Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
to strike up
خواندن یازدن اغازکردن
Other Matches
to tune up
خواندن ونواختن اغازکردن
trips
پشت پا خوردن یازدن
trip
پشت پا خوردن یازدن
tripped
پشت پا خوردن یازدن
whop
بتندی افتادن یازدن
to wear glasses
عینک گذاشتن یازدن
swat
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatted
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatting
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
initialing
اغازکردن
initialled
اغازکردن
initialed
اغازکردن
initial
اغازکردن
initialling
اغازکردن
spark plug
اغازکردن
initials
اغازکردن
to lead off
اغازکردن
sets
اغازکردن
set
اغازکردن
to get to
اغازکردن
spark plugs
اغازکردن
setting up
اغازکردن
to take the field
جنگ اغازکردن
to start doing something
کاریرا اغازکردن
to make overtures
گفتگو اغازکردن
lilts
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt
اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
to lay down a railway
ساختمان راه اهنی را اغازکردن
to try on
برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
read head
هد خواندن راس خواندن
head crash
برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
extends
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
recitation
از بر خواندن
read
خواندن
intone
خواندن
intoned
خواندن
to take lessons
یا خواندن
recitations
از بر خواندن
misread
بد خواندن
misreading
بد خواندن
misreads
بد خواندن
reads
خواندن
intoning
خواندن
intones
خواندن
lip-reads
لب خواندن
rhapsodiz
خواندن
reading age
سن خواندن
reading
خواندن
lip read
لب خواندن
lip-read
لب خواندن
readings
خواندن
peruse
بدقت خواندن
citing
به دادگاه خواندن
cites
به دادگاه خواندن
criminiate
مرجم خواندن
beatified
مبارک خواندن
reading habit
عادت خواندن
reading disability
ناتوانی در خواندن
chitter
اواز خواندن
bragging
رجز خواندن
scan
با وزن خواندن
readability
قابلیت خواندن
bragged
رجز خواندن
brag
رجز خواندن
perusing
بدقت خواندن
peruses
بدقت خواندن
perused
بدقت خواندن
cited
به دادگاه خواندن
cite
به دادگاه خواندن
nondestructive read
خواندن غیرمخرب
psalmodize
زبور خواندن
quirister
باجمع خواندن
r/w
خواندن- نوشتن
to song a song
سرود خواندن
raw head
نوک خواندن
to read out
بلند خواندن
read head
نوک خواندن
read pulse
تپش خواندن
read strobe
بارقه خواندن
numerate
خواندن یاشمردن
destructive read
خواندن مخرب
read/write
خواندن- نوشتن
brags
رجز خواندن
parallel reading
خواندن موازی
beatifies
مبارک خواندن
lulled
لالایی خواندن
lulling
لالایی خواندن
trills
با تحریر خواندن
lulls
لالایی خواندن
trill
با تحریر خواندن
readout
خواندن بازخواندن
reading station
ایستگاه خواندن
reading span
فراخنای خواندن
to go to school
درس خواندن
lull
لالایی خواندن
spelled
پی بردن به خواندن
spell
پی بردن به خواندن
to bid d. to
بمبارزه خواندن
to call to witness
بگواهی خواندن
to fling down the gauntlet
بمبارزه خواندن
to glance
بشتاب خواندن
criminate
مجرم خواندن
rhapsodiz
از بر خواندن سرودن
reading readiness
امادگی خواندن
reading speed
سرعت خواندن
misreads
غلط خواندن
reading quotient
بهر خواندن
misreading
غلط خواندن
bastardize
حرامزاده خواندن
misread
غلط خواندن
cantillate
با اواز خواندن
beatifying
مبارک خواندن
beatify
مبارک خواندن
lullabies
لالایی خواندن
lullaby
لالایی خواندن
reading rate
سرعت خواندن
scans
با وزن خواندن
scanned
با وزن خواندن
trilled
با تحریر خواندن
chortling
سرودوتسبیح خواندن
chortles
سرودوتسبیح خواندن
chortled
سرودوتسبیح خواندن
chortle
سرودوتسبیح خواندن
spells
پی بردن به خواندن
rehearsals
تمرین از بر خواندن
unreadable
نامستحق خواندن
To misread the facts . To infer wrongly .
کور خواندن
to read wrong
اشتباه
[ی]
خواندن
rehearsal
تمرین از بر خواندن
boast
رجز خواندن
boasts
رجز خواندن
readable
قابل خواندن
unreadable
غیرقابل خواندن
to throw down the glove
بمبارزه خواندن
boasted
رجز خواندن
chant
سرود یا اهنگ خواندن
psalms
سرود مذهبی خواندن
nondestructive
خواندن غیر مخرب
sing
تصنیف اواز خواندن
sing
سرود خواندن سراییدن
sings
تصنیف اواز خواندن
sings
سرود خواندن سراییدن
when reading a book
در حال خواندن کتابی
psalm
سرود مذهبی خواندن
reciting
با صدایی موزون خواندن
recites
با صدایی موزون خواندن
chanted
سرود یا اهنگ خواندن
chanting
سرود یا اهنگ خواندن
paganize
کافرو زندیق خواندن
chants
سرود یا اهنگ خواندن
orate
نطق کردن خواندن
nonoverlap processing
روشی که به وسیله ان خواندن
read restore cycle
چرخه خواندن و ترمیم
recite
با صدایی موزون خواندن
recited
با صدایی موزون خواندن
he took to books
پرداخت به کتاب خواندن
to read through something
چیزی را کاملا خواندن
read write head
نوک خواندن و نوشتن
invites
خواندن وعده گرفتن
photodigital memory
خواندن چند بار
read/write head
نوک خواندن / نوشتن
invited
خواندن وعده گرفتن
invite
خواندن وعده گرفتن
reemploy
دوباره بخدمت خواندن
study
درس خواندن خوانش
studying
درس خواندن خوانش
vocals
اوازی ویژه خواندن
skims
بطور سطحی خواندن
skimmed
بطور سطحی خواندن
the three r's
خواندن ونوشتن وحساب
studies
درس خواندن خوانش
read write privilege
امتیاز خواندن- نوشتن
to read over something
چیزی را کاملا خواندن
to choir a hymn
سرودی راباهم خواندن
read write cycle
چرخه خواندن و نوشتن
to get wise to someone
<idiom>
دست کسی را خواندن
direct read after write
خواندن مستقیم پس از نوشتن
skim
بطور سطحی خواندن
vocal
اوازی ویژه خواندن
speak one's piece
<idiom>
فکر کسی را خواندن
to serve with a summons
با خواست برگ خواندن
To read someone s mind (thoughts).
فکر کسی را خواندن
see through
<idiom>
فکر کسی را خواندن
to study for the bar
درس حقوق خواندن
literacy
سواد خواندن ونوشتن
literacy
قادر به خواندن بودن
bidden
خواندن پیشنهاد دادن
burn the midnight oil
<idiom>
تا دیر وقت درس خواندن
sight read
بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read
بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
to spell out
بزحمت خواندن یا هجی کردن
To drum something into someones head .
مطلبی را به گوش کسی خواندن
choir loft
جای مخصوص خواندن کلیسا
scatter read gather write
خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
singsong
بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
t i. afauit to a person
کسی را خطا کار خواندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com