English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (8 milliseconds)
English Persian
choose خواستن پسندیدن
chooses خواستن پسندیدن
choosing خواستن پسندیدن
Other Matches
to cry out for help فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
to a of پسندیدن
allow پسندیدن
allowing پسندیدن
allows پسندیدن
hold with پسندیدن
hold by پسندیدن
accept پسندیدن
accepts پسندیدن قبول کردن
accepting پسندیدن قبول کردن
approbate پسندیدن موافقت کردن
desiderate خواستن
likes دل خواستن
yearn خواستن از ته دل
asked خواستن
willed خواستن
to call up خواستن
wills خواستن
will خواستن
like دل خواستن
desiring خواستن
desires خواستن
desire خواستن
liked دل خواستن
to call for خواستن
to call in خواستن
to beg leave خواستن
crave خواستن از ته دل
solicit خواستن
wishes خواستن
intending خواستن
intend خواستن
solicited خواستن
wish [would like] خواستن
soliciting خواستن
wished خواستن
wish خواستن
solicits خواستن
intends خواستن
ask خواستن
aspire خواستن از ته دل
asks خواستن
asking خواستن
flagitate باسماجت خواستن
call in evidence گواهی خواستن از
call to account حساب خواستن از
asking for a respite مهلت خواستن
call to witness گواهی خواستن از
appeal to the supreme court فرجام خواستن
apologise معذرت خواستن
flagitate مصرانه خواستن
to a oneself for help یاری خواستن
set one's heart on <idiom> شدیدا خواستن
to seek or ask lagal a نظرقضائی خواستن
to seek advice نظر خواستن
to seek a position نظر خواستن
to pray in aid of یاری خواستن از
to permit oneself اجازه خواستن
to offer an apology پوزش خواستن
to excuse oneself معذرت خواستن
to call in evidence گواهی خواستن از
to excuse oneself پوزش خواستن
to ask permission اجازه خواستن
to ask for quarter امان خواستن
apologized معذرت خواستن
cried بزازی خواستن
apologised پوزش خواستن
excused معذرت خواستن
apologised معذرت خواستن
apologises پوزش خواستن
apologises معذرت خواستن
apologising پوزش خواستن
apologising معذرت خواستن
apologize پوزش خواستن
apologize معذرت خواستن
apologizing معذرت خواستن
apologizing پوزش خواستن
apologized پوزش خواستن
apologizes معذرت خواستن
apologizes پوزش خواستن
alibis عذر خواستن
alibi عذر خواستن
excusing معذرت خواستن
importune مصرانه خواستن
importunes مصرانه خواستن
demurs مهلت خواستن
demurring مهلت خواستن
demurred مهلت خواستن
excuse معذرت خواستن
demur مهلت خواستن
importuning مصرانه خواستن
excuses معذرت خواستن
importuned مصرانه خواستن
want خواستن لازم داشتن
begged خواستن گدایی کردن
show someone the door <idiom> خواستن از کسی که برود
To apologize to someone. از کسی عذر خواستن
pardon بخشیدن معذرت خواستن
pardoned بخشیدن معذرت خواستن
to make a gesture of apology با اشاره معذرت خواستن
beg خواستن گدایی کردن
pardons بخشیدن معذرت خواستن
begs خواستن گدایی کردن
to ask somebody's advice از کسی نظر خواستن
wanted خواستن لازم داشتن
pardoning بخشیدن معذرت خواستن
When there is a wI'll, there is a way. خواستن توانستن است
To demand ones right. To get ones due. حق کسی را خواستن ( گرفتن )
will با وصیت واگذارکردن خواستن
consult پیشنهاد خواستن از یک خبره
wills با وصیت واگذارکردن خواستن
willed با وصیت واگذارکردن خواستن
invocate خواستن استمداد کردن از
to crv for mercy خواستن امان اوردن
boning خواستن درخواست کردن
bone خواستن درخواست کردن
requiring خواستن مستلزم بودن
boned خواستن درخواست کردن
bones خواستن درخواست کردن
ask for days grace دو روز مهلت خواستن
consulted پیشنهاد خواستن از یک خبره
consults پیشنهاد خواستن از یک خبره
to call any one in testimony از کسی گواهی خواستن
to send one to the right about عذر کسی را خواستن
required خواستن مستلزم بودن
requires خواستن مستلزم بودن
require خواستن مستلزم بودن
to request the company of: حضور کسی را خواستن
wanted [for] [کسی را قانونی] خواستن [بخاطر]
adduse احضار کردن بگواهی خواستن
invoke طلب کردن بالتماس خواستن
invoked طلب کردن بالتماس خواستن
invokes طلب کردن بالتماس خواستن
have one's heart set on something <idiom> چیزی را خیلی زیاد خواستن
to ring up کسیرا پشت تلفن خواستن
to press for an answer با صرار یا فشار پاسخ خواستن
to offer an excuse پوزش خواستن عذرخواهی کردن
invoking طلب کردن بالتماس خواستن
to ask پرسیدن [جویا شدن] [طلبیدن] [خواستن ]
Want is the mother of industry. <proverb> خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
to i. acalamity upon any one بلایی بدی را برای کسی خواستن
in the market for <idiom> خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
to call to account بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to eat humble pie پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
consults مشورت کردن مشورت خواستن از
consult مشورت کردن مشورت خواستن از
consulted مشورت کردن مشورت خواستن از
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com