Dictiornary-Farsi | خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 172 (9 milliseconds)

English	Persian
When in Rome, do as the Romans do! <proverb>	خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو.


Other Matches

conformist	همرنگ با جماعت
conformists	همرنگ با جماعت
to go with the tide	همرنگ جماعت شدن
to go with the stream	همرنگ جماعت شدن
Take it or leave it.	می خواهی بخواه نمی خواهی نخواه !
isochromatic	همرنگ
concolorous	همرنگ
homochromatic	همرنگ
isochromatioc	همرنگ
blends	همرنگ کردن
isochromatique	خطوط همرنگ
solid-shade dyeing	یکدست و همرنگ
blend	همرنگ کردن
isochromatioc	متساوی اللون منحنی همرنگ
proportional clothing	لباس هماهنگ یا همرنگ زمین یا منطقه عملیات
blatant	رسوا
blatantly	رسوا
ignominious	رسوا
opprobrious	رسوا
infamous	رسوا
notorious	بدنام رسوا
traduce	رسوا کردن
traduced	رسوا کردن
traduces	رسوا کردن
traducing	رسوا کردن
infamize	رسوا کردن
infamonize	رسوا کردن
decrier	رسوا کننده
scandalizing	رسوا کردن
scandalizes	رسوا کردن
to let the saw dust out of	رسوا کردن
to nails to counter	رسوا کردن
gibbet	رسوا کردن
gibbets	رسوا کردن
decried	رسوا کردن
scandalize	رسوا کردن
decry	رسوا کردن
scandalising	رسوا کردن
decrying	رسوا کردن
scandalized	رسوا کردن
decries	رسوا کردن
scandalised	رسوا کردن
scandalises	رسوا کردن
to spat at	کسیراخواریا رسوا کردن
flagrant	انگشت نما رسوا
to show somebody up [by behaving badly]	کسی را رسوا کردن
he betray himself	او خودرا رسوا ساخت
to show up	رسوا کردن لودادن
crowds	جماعت
crowd	جماعت
streams	جماعت
streamed	جماعت
stream	جماعت
schools	جماعت
school	جماعت
passel	جماعت
masses	جماعت
mass	جماعت
massing	جماعت
congregation	جماعت
congregations	جماعت
demophobia	جماعت هراسی
devitry	جماعت شیاطین
responsory	جواب جماعت
workfolks	جماعت کارگر
meinie	جماعت همراهان
prayer in congregation	نماز جماعت
pauperdom	جماعت گدایان
workfolk	جماعت کارگر
meiny	جماعت همراهان
the profession	جماعت بازیگران
imam or imaum	امام جماعت
peasantry	جماعت دهقانان
school	جماعت همفکر
schools	جماعت همفکر
womenfolk	جماعت زنان
conformity	همرنگی با جماعت
target audience	جماعت هدف تبلیغات
tin pan alley	جماعت موسیقی دانان
diaspora	جماعت یهودیان پراکنده
posse	دسته افراد پلیس جماعت
sacerdotage	کشیش مابی جماعت کشیشان
star turn	ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
posses	دسته افراد پلیس جماعت
major seminary	دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
triggerman	ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
naturism	عریان گری [پیروی از عقاید جماعت برهنگان]
toxicomania	سم خواهی
Why dont you leave me alone?	از جان من چه می خواهی ؟
zoophily	حیوان خواهی
zoophilia	حیوان خواهی
benevolence	نیک خواهی
zealotry	هوا خواهی
willy-nilly	خواهی نخواهی
will to power	قدرت خواهی
sapphism	همجنس خواهی
uranism	همجنس خواهی
willy nilly	خواهی نخواهی
thanatomania	مرگ خواهی
thou shalt go	خواهی رفت
thou wilt go	خواهی رفت
zeal	خیر خواهی
progressivism	ترقی خواهی
progressiveness	ترقی خواهی
homosexuality	همجنس خواهی
illy	ازروی بد خواهی
homoerotism	همجنس خواهی
amativeness	خاطر خواهی
hebephilia	نوجوان خواهی
amende honorable	پوزش خواهی
ephebophilia	جوان خواهی
electron affinity	الکترون خواهی
coprophilia	مدفوع خواهی
blackmails	باج خواهی
blackmailing	باج خواهی
benevolence	خیر خواهی
estrus	گشن خواهی
inversion	همجنس خواهی
oestrus	گشن خواهی
nosophilia	بیماری خواهی
inversions	همجنس خواهی
blackmail	باج خواهی
blackmailed	باج خواهی
urning	در همجنس خواهی مردان
Do you want some more food ?	بازهم غذا می خواهی ؟
Pick, what you like [want] !	هر کدام را می خواهی بردار!
Why do you want to know ? dont be nosy.	می خواهی چه؟کنی بدانی ؟
What the hell do you want?	چه زهر ماری می خواهی ؟
tribadism	همجنس خواهی فاعلی
apologize	عذر خواهی کردن
apologized	عذر خواهی کردن
apologizes	عذر خواهی کردن
public spiritedness	خیر خواهی مردم
apologise	عذر خواهی کردن
apologizing	عذر خواهی کردن
apologises	عذر خواهی کردن
supercilious	از روی خود خواهی
abundancy motive	انگیزه فزون خواهی
appealable	قابل پژوهش خواهی
crystal growth affinity	رشد خواهی بلور
latent homosexuality	همجنس خواهی نهفته
apologising	عذر خواهی کردن
to offer an apology	عذر خواهی کردن
sapphism	همجنس خواهی زنان
royalistic	مبنی برسلطنت خواهی
poll	نظر خواهی کردن
hypersexuality	فزون خواهی جنسی
polled	نظر خواهی کردن
overt homosexuality	همجنس خواهی اشکار
polls	نظر خواهی کردن
liberalism	اصول ازادی خواهی
apologised	عذر خواهی کردن
faute de mieux	همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
to play at	خواهی نخواهی اقدام کردن
She is hopping mad .	چرا می خواهی لجت را سر من در آوری ؟
Do you want to have your fortune told?	می خواهی برایت فال بگیرم ؟
Having hardly arrived you want to. . .	هنوز از راه نرسیدی می خواهی ...
generosity	خیر خواهی گشاده دستی
You seem to expect something for good measure !	مثل اینکه حالاناز شست هم می خواهی !
Where do you want to go this time of night ?	این وقت شب کجا می خواهی بروی ؟
public spirit	خیر خواهی برای مردم میهن پرستی
public spiritedly	ازلحاظ خیر خواهی مردم میهن پرستانه
You wI'll benefit by this book .	از خواندن این کتاب فایده خواهی برد
If you want to sell your car , I am your man .	اگر می خواهی اتوموبیلت را بفروش من مرد خریدم
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.	اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
radicalism	روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
nothing serves to but apology	هیچ چیز جز عذر خواهی بدردنمیخوردیا سودمند نیست
concordat	پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
invitations	وعده خواهی وعده گیری
invitation	وعده خواهی وعده گیری
constant dripping wears away the stone <proverb>	اگر که خواهی شوی خوشنویس، بنویس و بنویس و بنویس