Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
English
Persian
coloratura
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
coloraturas
خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
Other Matches
methought
چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
accord
هم آهنگی
preattunement
هم آهنگی
[رابطه ای]
harmony in colors
هم آهنگی در رنگ ها
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
countertenor
خوانندهای که صدای بسیار بلند وغیر عادی دارد
countertenors
خوانندهای که صدای بسیار بلند وغیر عادی دارد
she sings f.well
نسبتاخوب میخواند
browser
کسیکه جسته وگریخته میخواند
orthoepist
کسیکه با تلفظ درست چیز میخواند
attributes
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attribute
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attributing
هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
upperclassman
کسیکه در کلاسهای عالی دانشگاه یا دبیرستان درس میخواند
parbasis
سرودی که دسته تهلیل خوانان بنام سازنده ان وبعنوان تماشاکنندگان میخواند
valedictorians
دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
valedictorian
دانشجوی ممتاز فارغ التحصیل که خطابه جشن فارغ التحصیلی را میخواند
peer to peer network
شبکه همراه به همراه
sic
چنین
so
چنین
such
یک چنین
such
چنین
likewise
چنین
thus
چنین
i express my regret for it
که چنین شد
it happened thaf
چنین
like this
چنین
the report goes
چنین گویند
there is a rumour that
چنین میگویند که
so said darius
چنین گفت ....
secus
نه این چنین
exactly
چنین است
beit so
چنین باشد
i imagine he is my friend
چنین می پندارم
such and such
چنین و چنان
amen
چنین باد
beit so
چنین باد
be it so
چنین باد
be it so
چنین باشد
who said so?
که چنین حرفی زد
i was given to understand
چنین فهمیدم
methinks
چنین مینماید
so-called
که چنین نامیده شده
so called
که چنین نامیده شده
Fate had so decreed . I t was so destined .
قسمت چنین بود
that is not the case
مطلب چنین نیست
methinks
بنظرم چنین میرسد
meseems
چنین بنظرم میرسد
what
[some]
people would call
[may call]
<adj.>
که چنین نامیده شده
it follows that.....
چنین برمی اید که ....
is it not
ایا چنین نیست
in that case
حال که چنین است
perhaps so
شاید چنین باشد
semble
چنین به نظر می رسد
it look as if
چنین مینماید که گویی
i express my regret for it
پوزش میخواهم که چنین شد
ex-directory
شخصی که چنین شمارهای را دارد
so and so
اینکار وانکار چنین وچنان
i had never seen such a book
من هرگز چنین کتابی ندیده ام
it promisews to be easy
چنین مینماید که اسان است
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing.
ابدا"چنین چیزی نیست
so-and-so
اینکار وانکار چنین وچنان
is that so?
ایا وا قعا چنین است
such being the case
حال که چنین است دراینصورت
But fate decreed otherwise.
اما قسمت چنین بود .
so to speak
اگربتوان چنین چیزی گفت
scilicet
از این چنین استنباط میشود.....
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
The story goes that …
آورده اند که (چنین روایت کنند )…
he pretended to be asleep
چنین وانمود کرد که خواب است
I never saw anything like it.
من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
dedication
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedications
قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
so to peaking
اگر بتوان چنین چیزی گفت
It was inappropriate to make such a remark .
مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
No such a thing has been stipulated in the contract.
درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
Not on your life !
هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
sic
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
sick
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sickest
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
the big three
ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
to take action to prevent
[stop]
such practices
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.
قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
this day six months
شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
imperialism
استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
cruelty
عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
immunity
به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
comrade
همراه
to fight with the enemy
همراه = با
concomitant
همراه
company
همراه
companies
همراه
acologte
همراه
accompanied by
همراه
bundled
همراه
comrades
همراه
accompanying
همراه
on
همراه
mid-
همراه با
secondary planet
همراه
non concurrent
نا همراه
attendant
همراه
attendants
همراه
along
همراه
participant
همراه
participants
همراه
mid
همراه با
in company with
همراه
This was the one time he did such a thing and it proved to have fateful consequences.
