English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
lay down خواباندن زمین گذاشتن
Other Matches
to lay prostrate روبه زمین خواباندن
put-down خواباندن
put down خواباندن
mollifies خواباندن
mollifying خواباندن
put to bed خواباندن
mollify خواباندن
lay خواباندن
mollified خواباندن
lays خواباندن
to hush up خواباندن
to put to bed خواباندن
put-downs خواباندن
to stamp out خواباندن
lay low خواباندن
to lull to sleep خواباندن
To be biding ones time . گوش خواباندن
appease فرونشاندن خواباندن
appeased فرونشاندن خواباندن
appeasing فرونشاندن خواباندن
appeases فرونشاندن خواباندن
stops خواباندن بند اوردن
embeds خواباندن محاط کردن
get off to sleep خواب کردن خواباندن
to laylow پست کردن خواباندن
stopping خواباندن بند اوردن
stopped خواباندن بند اوردن
suppresses خواباندن پایمال کردن
suppress خواباندن پایمال کردن
suppressing خواباندن پایمال کردن
to wear down ساییده شدن خواباندن
embed خواباندن محاط کردن
stop خواباندن بند اوردن
to patch up خواباندن سرهم بندی کردن
tenderising ترد کردن خواباندن گوشت
tenderises ترد کردن خواباندن گوشت
tenderize ترد کردن خواباندن گوشت
tenderized ترد کردن خواباندن گوشت
tenderizes ترد کردن خواباندن گوشت
tenderizing ترد کردن خواباندن گوشت
tenderised ترد کردن خواباندن گوشت
lay off <idiom> به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
marinade خواباندن [روش پخت] [غذا و آشپزخانه]
marinate خواباندن [روش پخت] [غذا و آشپزخانه]
run into <idiom> اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lid کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
hercules نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
honest john نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
perelotok زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeants گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
styx نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeant گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
To leave behinde. جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
redstone موشک زمین به زمین رداستون
pershing موشک زمین به زمین پرشینگ
pervious ground زمین تراوا زمین نفوذپذیر
lacrosse نوعی موشک زمین به زمین
biosphere قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
little john موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
talik زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
contour flight پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
critical point نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
permafrost لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
topography نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
hydrographer نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile موشک زمین به زمین
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
everglade قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
He had a nast fall. بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
earth's attraction جاذبه زمین قوه جاذبه زمین
surface to surface موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface-to-surface موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
infiltrated گذاشتن
To be gettingh on in years. پا به سن گذاشتن
place گذاشتن
places گذاشتن
placing گذاشتن
go on <idiom> گذاشتن
to trample on گذاشتن
ti turn in تو گذاشتن
inculcate پا گذاشتن
inculcating پا گذاشتن
put گذاشتن
question answer در صف گذاشتن
lay گذاشتن
placements گذاشتن
infiltrate گذاشتن
infiltrating گذاشتن
mislaid جا گذاشتن
mislay جا گذاشتن
mislays جا گذاشتن
lays گذاشتن
placement گذاشتن
run home جا گذاشتن
take in تو گذاشتن
to take in تو گذاشتن
teasing سر به سر گذاشتن
let گذاشتن
to run in تو گذاشتن
inculcates پا گذاشتن
apostrophize گذاشتن
mislaying جا گذاشتن
to pickle a rod for گذاشتن
infiltrates گذاشتن
getting on in years پا به سن گذاشتن
leaving گذاشتن
to lay it on with a trowel گذاشتن
leave گذاشتن
misplace جا گذاشتن
inculcated پا گذاشتن
loads گذاشتن
lets گذاشتن
letting گذاشتن
puts گذاشتن
load گذاشتن
putting گذاشتن
enchase در نگین گذاشتن
cloisters درصومعه گذاشتن
encradle درگهواره گذاشتن
embarked درکشتی گذاشتن
four horsemen جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
emplace کار گذاشتن
embark درکشتی گذاشتن
cloister درصومعه گذاشتن
enframe درقاب گذاشتن
juxtaposing پیش هم گذاشتن
put in pledge گرو گذاشتن
embarking درکشتی گذاشتن
give as a pledge گرو گذاشتن
juxtaposing پهلوی هم گذاشتن
grow a beard ریش گذاشتن
flyblow تخم گذاشتن
exceed عقب گذاشتن
exceeded عقب گذاشتن
exceeds عقب گذاشتن
enshrine درزیارتگاه گذاشتن
embarks درکشتی گذاشتن
line out با خط علامت گذاشتن
incase etc در لفاف گذاشتن
incase etc در جعبه گذاشتن
impignorate گرو گذاشتن
marks علامت گذاشتن
impignorate رهن گذاشتن
impawn گرو گذاشتن
imbark در کشتی گذاشتن
hold in respect احترام گذاشتن به
inshrine درمزار گذاشتن
handle دسته گذاشتن
dot نقطه گذاشتن
lay away کنار گذاشتن
lagvt سرپوش گذاشتن
lacevi یراق گذاشتن
intube در لوله گذاشتن
instal کار گذاشتن
dotting نقطه گذاشتن
hypothecate به رهن گذاشتن
juxtaposed پهلوی هم گذاشتن
lay کار گذاشتن
mark علامت گذاشتن
juxtaposed پیش هم گذاشتن
stipulation شرط گذاشتن
juxtaposes پیش هم گذاشتن
welt مغزی گذاشتن
lays کار گذاشتن
juxtaposes پهلوی هم گذاشتن
welts مغزی گذاشتن
juxtapose پهلوی هم گذاشتن
depositing به امانت گذاشتن
earmark کنار گذاشتن
hypothecate گرو گذاشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com