Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (35 milliseconds)
English
Persian
mash
خمیر کردن شیفتن
mashed
خمیر کردن شیفتن
mashes
خمیر کردن شیفتن
mashing
خمیر کردن شیفتن
Other Matches
infatute
شیفتن شیفته کردن
allure
تطمیع کردن شیفتن
kneads
خمیر کردن
masticates
خمیر کردن
masticated
خمیر کردن
malaxate
خمیر کردن
masticate
خمیر کردن
temper
خمیر کردن
knead clay by hand
خمیر کردن
impaste
خمیر کردن
masticating
خمیر کردن
knead
خمیر کردن
kneaded
خمیر کردن
kneading
خمیر کردن
levigate
خمیر کردن
malax
خمیر کردن
tempers
خمیر کردن
tempered
خمیر کردن
batter
خراب کردن خمیر
batters
خراب کردن خمیر
magnetising
شیفتن
fascinate
شیفتن
captivated
شیفتن
magnetised
شیفتن
captivate
شیفتن
magnetises
شیفتن
captivates
شیفتن
fascinated
شیفتن
allure
شیفتن
magnetism
شیفتن
magnetizes
شیفتن
ensorcel
شیفتن
charm
شیفتن
nympha
شیفتن
magnetize
شیفتن
vibes
شیفتن
enamour
شیفتن
fascinates
شیفتن
enamor
شیفتن
ro rub up
خمیر کردن پرداخت کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
dough
خمیر
pastes
خمیر
unguent
خمیر
paste
خمیر
pasting
خمیر
pulp
خمیر
mush
خمیر
pasted
خمیر
duff
خمیر
matzo
خمیر فطیر
carton-pierre
خمیر کاغذ
lime paste
خمیر اهک
mush
خمیر نرم
sourdough
خمیر ترش
matzoh
خمیر فطیر
leavens
خمیر ترش
oakum
خمیر بتونه
pap
خمیر نرم
sour dough
خمیر ترش
puff paste
خمیر پف دار
impaste
خمیر گرفتن
soden
خمیر سست
commutator compound
خمیر جابجاگر
papier mache
خمیر کاغذ
cement paste
خمیر سیمان
leaven
خمیر مایه
leaven
خمیر ترش
leavening
خمیر مایه
toothpaste
خمیر دندان
wood pulp
خمیر چوپ
dentifrice
خمیر دندان
leavens
خمیر مایه
wood pulp
خمیر چوب
tooth paste
خمیر دندان
leavening
خمیر ترش
toothpastes
خمیر دندان
saturated soil paste
خمیر خاک اشباع
peanut butter
خمیر بادام زمینی
pulp
جسم خمیر مانند
plasters
خمیر مخصوص اندوددیوار و سقف
flaky pastry
خمیر ورقه ای
[غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)
خمیر ورقه ای
[غذا و آشپزخانه]
pulpwood
خمیر چوب مخصوص کاغذسازی
puff paste
خمیر هزارلا
[غذا و آشپزخانه]
puff paste
خمیر ورقه ای
[غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)
خمیر هزارلا
[غذا و آشپزخانه]
flaky pastry
خمیر هزارلا
[غذا و آشپزخانه]
puff pastry
خمیر ورقه ای
[غذا و آشپزخانه]
magma
خمیر مواد معدنی یا الی
plaster
خمیر مخصوص اندوددیوار و سقف
puff pastry
خمیر هزارلا
[غذا و آشپزخانه]
puff pastry
خمیر پای فرانسوی
[غذا و آشپزخانه]
puff paste
خمیر پای فرانسوی
[غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)
خمیر پای فرانسوی
[غذا و آشپزخانه]
flaky pastry
خمیر پای فرانسوی
[غذا و آشپزخانه]
pasties
خمیر مانند کلوچه قیمه دار
puff pastry
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
pate de foie gras
خمیر چربی جگر غاز ودنبلان
moulding board
تختهای که خمیر را روی ان قالب میکنند
frit
خمیر شیشه وچینی سازی گداختن
flaky pastry
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
puff paste
خمیر هزار برگ
[غذا و آشپزخانه]
pasty
خمیر مانند کلوچه قیمه دار
doughface
دارای صورتی مانند خمیر گوشت الود
library paste
نوعی خمیر چسبنده که ازنشاسته درست میکنند
bread-board
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-boards
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
clobber
خمیر یاچسب سیاه رنگی که با ان ترک وشکافهای کفش را پر میکنند دنده
clobbering
خمیر یاچسب سیاه رنگی که با ان ترک وشکافهای کفش را پر میکنند دنده
clobbers
خمیر یاچسب سیاه رنگی که با ان ترک وشکافهای کفش را پر میکنند دنده
strudel
ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
clobbered
خمیر یاچسب سیاه رنگی که با ان ترک وشکافهای کفش را پر میکنند دنده
mash
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing
خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
pasting
چسب زدن به خمیر زدن
paste
چسب زدن به خمیر زدن
pastes
چسب زدن به خمیر زدن
pasted
چسب زدن به خمیر زدن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com