English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 170 (9 milliseconds)
English Persian
kip خوابیدن بستر
kipped خوابیدن بستر
kipping خوابیدن بستر
Search result with all words
bedsore زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
Other Matches
bed factor ضریب بستر که بستگی به وضعیت مواد رسوبی متحرک در کف بستر دارد
to go to sleep خوابیدن
to go to roost خوابیدن
to go to bed خوابیدن
to run down خوابیدن
to retire to bed خوابیدن
incubating بر خوابیدن
hit the hay <idiom> خوابیدن
ti turn in خوابیدن
to oversleep oneself پر خوابیدن
incubates بر خوابیدن
to lie down خوابیدن
incubated بر خوابیدن
incubate بر خوابیدن
sleep خوابیدن
sleeping خوابیدن
to lie d. خوابیدن
bed خوابیدن
go to rest خوابیدن
sleeps خوابیدن
lies خوابیدن
lied خوابیدن
lie خوابیدن
beds خوابیدن
lie on the back به پشت خوابیدن
to keep late hours دیر خوابیدن
groveled دمر خوابیدن
lie on the face دمر خوابیدن
to lie on the face دمر خوابیدن
grovels دمر خوابیدن
grovelled دمر خوابیدن
grovel دمر خوابیدن
to lie on the back بر پشت خوابیدن
to measure one'd length دمر خوابیدن
to measure one'd length رو بزمین خوابیدن
to take one's rest اسودن خوابیدن
supine برپشت خوابیدن
sleep out بیرون خوابیدن
doss بستر
head stock بستر
bed بستر
floors بستر
floored بستر
floor بستر
sacks بستر
sacked بستر
sack بستر
abed در بستر
headstock بستر
nacelle بستر
bedfellow هم بستر
bedfellows هم بستر
beds بستر
to lie prostrate روبه زمین خوابیدن
To sleep on ones side. روی پهلو خوابیدن
berth جای خوابیدن درقایق
berthing جای خوابیدن درقایق
berths جای خوابیدن درقایق
stagnated خوابیدن کساد شدن
berthed جای خوابیدن درقایق
incubation خوابیدن روی تخم
nestled در اغوش کسی خوابیدن
incubate روی تخم خوابیدن
nestle در اغوش کسی خوابیدن
incubated روی تخم خوابیدن
incubates روی تخم خوابیدن
incubating روی تخم خوابیدن
stagnates خوابیدن کساد شدن
doss شاخ زدن خوابیدن
stagnating خوابیدن کساد شدن
overslept بیش از حد معمول خوابیدن
stagnate خوابیدن کساد شدن
oversleeps بیش از حد معمول خوابیدن
nestles در اغوش کسی خوابیدن
oversleep بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeping بیش از حد معمول خوابیدن
riverbed بستر رودخانه
hot bed بستر گرم
sick bed بستر بیماری
sea bed بستر دریا
ocean floor بستر اقیانوس
lie up در بستر ماندن
sand cushion بستر ماسهای
natural bed بستر طبیعی
stream bed بستر ابراهه
raod bed بستر جاده
stationary bed بستر ساکن
sub base زیر بستر
the bed of a river بستر یک رود
beds بستر پشته
bedrock سنگ بستر
kip در بستر رفتن
kipped در بستر رفتن
bed and breakfast بستر و صبحانه
kipping در بستر رفتن
bed material رسوبات بستر
deathbed بستر مرگ
bed بستر پشته
bedrock بستر سنگ
bedder سنگ بستر
arroyo بستر نهر
astir بیرون از بستر
decumbent در بستر خوابیده
bed factor ضریب بستر
death bed بستر مرگ
childbed بستر زایمان
card bed بستر کارتها
bed materials رسوبات بستر
bed ripples موج بستر
bed waves موج بستر
bed width عرض بستر
bottom profile نمایه بستر
river beds بستر رودخانه
seabed بستر دریا
river bed بستر رودخانه
seabed بستر اقیانوس
bedside کنار بستر
to keep early Šor good Šhours زود خوابیدن وزود برخاستن
bedtime وقت استراحت موقع خوابیدن
To lie on ones belly . روی شکم خوابیدن ( دمر)
bedtimes وقت استراحت موقع خوابیدن
bed بستر زیر کار
beds بستر زیر کار
bed load بار متحرک بستر
bed rock ledge لایه سنگی کف بستر
cuddles در بستر راحت غنودن
cuddled در بستر راحت غنودن
cuddling در بستر راحت غنودن
bituminuos gravel base بستر شنی قیردار
fixed bed polymerization بسپارش در بستر ثابت
excavation in river bed خاکبرداری در بستر رودخانه
river bed level تراز بستر رودخانه
fluid bed polymerization بسپارش در بستر سیال
fluid bed vulcanization وولکانش در بستر سیال
he fell ill به بستر بیماری افتاد
iceman یخی بستر دوران یخ
cuddle در بستر راحت غنودن
subgrade قشر بستر جاده
recline برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
reclines برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
reclined برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
chean چرخش بدون خوابیدن تیغه اسکیت
to sleep like a baby <idiom> مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
lying in در بستر خوابی دوره نفاس
lie-in در بستر زایمان بودن ارزیدن
flat bed plotter رسام با بستر تخت مسطح
summer bed of a river بستر تابستانی رودخانه مسیل
lie in در بستر زایمان بودن ارزیدن
strath بستر پهن مسیر رودخانه
out like a light <idiom> (زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
pajamas جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
sleep out در محلی غیراز محل کار خود خوابیدن
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
he is out and a bout از بستر برخاسته و اماده بیرون رفتن است
nymphomanic دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
snag boat کشتی بخاری کوچک که با ان بستر رودخانه هارا ازموانع پاک می کنند
caisson اطاقکی که جهت دستیابی به بستر رودخانه به سمت پایین گودبرداری میشود
keep late hours دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
keep late hours دیر خوابیدن و دیر برخاستن
keep bad hours دیر خوابیدن و دیر برخاستن
keep good hours زود خوابیدن و زود برخاستن
keep early hours زود خوابیدن و زود برخاستن
bottom width عرض بستر عرض کف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com