English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
to try out خوب ازمایش کردن کاملاازمودن تصفیه کردن گداختن
Other Matches
assays محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
assay محک زدن تحقیق و ازمایش کردن ازمایش فلز
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
dissolve گداختن فسخ کردن
dissolves گداختن فسخ کردن
liquefied گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefy گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefies گداختن تبدیل به مایع کردن
liquify گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefying گداختن تبدیل به مایع کردن
clean up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
bright anneal روشنی ناشی از گداختن گداختن
flight test ازمایش هواپیما برای پرواز ازمایش پرواز کردن
analyze باتجزیه ازمایش کردن فرگشایی کردن
check up رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
establishes تصدیق کردن تصفیه کردن
settle تصفیه کردن سازش کردن
etherealize اسمانی کردن تصفیه کردن
establish تصدیق کردن تصفیه کردن
urbanizing صاف کردن تصفیه کردن
settles تصفیه کردن سازش کردن
settles واریز کردن تصفیه کردن
puriform پاک کردن تصفیه کردن
urbanize صاف کردن تصفیه کردن
establishing تصدیق کردن تصفیه کردن
settle واریز کردن تصفیه کردن
urbanised صاف کردن تصفیه کردن
urbanized صاف کردن تصفیه کردن
urbanizes صاف کردن تصفیه کردن
urbanises صاف کردن تصفیه کردن
urbanising صاف کردن تصفیه کردن
refine تصفیه کردن
refines تصفیه کردن
clarifies تصفیه کردن
rarify تصفیه کردن
calcine تصفیه کردن
clarify تصفیه کردن
clarifying تصفیه کردن
tries تصفیه کردن
reconciling تصفیه کردن
reconciles تصفیه کردن
reconcile تصفیه کردن
to a upon تصفیه کردن
rarefy تصفیه کردن
accommodates تصفیه کردن
accommodated تصفیه کردن
accommodate تصفیه کردن
puriform تصفیه کردن
try تصفیه کردن
filter تصفیه کردن
rectified تصفیه کردن
accords تصفیه کردن
smeet تصفیه کردن
compound تصفیه کردن
sublimating تصفیه کردن
administering تصفیه کردن
rectifies تصفیه کردن
to pay out تصفیه کردن
accorded تصفیه کردن
depurate تصفیه کردن
administered تصفیه کردن
compounded تصفیه کردن
filters تصفیه کردن
to set at rest تصفیه کردن
administer تصفیه کردن
administers تصفیه کردن
sublimate تصفیه کردن
to pay off تصفیه کردن
sublimated تصفیه کردن
sublimates تصفیه کردن
compounds تصفیه کردن
accord تصفیه کردن
rectify تصفیه کردن
air refining با هوا تصفیه کردن
chastening تصفیه وتزکیه کردن
acquit پرداختن و تصفیه کردن
refine تصفیه کردن پالودن
acquitting پرداختن و تصفیه کردن
refines تصفیه کردن پالودن
chasten تصفیه وتزکیه کردن
chastened تصفیه وتزکیه کردن
purify تصفیه کردن پالودن
chastens تصفیه وتزکیه کردن
to make odds even اختلافات را تصفیه کردن
check out تصفیه حساب کردن
settle تصفیه حساب کردن
purifies تصفیه کردن پالودن
acquits پرداختن و تصفیه کردن
settles تصفیه حساب کردن
purifying تصفیه کردن پالودن
experiment تجربه کردن ازمایش کردن
experiments تجربه کردن ازمایش کردن
experimenting تجربه کردن ازمایش کردن
experimented تجربه کردن ازمایش کردن
accommodated وفق دادن تصفیه کردن
smelted تصفیه کردن گداخته شدن
smelt تصفیه کردن گداخته شدن
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
smelts تصفیه کردن گداخته شدن
accommodate وفق دادن تصفیه کردن
to pay up حساب پس از افت را تصفیه کردن
age harden تصفیه کردن عمل اوردن
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
accommodates وفق دادن تصفیه کردن
to bring to the proof ازمایش کردن
approving ازمایش کردن
examines ازمایش کردن
quizzes ازمایش کردن
approve ازمایش کردن
approves ازمایش کردن
quiz ازمایش کردن
gauge ازمایش کردن
examined ازمایش کردن
gauged ازمایش کردن
gauges ازمایش کردن
gage ازمایش کردن
examine ازمایش کردن
tests ازمایش کردن
examining ازمایش کردن
tested ازمایش کردن
test ازمایش کردن
analyzed با تجزیه ازمایش کردن
to put to proof ازمایش کردن دراوردن
analysing با تجزیه ازمایش کردن
analysed با تجزیه ازمایش کردن
analyses با تجزیه ازمایش کردن
tests تست کردن ازمایش
trials ازمایش کردن ازمایشی
tests ازمایش کردن امتحان
analyse با تجزیه ازمایش کردن
trial ازمایش کردن ازمایشی
test تست کردن ازمایش
tested تست کردن ازمایش
retry دوباره ازمایش کردن
test ازمایش کردن امتحان
analyzes با تجزیه ازمایش کردن
tested ازمایش کردن امتحان
analyzing با تجزیه ازمایش کردن
essays ازمایش کردن ازمودن
essay ازمایش کردن ازمودن
bending test ازمایش خمش ازمون تا کردن
foretaste ازمایش قبلی پیش بینی کردن
to stand the racket ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
carring over تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
pattinsonprocess عمل پاک کردن سرب از سیم تصفیه سرب
use testing ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
steeve خفت کردن میلهای که نوک ان قلابی داردوبرای ازمایش محتویات عدل پنبه وامثال ان بکار میرود سیخک
tryout ازمون برای گزیدن نامزدمسابقات یانمایش وغیره ازمایش درجه استعداد ازمایش
pilot method عمل ازمایش سیستم کامپیوتری در یک ناحیه بجای ازمایش ان در محدوده گستردهای از فعالیت ها
flight test ازمایش پرواز یا ازمایش امادگی پرتاب موشک
continous immersion test ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
test element دستگاه ازمایش کننده عنصر ازمایش مدار
soil examination بررسی و ازمایش زمین ازمایش خاک
insulation test ازمایش ایزولاسیون ازمایش عایق بندی
smeet گداختن
melts گداختن
melting گداختن
fuse گداختن
melt گداختن
solubilize گداختن
liquation گداختن
smelt گداختن
liquate گداختن
fused گداختن
smelts گداختن
smelted گداختن
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
meltability قابلیت گداختن
spheroidize گداختن نوسانی
close aneal گداختن مسدود
black anneal سیاه گداختن
full annealing کامل گداختن
soft anneal گداختن نرم
re fuse دوباره گداختن
melted گداختن تبدیل شدن
flux جاری شدن گداختن
thaws گداختن گرم شدن
thawed گداختن گرم شدن
thaw گداختن گرم شدن
creep test ازمایش خزش در درجه حرارت عادی ازمایش خزش
confident test ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
frit خمیر شیشه وچینی سازی گداختن
glowed گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
glows گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
glow گداختن برافروختن ملتهب شدن تخلیه کنتاکتی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
environmental test ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
tube tester دستگاه ازمایش لامپ ازمایش کننده لامپ
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com