English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 52 (4 milliseconds)
English Persian
request خواهش
requested خواهش
requesting خواهش
requests خواهش
Other Matches
close the door please خواهش دارم
it is my wish that خواهش من اینست که
requester خواهش کننده
at the request of به خواهش [به درخواست]
wills خواهش ارزو
willed خواهش ارزو
will خواهش ارزو
asks خواهش کردن
asked خواهش کردن
beg خواهش کردن
ask خواهش کردن
wishes ارزو خواهش
wished ارزو خواهش
begged خواهش کردن
asking خواهش کردن
begs خواهش کردن
wish ارزو خواهش
randy [British E] <adj.> مطیع خواهش نفس
Have a seat, please! خواهش میکنم بفرمایید !
please take a seat خواهش میکنم بفرمایید
appetence or tency اشتیاق خواهش طبیعی
horny <adj.> مطیع خواهش نفس
what is your pleasure خواهش شما چیست
d. of a request عدم قبول خواهش
d. wish خواهش هنگام مردن
i humbly request that خواهش عاجزانه دارم که ...
please dont forget it خواهش دارم فراموش نکنید
Please be my guest. خواهش می کنم مهمان من با شید
do tell me خواهش دارم بمن بگویید
thank tou for that book خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
to make a r. for something چیز یرا خواهش کردن
Have a seat, please! خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
pray consider my case خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
to a person for a thing چیزی را ازکسی خواهش کردن یاخواستن
what is your will? خواهش یا میل یا خواسته شما چیست
now nonsense now خواهش میکنم چرند گفتن رابس کن
His request was in the nature of a command. خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
Please take my suitcase. خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
Please take that bag. خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید.
egg (someone) on <idiom> خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
would you mind ringing اگر زحمت نیست خواهش میکنم زنگ را بزنید
Please take this luggage. خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
Please send me information on ... خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
Would you let me know before we get to Durham? ممکن است خواهش کنم قبل از رسیدن به شهر دورهام مرا خبر کنید؟
to ask somebody to say a few words خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
lobbied تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com