English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (8 milliseconds)
English Persian
Please take that bag. خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید.
Search result with all words
Please take my suitcase. خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
Please take this luggage. خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
Other Matches
Please send me information on ... خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
Could you bring me ... ? ممکن است ... برایم بیاورید؟
Please bring me the orifinal letter . عین نامه را برایم بیاورید
May I have an ashtray? ممکن است یک زیرسیگاری برایم بیاورید؟
May I have a blanket? ممکن است یک پتو برایم بیاورید؟
May I have an iron? ممکن است یک اتو برایم بیاورید؟
May I have some ...? آیا ممکن است مقداری ... برایم بیاورید؟
May I have a bath towel? ممکن است یک حوله حمام برایم بیاورید؟
May I have some ...? آیا ممکن است کمی ... برایم بیاورید؟
May I have some soap? ممکن است چند تا صابون برایم بیاورید؟
Can I have some more ...? آیا ممکن است کمی دیگر ... برایم بیاورید؟
May I have the drink list, please? ممکن است لطفا صورت نوشیدنیها را برایم بیاورید؟
May I have the menu, please? ممکن است لطفا صورت غذا را برایم بیاورید؟
May I have some hangers? ممکن است چند تا چوب لباسی برایم بیاورید؟
May I have some toiletpaper? ممکن است چند تا کاغذ توالت برایم بیاورید؟
Have a seat, please! خواهش میکنم بفرمایید !
please take a seat خواهش میکنم بفرمایید
now nonsense now خواهش میکنم چرند گفتن رابس کن
Have a seat, please! خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
would you mind ringing اگر زحمت نیست خواهش میکنم زنگ را بزنید
remind me ofit یاد من بیاورید
remind me ofit ان موضوع را بخاطرمن بیاورید
You should not over – exert yourself. نباید بخودتان فشار بیاورید
May I have my bill, please? ممکن است لطفا صورتحسابم را بیاورید؟
Two coffees please . لطفا" دو فنجان قهوه بیاورید ( بدهید )
Could we have a fork please? ممکن است لطفا یک چنگال برایمان بیاورید؟
steady on لوله توپ را به اهستگی تاروی هدف بیاورید
Can you serve me immediately? آیا ممکن است غذایم را فورا بیاورید؟
Could we have a plate please? ممکن است لطفا یک بشقاب برایمان بیاورید؟
Could we have a napkin please? ممکن است لطفا یک دستمال سفره برایمان بیاورید؟
Could we have some matches please? ممکن است لطفا چند تا کبریت برایمان بیاورید؟
Keep a free(an empty)seat for me. یک صندلی خالی برایم نگاهدار
Bring me a few sheets of paper . چند صفحه کا غذ برایم بیاور
Please get me a taxi. لطفا یک تاکسی برایم بگیرید.
i paid dearly for it بسیار گران برایم تمام شد
It is easy for me. برایم خیلی آسان است
It is too easy for me. برایم مثل آب خوردن است
I don't [ couldn't ] give a damn about it. <idiom> برایم اصلا مهم نیست.
He told me in so many words . عینا" اینطور برایم گفت
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
I have outgrown my suits. لباسهایم برایم تنگ شده
requested خواهش
request خواهش
requesting خواهش
requests خواهش
This is my last chance . این برایم آخرین فرصت است
These shoes are too big for me . این کفشها برایم گشاد است
I paid dearly for this mistake . این اشتباه برایم گران تمام شد
Mother left me 500 tomans . مادرم برایم 500 تومان گذاشت
These shoes are too tight for me. این کفشها برایم تنگ است
Tell me hpw you escaped. برایم بگه چطور فرار کردی
Drop me a line . برایم چند خط بنویس ( نامه بفرست )
I've been set up! برایم پاپوش درست کرده اند!
wills خواهش ارزو
at the request of به خواهش [به درخواست]
asking خواهش کردن
begged خواهش کردن
asks خواهش کردن
willed خواهش ارزو
requester خواهش کننده
beg خواهش کردن
asked خواهش کردن
will خواهش ارزو
ask خواهش کردن
close the door please خواهش دارم
begs خواهش کردن
it is my wish that خواهش من اینست که
wish ارزو خواهش
wished ارزو خواهش
wishes ارزو خواهش
I'd like to think that ... من فرض میکنم که ...
i wonder he did not catch cold تعجب میکنم
i suppose so گمان میکنم
really احساس میکنم
help any one . برایم خوش قدم بود ( شانس آورد )
The notice is too short [for me] . آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
Give me a full account of the events. جریان کامل وقایع را برایم تعریف کنید
randy [British E] <adj.> مطیع خواهش نفس
appetence or tency اشتیاق خواهش طبیعی
d. of a request عدم قبول خواهش
d. wish خواهش هنگام مردن
horny <adj.> مطیع خواهش نفس
what is your pleasure خواهش شما چیست
i humbly request that خواهش عاجزانه دارم که ...
I'm proud of you. من بهت افتخار میکنم.
i wonder at him از دست او تعجب میکنم
anticipating it پیشبینی اش میکنم [میشود]
Looking forward to it پیشبینی اش میکنم [میشود]
i will note it down یاد داشت میکنم
I am just passing through. از اینجا عبور میکنم.
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
i have got him on my brain همیشه به اوفکر میکنم
Thats no news to me. این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
thank tou for that book خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
to make a r. for something چیز یرا خواهش کردن
please dont forget it خواهش دارم فراموش نکنید
Please be my guest. خواهش می کنم مهمان من با شید
do tell me خواهش دارم بمن بگویید
Am I right in assuming that ...? آیا درست فرض میکنم که ...
I'm working on it. دارم روش کار میکنم.
Am I right in thinking ... آیا درست فکر میکنم که ...
i rely or your secrecy من به رازداری شما اطمینان میکنم
i imagine he is my friend من تصور میکنم او دوست من است
my sentiment toward him انچه من راجع باواحساس میکنم
i suspect him to be a liar گمان میکنم دروغگو باشد
I've got the munchies. یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
i imagine him to be my friend من تصور میکنم که او دوست من است
pray consider my case خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
to a person for a thing چیزی را ازکسی خواهش کردن یاخواستن
what is your will? خواهش یا میل یا خواسته شما چیست
His request was in the nature of a command. خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
I think there is a mistake in the bill. من فکر میکنم اشتباهی در صورتحساب هست.
I am leaving early in the morning. من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
I think we are out of the woods. <idiom> فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
Ah, what the heck! اه مهم نیست! [اه با وجود این کار را میکنم!]
I'm putting you through now. شما را الان وصل میکنم. [در مکالمه تلفنی]
egg (someone) on <idiom> خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
I assume that you did read this article. من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin. اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
I premise that you did read this article. من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
I'll take a leap of faith. من آن را باور میکنم [می پذیرم] [چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
I'm doing it on my own account, not for anyone else. این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
Would you let me know before we get to Durham? ممکن است خواهش کنم قبل از رسیدن به شهر دورهام مرا خبر کنید؟
I simply cant concentrate. حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
to ask somebody to say a few words خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
request modify درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
i am thankful to god خدا را شکر میکنم خدا را شکرانه میگویم
Now I'm starting to believe it. دارم یواش یواش قبولش میکنم.
lobbies تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com