English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English Persian
nightmare خواب ناراحت کننده و غم افزا
nightmares خواب ناراحت کننده و غم افزا
Other Matches
hypnogogic خواب اور خواب کننده
hypnagogic خواب اور خواب کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
off-putting ناراحت کننده
painful ناراحت کننده
upsetting conversation گفتگو ناراحت کننده
hypnopompic بی خواب کننده
hypnogenetic ایجاد کننده خواب هیپنوتیزم
secernent تراوش افزا اروی تراوش افزا
the early bird catches the worm <proverb> کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
somnambulist کسیکه در خواب راه میرود وابسته به راهروی درخواب خواب گرد
narcolepsy حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
night gown جامه خواب زنان و کودکان پیراهن خواب
bleakest غم افزا
depressive غم افزا
depressives غم افزا
gloomiest غم افزا
gloomier غم افزا
oppressive غم افزا
bleakly غم افزا
bleak غم افزا
bleaker غم افزا
gloomy غم افزا
spark intensifier جرقه افزا
tantalizing عطش افزا
tantalizingly عطش افزا
capital augmenting سرمایه افزا
acoustical trumpet صدا افزا
hypnoidal نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
hypnoid نومی شبیه خواب یا خواب هیپنوتیزم
mafrash مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
adhesion agent چاشنی چسب افزا
adhesion agent مایه چسب افزا
somnific خواب اور خواب الود
dreamier خواب مانند خواب الود
dogsleep خواب زودبر خواب دروغی
dreamiest خواب مانند خواب الود
morpheus الهه خواب خواب پرور
dreamy خواب مانند خواب الود
night dress جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
He is fast asleep. خواب خواب است
uncomfortable ناراحت
tensest ناراحت
uneasily ناراحت
uneasy ناراحت
uncomfortably ناراحت
tenses ناراحت
tenser ناراحت
incommodious ناراحت
peaceless ناراحت
worried ناراحت
disturbed ناراحت
fidgety ناراحت
tensed ناراحت
tense ناراحت
tensing ناراحت
ill at ease ناراحت
comfortless ناراحت
fretful ناراحت
down in the dumps <idiom> ناراحت
inconvenient ناراحت
uptight ناراحت
shook up <idiom> نگران ،ناراحت
distemper ناراحت کردن
upsets نژند ناراحت
perturb ناراحت کردن
grouch ادم ناراحت
grouched ادم ناراحت
under a cloud <idiom> ناراحت وغمگین
grouches ادم ناراحت
grouching ادم ناراحت
distraught شوریده ناراحت
discomforts ناراحت کردن
i passed an uneasy night ناراحت بودم
discomfort ناراحت کردن
upsetting نژند ناراحت
hung over ناراحت ازاعتیاد
incommoded by want of room ناراحت از حیث
incommode ناراحت کردن
incommodiously بطور ناراحت
to feel strange ناراحت بودن
fidget ناراحت بودن
discomfiture ناراحت کردن
discommode ناراحت کردن
fidgets ناراحت بودن
fidgeting ناراحت بودن
upset نژند ناراحت
fidgeted ناراحت بودن
harasses ناراحت کردن دشمن
harass ناراحت کردن دشمن
What have I done to offend you? من چطور تو را ناراحت کردم؟
put (someone) out <idiom> ناراحت ،دردسر،اذیت
antsy <adj.> بیقرار [ناراحت] [بی تاب]
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
to be on thorns ناراحت یادل واپس بودن
It is preying on my mind. خیالم را ناراحت کرده است
incommode ناراحت گذاردن دردسر دادن
worrywart ادم غصه خور و ناراحت
He gets really upset. او [مرد] خیلی ناراحت میشود.
I dont mind the cold . از سرما ناراحت نمی شوم
disquiet ناراحت کردن اسوده نگذاشتن
He feels bad about it . He is concerned about it. از این موضوع ناراحت است
turn (someone) off <idiom> ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
I was devastated. <idiom> من را بسیار ناراحت کرد [اصطلاح روزمره]
bugging کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
bugs کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
bug کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
unhandy ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
inflaming اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
asleep خواب
shut-eye خواب
bedfellows هم خواب
sleeping خواب
sleepless بی خواب
watchfulness بی خواب
nap خواب
napped خواب
napping خواب
naps خواب
floor gully کف خواب
bedfellow هم خواب
sleep خواب
dreamed خواب
dream خواب
isocline هم خواب
post dormitum پس خواب
sleeps خواب
dreaming خواب
noctambulation خواب
noctambulism خواب
dreams خواب
discomfited دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfits دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfiting دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfit دچار مانع کردن ناراحت کردن
treading on eggshells <idiom> [اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
walking on eggshells <idiom> [اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
bed clothes جامه خواب
bed room اطاق خواب
oneirocritic خواب تعبیر کن
somnambulism خواب گردی
sleepy خواب الود
somnambulistic خواب گرد
somnifacient خواب اور
sleepier خواب الود
drowsiest خواب الود
sopor خواب عمیق
sopite خواب کردن
somnolism خواب مصنوعی
somnolence خواب الودگی
somnifugous خواب زدا
somnifacient خواب الود
sleepiest خواب الود
drowsy خواب الود
somnambulation خواب گردی
mesmerism خواب مغناطیسی
slumb خواب الود
sleeplike خواب مانند
sleeplike مثل خواب
sleepiness خواب الودی
somniloquy خواب گفتاری
sleep talking خواب گفتاری
sleep spindles دوکهای خواب
sleep center مرکز خواب
silent hours ساعات خواب
slumb خواب ژور
slumberous خواب اور
to fall asleep به خواب رفتن
slumbrous خواب الود
slumbrous خواب اور
slumbery خواب الود
plushier خواب دار
plushiest خواب دار
plushy خواب دار
slumbery خواب اور
slumberous خواب الود
to doze off به خواب رفتن
drowsier خواب الود
steeped in slumber مست خواب
coved cornice قرنیز کف خواب
slumbers خواب سبک
uprise از خواب برخاستن
slumbering خواب سبک
slumbered خواب سبک
slumber خواب سبک
hypnosis خواب هیپنوتیزم
to sleep fast خواب خوش
wool-gathering خواب و خیال
to rock to sleep خواب کردن
to put to bed خواب کردن
to oversleep oneself خواب ماندن
to lull to sleep خواب کردن
hypnosis خواب در اثرتلقین
maya خواب و خیال
beauty sleep خواب اضافی
terraces بهار خواب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com