این تنها باری بود که او دست به چنین کاری زد و نتیجه اش فاجعه انگیز بود.
If so, you've only yourself to blame.
اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
come along with me
همراه من بیائید
associated sound
صدای همراه
spasmodically
همراه با انقباضات
spasmodic
همراه با انقباضات
accompanying supplies
تدارکات همراه
to go along
همراه شدن
sick headache
سردرد همراه با
on one's coat-tails
<idiom>
همراه کس دیگر
bon voyage
خدا به همراه
accommpanying element
عنصر همراه
companion
همراه همدم
accompanier
همراه مصاحب
accompanying cargo
بار همراه
accompanying fire
اتش همراه
accompanying sound
صدای همراه
to accompany
همراه شدن
unaccompanied
بدون همراه
to keep company with
همراه بودن با
escorts
همراه بدرقه
attends
همراه بودن
fraught
دارا همراه
indiental music
موزیک همراه
accompanied
همراه بودن
door bundle
بار همراه
accompany
همراه بودن
unbundled
غیر همراه
attending
همراه بودن
good luck to you
خدا به همراه
convoys
همراه رفتن
compeer
قرین همراه
go along
همراه رفتن
to come along
همراه امدن
escort
همراه بدرقه
Accompanied by. Together with .
به اتفاق (همراه )
escorted
همراه بدرقه
accompanies
همراه بودن
escorting
همراه بدرقه
attend
همراه بودن
convoy
همراه رفتن
to go along
همراه کسی رفتن
typhoon
توفان همراه با باران
japko chagi
ضربه پا همراه گرفتن پا
savate
بوکس همراه با لگد
ice storm
طوفان همراه باتگرگ
bundled software
نرم افزار همراه
corps artillery
توپخانه همراه سپاه
incorrect
نادرست یا به همراه خطا
bitumen macadam
سنگریزی همراه با قیر
to accompany
همراه کسی رفتن
kick boxing
بوکس همراه با لگد
amaurotic idiocy
کانایی همراه با نابینایی
to carry a watch
ساعت همراه داشتن
herewith
همراه این نامه
Bring your friend along.
دوستت را همراه بیاور
wave off
فرود همراه با سایش
typhoons
توفان همراه با باران
participative
انبازی کننده همراه
attendant
همراه نگهبان کشیک
attendants
همراه نگهبان کشیک
hit it off with someone
<idiom>
بهترین همراه با کسی داشتن
I have nothing to declare.
کالای گمرکی همراه ندارم.
Nothing to declare
همراه نداشتن کالاهای گمرکی
to cell phone
با تلفن همراه زنگ زدن
to call on the cell phone
با تلفن همراه زنگ زدن
landing attack
تک همراه با پیاده شدن به ساحل
thundershower
رگبار همراه با رعد وبرق
to bid a persong
به کسی خدابه همراه گفتن
to go along
همراه رفتن همراهی کردن
Goods to declare
همراه داشتن کالاهای گمرکی
chaperons
همراه دختران جوان رفتن
thunderstorm
توفان همراه بااذرخش وصاعقه
thunderstorms
توفان همراه بااذرخش وصاعقه
chaperon
همراه دختران جوان رفتن
chaperones
همراه دختران جوان رفتن
aerial cartwheel
مارپیچ همراه با پرش وچرخش
companies
گروهان همراه کسی رفتن
chaperone
همراه دختران جوان رفتن
company
گروهان همراه کسی رفتن
door bundle
بار پرتابی همراه با چترباز
grand mal
صرع همراه با تشنج وغش
dysuria
ادرار همراه با سوزش واشکال
RIFF
ماده بزرگ همراه ID RIFF.
if so
اگر هست اگر چنین است
real number
عددی که با بخش کسری همراه است .
sidestep traverse
صعود پلهای همراه باسرخوردن بجلو
multidimensional
تعداد آرایههای موازی به همراه عمق
cell phone users while driving
کاربران تلفن همراه درحال رانندگی
chaperone
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
chaperones
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
callithump
رژه پر سروصدایی همراه باکرنا و بوق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com