English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (15 milliseconds)
English Persian
invite خواندن وعده گرفتن
invited خواندن وعده گرفتن
invites خواندن وعده گرفتن
Other Matches
invitation وعده خواهی وعده گیری
invitations وعده خواهی وعده گیری
aligned اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
align اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligns اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligning اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
defective خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
usance وعده
vowing وعده
promises وعده
behest وعده
vows وعده
vowed وعده
vow وعده
termless بی وعده
payable at sight بی وعده
punctually در سر وعده
promise وعده
read head هد خواندن راس خواندن
cop-out خلف وعده
cop-outs خلف وعده
promissory وعده اور
rendezvous area وعده گاه
punctual payment پرداخت در سر وعده
usance bill برات به وعده
usance وعده فرجه
forward dealing معامله به وعده
postdated cheque چک وعده دار
payable at maturity وعده دار
hest امریه وعده
forward delivery تحویل به وعده
promisor وعده دهنده
due at a specified date after sight وعده دار
on six mounth scredit با ششماه وعده
appointments وعده ملاقات
pleas وعده مشروط
appointment وعده ملاقات
appointed day وعده ملاقات
date [appointment] وعده ملاقات
plea وعده مشروط
credits وعده مهلت
crediting وعده مهلت
rendezvous وعده گاه
credited وعده مهلت
credit وعده مهلت
dates [appointments] وعده های ملاقات
appointed days وعده های ملاقات
appointments وعده های ملاقات
on credit month's وام با وعده ..... ماهه
i rest upon your promise من به وعده شما است
So much for her promises . این هم از وعده های او
maturity وعده یا موعد پرداخت
helping یک وعده یا پرس خوراک
matured وعدهای وعده دار
helpings یک وعده یا پرس خوراک
contango با وعده معامله کردن
usance برات وعده دار
promises نوید انتظار وعده دادن
promise نوید انتظار وعده دادن
invited مهمان کردن وعده دادن
invites مهمان کردن وعده دادن
invite مهمان کردن وعده دادن
the bill is undue وعده برات نرسیده است
meal times زمان وعده های غذا
redezvous وعده ملاقات اجتماع مجدد
the bill has come to maturity وعده پرداخت برات رسیده است
person to his promise کسی را ملزم به ایفای وعده کردن
the bill of has come to mature وعده پرداخت برات رسیده است
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
He gave us to understand that he would help us. او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
for half board برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
for full board برای تختخواب و تمام وعده های غذا
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
make it up to someone <idiom> انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
reading خواندن
recitation از بر خواندن
misread بد خواندن
readings خواندن
recitations از بر خواندن
misreads بد خواندن
intones خواندن
misreading بد خواندن
lip read لب خواندن
lip-read لب خواندن
lip-reads لب خواندن
intone خواندن
intoned خواندن
reads خواندن
rhapsodiz خواندن
intoning خواندن
read خواندن
to take lessons یا خواندن
reading age سن خواندن
A post - dated check . چک مدت دار ( وعده دار )
appointments قرار ملاقات وعده ملاقات
appointment قرار ملاقات وعده ملاقات
cite به دادگاه خواندن
cited به دادگاه خواندن
citing به دادگاه خواندن
peruse بدقت خواندن
perused بدقت خواندن
peruses بدقت خواندن
perusing بدقت خواندن
numerate خواندن یاشمردن
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
chitter اواز خواندن
readable قابل خواندن
boasts رجز خواندن
boasted رجز خواندن
boast رجز خواندن
rehearsals تمرین از بر خواندن
rehearsal تمرین از بر خواندن
psalmodize زبور خواندن
brag رجز خواندن
reading readiness امادگی خواندن
to bid d. to بمبارزه خواندن
to call to witness بگواهی خواندن
parallel reading خواندن موازی
to fling down the gauntlet بمبارزه خواندن
to glance بشتاب خواندن
nondestructive read خواندن غیرمخرب
to go to school درس خواندن
to read out بلند خواندن
to song a song سرود خواندن
destructive read خواندن مخرب
criminiate مرجم خواندن
criminate مجرم خواندن
to throw down the glove بمبارزه خواندن
rhapsodiz از بر خواندن سرودن
readout خواندن بازخواندن
quirister باجمع خواندن
reading speed سرعت خواندن
reading rate سرعت خواندن
reading quotient بهر خواندن
reading habit عادت خواندن
reading disability ناتوانی در خواندن
readability قابلیت خواندن
read/write خواندن- نوشتن
read strobe بارقه خواندن
read pulse تپش خواندن
reading span فراخنای خواندن
read head نوک خواندن
raw head نوک خواندن
reading station ایستگاه خواندن
r/w خواندن- نوشتن
cantillate با اواز خواندن
unreadable غیرقابل خواندن
bastardize حرامزاده خواندن
chortles سرودوتسبیح خواندن
chortled سرودوتسبیح خواندن
chortle سرودوتسبیح خواندن
lullaby لالایی خواندن
lullabies لالایی خواندن
misreads غلط خواندن
misreading غلط خواندن
spells پی بردن به خواندن
misread غلط خواندن
beatifying مبارک خواندن
beatify مبارک خواندن
beatifies مبارک خواندن
beatified مبارک خواندن
brags رجز خواندن
bragging رجز خواندن
chortling سرودوتسبیح خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . کور خواندن
scan با وزن خواندن
unreadable نامستحق خواندن
lulls لالایی خواندن
lulling لالایی خواندن
lulled لالایی خواندن
lull لالایی خواندن
spelled پی بردن به خواندن
spell پی بردن به خواندن
cites به دادگاه خواندن
trills با تحریر خواندن
trilled با تحریر خواندن
trill با تحریر خواندن
scans با وزن خواندن
scanned با وزن خواندن
bragged رجز خواندن
literacy سواد خواندن ونوشتن
recites با صدایی موزون خواندن
reciting با صدایی موزون خواندن
psalm سرود مذهبی خواندن
psalms سرود مذهبی خواندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com