English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
Have a seat, please! خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
Other Matches
Have a seat, please! خواهش میکنم بفرمایید !
please take a seat خواهش میکنم بفرمایید
now nonsense now خواهش میکنم چرند گفتن رابس کن
Please take my suitcase. خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
Please take that bag. خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید.
Please send me information on ... خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
Please take this luggage. خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
would you mind ringing اگر زحمت نیست خواهش میکنم زنگ را بزنید
rocking chair صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
rocking chairs صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
faldstool صندلی تا شو بدون پشتی صندلی راحتی
camp chair صندلی سفری صندلی صحرایی
my chair was next his صندلی من پهلوی صندلی اوبود
requests خواهش
requesting خواهش
requested خواهش
request خواهش
begged خواهش کردن
beg خواهش کردن
asking خواهش کردن
asked خواهش کردن
begs خواهش کردن
will خواهش ارزو
willed خواهش ارزو
wills خواهش ارزو
it is my wish that خواهش من اینست که
ask خواهش کردن
asks خواهش کردن
requester خواهش کننده
at the request of به خواهش [به درخواست]
wish ارزو خواهش
wished ارزو خواهش
wishes ارزو خواهش
close the door please خواهش دارم
i wonder he did not catch cold تعجب میکنم
really احساس میکنم
I'd like to think that ... من فرض میکنم که ...
i suppose so گمان میکنم
d. wish خواهش هنگام مردن
d. of a request عدم قبول خواهش
randy [British E] <adj.> مطیع خواهش نفس
horny <adj.> مطیع خواهش نفس
i humbly request that خواهش عاجزانه دارم که ...
appetence or tency اشتیاق خواهش طبیعی
what is your pleasure خواهش شما چیست
I am just passing through. از اینجا عبور میکنم.
anticipating it پیشبینی اش میکنم [میشود]
i have got him on my brain همیشه به اوفکر میکنم
i will note it down یاد داشت میکنم
Looking forward to it پیشبینی اش میکنم [میشود]
I'm proud of you. من بهت افتخار میکنم.
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
i wonder at him از دست او تعجب میکنم
to make a r. for something چیز یرا خواهش کردن
thank tou for that book خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
do tell me خواهش دارم بمن بگویید
please dont forget it خواهش دارم فراموش نکنید
Please be my guest. خواهش می کنم مهمان من با شید
i rely or your secrecy من به رازداری شما اطمینان میکنم
i imagine he is my friend من تصور میکنم او دوست من است
I've got the munchies. یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
I'm working on it. دارم روش کار میکنم.
Am I right in thinking ... آیا درست فکر میکنم که ...
i suspect him to be a liar گمان میکنم دروغگو باشد
i imagine him to be my friend من تصور میکنم که او دوست من است
Am I right in assuming that ...? آیا درست فرض میکنم که ...
my sentiment toward him انچه من راجع باواحساس میکنم
pray consider my case خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
to a person for a thing چیزی را ازکسی خواهش کردن یاخواستن
His request was in the nature of a command. خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
what is your will? خواهش یا میل یا خواسته شما چیست
I think there is a mistake in the bill. من فکر میکنم اشتباهی در صورتحساب هست.
I am leaving early in the morning. من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
I think we are out of the woods. <idiom> فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
I'm putting you through now. شما را الان وصل میکنم. [در مکالمه تلفنی]
Ah, what the heck! اه مهم نیست! [اه با وجود این کار را میکنم!]
