English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (11 milliseconds)
English Persian
night gown خواب جامه
Search result with all words
bed clothes جامه خواب
night clothes جامه خواب
night clothes لباس خواب جامه شبانه برای تو خانه
night dress جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
night gown جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
night suit جامه خواب
Other Matches
dress guard اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
somnambulist کسیکه در خواب راه میرود وابسته به راهروی درخواب خواب گرد
the early bird catches the worm <proverb> کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
narcolepsy حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
hypnoid نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
hypnoidal نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
mafrash مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
hypnagogic خواب اور خواب کننده
dreamy خواب مانند خواب الود
hypnogogic خواب اور خواب کننده
somnific خواب اور خواب الود
dogsleep خواب زودبر خواب دروغی
dreamiest خواب مانند خواب الود
dreamier خواب مانند خواب الود
morpheus الهه خواب خواب پرور
He is fast asleep. خواب خواب است
habit جامه
habits جامه
vesture جامه
garments جامه
raiment جامه
swallow tail coat جامه شب
toggery جامه
tog جامه
transvestite زن جامه
transvestites زن جامه
weeds جامه
apparel جامه
thing جامه
togs جامه
costume جامه
costumes جامه
garment جامه
costume جامه
costumes جامه ها
suit جامه
livery جامه
monkhood dress جامه
liveries جامه
suits جامه
suited جامه
outwall جامه
rigs جامه
rigged جامه
overclothes جامه رو
rig جامه
to wear mourning جامه ماتم
wooled جامه پشمی
to [get] dress [ed] جامه پوشیدن
luggage جامه دان
necklines یقهی جامه
suit case جامه دان
portmanteau جامه دان
the outward man جامه یا تن ادمی
women's dres جامه زنان
undies زیر جامه
to habit جامه پوشاندن
fatigue dress جامه بیگاری
neckline یقهی جامه
portmanteaus جامه دان
portmanteaux جامه دان
samite جامه زربفت
print dress جامه چیت
caddice جامه ژنده
caddis جامه ژنده
change of clothes جامه واگردان
cilice جامه مویی
disfrock جامه از تن در اوردن
dishabille جامه خانگی
oil coat جامه مشمعی
habiliments جامه ویژه
evite زن کم جامه پوش
nether garment زیر جامه
he wears a new suit to day امروز جامه
knock about clothes جامه کار
proper dress جامه شایسته
proper dress جامه زیبا
valise جامه دان
valises جامه دان
smalls جامه بچگانه
small cloths جامه بچگانه
tog جامه پوشاندن
weeds جامه بوگی
kimono جامه ژاپنی
kimonos جامه ژاپنی
hosiery جامه کش باف
linen جامه زبر
gear الات جامه
geared الات جامه
gears الات جامه
sadly dressed جامه غم پوشیده
incognita با جامه مبدل
garb جامه پوشانیدن به
suit جامه [کت و شلوار]
habits :جامه پوشیدن
habit :جامه پوشیدن
garments جامه رو رخت
undresses جامه معمولی
garment جامه رو رخت
clothes جامه لباس
furs جامه خزدار
scarlet سرخ جامه
gold جامه زری
undress جامه معمولی
purple جامه ارغوانی
undressing جامه معمولی
fur جامه خزدار
golds جامه زری
kilt جامه چین دار
kilts جامه چین دار
to clothe oneself جامه برتن کردن
dressed inred جامه سرخ پوشیده
materialized جامه عمل بخودپوشیدن
materialize جامه عمل بخودپوشیدن
dressed in scarlet جامه سرخ پوشیده
to garb oneself in silk جامه ابریشمی پوشیدن
habiliment جامه استعداد فکری
materialised جامه عمل بخودپوشیدن
materializing جامه عمل بخودپوشیدن
to rustle in silks جامه ابریشمی پوشیدن
materialises جامه عمل بخودپوشیدن
luggage جامه دان اثاثه
flannels جامه فلانل یاپشمی
finery [formal] جامه رسمی جشن
riding habit جامه سواری زنانه
riding habits جامه سواری زنانه
gown جامه بلند زنانه
gowns جامه بلند زنانه
flannel جامه فلانل یاپشمی
finery [formal] جامه پر زرق و برق
bundle up جامه گرم دربرکردن
trousseaux جامه یا رخت عروس
trousseaus جامه یا رخت عروس
trousseau جامه یا رخت عروس
rich clad جامه فاخر پوشیده
small clothes جامه بچه گانه
clobbering جامه وصله کردن
put inpractice جامه عمل پوشاندن
disguise جامه مبدل پوشیدن
disguises جامه مبدل پوشیدن
disguising جامه مبدل پوشیدن
put ineffect جامه عمل پوشاندن
robe جامه بلند زنانه
disguised جامه مبدل پوشیدن
robe جامه دربر کردن
robes جامه دربر کردن
implement جامه عمل پوشاندن
carry out جامه عمل پوشاندن
put into effect جامه عمل پوشاندن
mantua نوعی جامه یا لباس شب
clobbers جامه وصله کردن
in mourning جامه ماتم پوشیده
kirtle جامه بلند زنانه
clobbered جامه وصله کردن
clobber جامه وصله کردن
make something happen جامه عمل پوشاندن
wool جامه پشمی نخ پشم
wools جامه پشمی نخ پشم
robes جامه بلند زنانه
carry into effect جامه عمل پوشاندن
tights جامه چسبان وخفت
carry ineffect جامه عمل پوشاندن
dress جامه بتن کردن
gaskin شلوار زیر جامه
next to the skin زیر همه جامه ها
actualise [British] جامه عمل پوشاندن
fustanella جامه بلندمردانه دریونان
materialising جامه عمل بخودپوشیدن
fustanelle جامه بلندمردانه دریونان
actualize جامه عمل پوشاندن
fleshings جامه نازک تن نما
dresses جامه بتن کردن
unclothe جامه از تن بدر اوردن
undergrament زیرپوش جامه زیر
materializes جامه عمل بخودپوشیدن
vestiary محل کندن جامه
ermined جامه قاقم پوشیده
neck band یخه پیراهن یا جامه دیگر
disguisement تغییر قیافه یا جامه پوشیدگی
she was prettily dressed جامه قشنگ پوشیده بود
to take up one's livery جامه نوکر بابی پوشیدن
she is neatly dressed جامه اش اراسته و پاکیزه است
stole جامه سفید حمایل دار
pallium جامه پشمینه پاپ ومطران ها
capuchin جامه باشلق دار زنانه
to wear a crape جامه سوگواری برتن کردن
to fit برازاندن [اندازه کردن] جامه
to be groomed in all finery با جامه رسمی جشن کاملا آراستن
grego جامه کوتاه باشلق دارازپارچههای کلفت
ephod جامه رسمی مخصوص کاهنان یهود
paris doll مجسمه برای ازمایش جامه زنانه
maillot جامه تنگ وچسبان بندبازان و رقاصان
livery servant نوکری که جامه ویژه نوکربابی می پوشد
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
pontifical وابسته به پاپ یا اسقف جامه اسقفی
he went there in black اوبا جامه سیاه انجا رفت
luggage compartment محل قرار گرفتن جامه دان
pontificalia جامه و نشانهای اسقفی لباس رسمی
revest جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
Teddy boys ملبس به جامه های عجیب و غریب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com