها مانده و به سن بازنشستگی نزدیک هستند
card برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
bearer bond سند حامل
vehicles حامل رسانه
osborne shackle قلاب حامل
bearing زاویه حامل
video carrier حامل ویدئو
image carrier حامل تصویر
carrier detect کشف حامل
carrier frequency بسامد حامل
messengers طناب حامل
vector حامل بردار
messenger wire سیم حامل
payable to the bearer در وجه حامل
color carrier حامل رنگ
messenger طناب حامل
linkboy حامل مشعل
vectorial حامل بردار
bearer cheque چک در وجه حامل
bearing angle زاویه حامل
carrier detect تشخیص حامل
vehicle حامل رسانه
bearer در وجه حامل
vectors حامل بردار
breech block carrier حامل کولاس
carrier gas گاز حامل
thurifer حامل بخوردان
transports ترابری حامل
sound carrier حامل صوت
transporting ترابری حامل
transported ترابری حامل
transport ترابری حامل
linkman حامل مشعل
tape transport حامل نوار
carrier frequency فرکانس حامل
linkmen حامل مشعل
carrier system سیستم حامل
data carrier حامل داده ها
data carrier حامل داده
gestatorial حامل پاپ
bearers در وجه حامل
carrier wave موج حامل
thurifer حامل مجمر
radius vector شعاع حامل
perseus حامل راس الغول
comports دربرداشتن حامل بودن
carrier color signal پیام رنگی حامل
comporting دربرداشتن حامل بودن
comported دربرداشتن حامل بودن
persi حامل راس الغول
victualler کشتی حامل خواربار
comport دربرداشتن حامل بودن
bearer bond سند در وجه حامل
telephone carrier current جریان حامل تلفنی
stave روی خط حامل نوشتن
current carrying conductor رسانای حامل بار
platform رسانگر حامل گیرنده
carrier frequency فرکانس موج حامل
pay to the bearer دروجه حامل بپردازید
carriers حامل غلطک حمال
carriers برنامه حامل میکرب
bearer stock اسناد در وجه حامل
platforms رسانگر حامل گیرنده
carrier حامل غلطک حمال
carrier برنامه حامل میکرب
caddy حامل وسایل بازیگر
slaver کشتی حامل بردگان
stretcher-bearers حامل تخت روان
stretcher bearer حامل تخت روان
armor bearer حامل اسلحه زرهدار
weapon carrier حامل جنگ افزار
stretcher-bearer حامل تخت روان
caddie حامل وسایل بازیگر
caddied حامل وسایل بازیگر
caddying حامل وسایل بازیگر
caddies حامل وسایل بازیگر
gestatoraial chair کرسی حامل پاپ
warrant to bearer به حواله کرد حامل
allocations برنامه کوتاهی که منابع حافظه را بین نرم افزار و وسایل جانبی تقسیم میکند
allocation برنامه کوتاهی که منابع حافظه را بین نرم افزار و وسایل جانبی تقسیم میکند
flagships کشتی حامل پرچم امیرالبحری
signalled هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
color carrier reference فاز مبنای حامل رنگ
signaled هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
payable to bearer قابل پرداخت در وجه حامل
Please pay the bearer . دروجه حامل بپردازید ( چک وغیره )
signal هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
flag ship ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
party boat قایق بزرگ حامل مشتریان
flagship کشتی حامل پرچم امیرالبحری
ignitor محفظه حامل باروت اشتعال
conversion angle زاویه حامل مسیر ناو
breach of trust کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
acrostic جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
vector شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
charge carrier حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
carrier frequency فرکانس حامل امواج بی سیم یا رادار
vectors شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
carriage paid to هزینه حمل به حامل پرداخت شده
carabineer سرباز حامل تفنگ کارابین کوتاه
carabinier سرباز حامل تفنگ کارابین کوتاه
radar picket cap هواپیمای گشتی هوایی حامل رادار
bank note چک تضمین شده سند در وجه حامل
airdrop container جعبه حامل بار دربارریزی هوایی
common carrier متصدی حمل ونقل حامل مشترک
frequency medulation تعدیل تناوب یا بسامد موج حامل
vectorial شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
signpost تیر حامل اعلان تابلو راهنما
signposts تیر حامل اعلان تابلو راهنما
carrier wave موج حامل امواج رادار یا بی سیم
taperer حامل شمع در مراسم مذهبی باریک کننده
outriggers اعضای سازنده اولیه حامل قسمت دم هواپیما
light quantum کوچکترین ذره حامل انرژی درنورواشعه تابشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com