egg (someone) on <idiom> خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
I premise that you did read this article. من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
I assume that you did read this article. من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin. اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
I'll take a leap of faith. من آن را باور میکنم [می پذیرم] [چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
I'm doing it on my own account, not for anyone else. این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
chairing صندلی
chair صندلی
stalling صندلی
stall صندلی
seated صندلی
santalaceous صندلی
placing صندلی
places صندلی
place صندلی
chaired صندلی
footstools صندلی
seats صندلی
footstool صندلی
jump seat صندلی تا شو
seat صندلی
box seat صندلی لژ
chairs صندلی
Would you let me know before we get to Durham? ممکن است خواهش کنم قبل از رسیدن به شهر دورهام مرا خبر کنید؟
pushchairs صندلی چرخدار
pushchair صندلی چرخدار
shooting stick صندلی عصایی
shooting sticks صندلی عصایی
adjustable seat صندلی متحرک
arm دسته صندلی
office chair صندلی اداری
parliamentary seat صندلی مجلسی
deckchairs صندلی تاشو
tier ردیف صندلی
elbow دسته صندلی
rocking chairs صندلی گهوارهای
rocking chair صندلی گهوارهای
swivel chair صندلی چرخان
sittings نشیمن صندلی
elbowed دسته صندلی
sitting نشیمن صندلی
easy chairs صندلی راحت
easy chair صندلی راحت
elbows دسته صندلی
an odd chair صندلی تکی
morris chair صندلی راحتی
folding seat صندلی تاشو
antimacassar رویهء صندلی
antimacassars رویهء صندلی
hot seat صندلی الکتریکی
drive's seat صندلی راننده
he nestles in the chair در صندلی غنوده
rockers صندلی گهوارهای
rocker صندلی گهوارهای
choir-stall صندلی بلند
boatswain's chair صندلی نقاله
hot seat صندلی برقی
armrest دستهء صندلی
camp chair صندلی تاشونده
bucket seat صندلی یکنفری
bucket seats صندلی یکنفری
arm chair صندلی راحتی
carrycots صندلی کودک
carrycot صندلی کودک
armchair صندلی راحتی
deckchair صندلی تاشو
armchairs صندلی راحتی
tiers ردیف صندلی
arm chair صندلی دسته دار
window seats صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
curule chair صندلی عاج نشان
dossel پشتی صندلی وغیره
elbow chair صندلی دسته دار
fishing chair صندلی در قایق ماهیگیری
window seat صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
dossal پشتی صندلی وغیره
deck chair صندلی حصیری تاشو
wheelchair صندلی چرخ دار
garden seat صندلی یانیمکت باغبانی
ejector seat صندلی پران [هواپیمایی]
caner بافنده صندلی حصیری
cat nap چرت روی صندلی
cat sleep چرت روی صندلی
seat belt کمربند صندلی هواپیما
back seat صندلی عقب اتومبیل
wheelchairs صندلی چرخ دار
seat-belt کمربند صندلی هواپیما
wheel chair صندلی چرخ دار
woolsack کرسی یا صندلی دادگاه
armchairs صندلی دسته دار
ejection seat صندلی پران [هواپیمایی]
baby carriage صندلی چرخدار بچه
baby carriages صندلی چرخدار بچه
seat adjuster lever سطح تنظیم صندلی
shooting sticks صندلی جمعشو و متحرک
seat-belts کمربند صندلی هواپیما
shooting stick صندلی جمعشو و متحرک
reseats صندلی جدید دادن
reseating صندلی جدید دادن
reseated صندلی جدید دادن
twisboat chair قایق- صندلی تابدار
tuffet صندلی یانشیمن کوتاه
office swivel chair صندلی گردان اداری
electric chair صندلی اعدام الکتریکی
cathedra [صندلی اسقف در کلیسا]
a seat by the window یک صندلی کنار پنجره
reseat صندلی جدید دادن
armchair صندلی دسته دار
arm اسلحه دستهء صندلی یا مبل
benchstool نیمکت [صندلی] بدون پشتی
windsor chair صندلی دارای پشتی منحنی
casters چرخ زیر صندلی یامیز
choir-stall [صندلی های مبلی گروه کر]
castors چرخ زیر صندلی یامیز
backless bench نیمکت [صندلی] بدون پشتی
prince's feather تزئین برجسته پشت صندلی
splat میله تزئینی پشت صندلی
club chair صندلی دسته دار بزرگ
caster چرخ زیر صندلی یامیز
They changed seats . صندلی هایشان را با هم عوض کردند
castor چرخ زیر صندلی یامیز
seat back adjustment knob دکمه تنظیم پشتی صندلی
Dust has accumulated [settled] on the chairs. روی صندلی ها خاک نشسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com