Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
give it a good wash
خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
Other Matches
give it a rinse
انرا بشویید یا اب بکشید
give it a twist
انرا پیچ بدهید
him who
انرا که
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
had searched
انرا می یافتید
neither i or he sees it
نه من انرا می بینم نه او
i saw it
انرا دیدم
we must winnow away the refuse
اشغال انرا باید
give it a shake
انرا تکان دهید
imyself saw it
من خودم انرا دیدم
he sold the good ones
خوبهای انرا فروخت
i am out of p with it
دیگرحوصله انرا ندارم
i saw it my self
من خودم انرا دیدم
lowlander
اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند
i do not have the courage
جرات انرا ندارم
send it by post
با پست انرا بفرستید
i had it signed
انرا به امضاء رساندم
i can make nothing of it
هیچ انرا نمیفهم
sculpsit
انرا تراشیده یاحجاری کرد
shearling
گوسفندی که یک بار پشم انرا
it mokes it yet easier
انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند
i am out of p with it
دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
i cannot a to buy that
استطاعت خرید انرا ندارم
i gave it a slight press
انرا کمی فشار دادم
i kind of liked it
من تا اندازهای انرا دوست داشتم
i sold it to one abdullah
به عبدالله نامی انرا فروختم
they give it a good scrub
خوب انرا مالش میدهند
who will pay for it
کی پول انرا خواهد داد
we made heavy weather of it
انرا خیلی سخت دیدیم
you have perhaps seen it
شاید انرا دیده باشید
who will pay for it
کی هزینه انرا خواهد پرداخت
i life that better
انرا بیشتر از همه دوست دارم
you have perhaps seen it
ممکن است انرا دیده باشید
an inseparable prefix
سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
ormer
یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
it is past reclaim
دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
overshot wheel
چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
loaded dice
طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
sexto
کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
whitleather
پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
water bed
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
indiscerptible
ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد
rickshaw
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
dress coat
جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
indian giver
کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
rickshaws
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
it will not bear repeating
جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
rackets
یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند
ricksha
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
reversible propeller
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
judgement dept
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
to garble the coinage
مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات
waggonette
گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
cheque to a person's order
چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند
rose gall
برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
leadsman
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
frumenty
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
vanishing cream
کرم یا روغنی که چون بصورت بمالندزودخوردبرودیاپوست صورت انرا جذب کند
retro rocket
موشک اضافی فضا پیما که انرا در جهت مخالف حرکت دهد
telescopic chimney
دود کشی که تیکههای انراتوی هم برده انرا کوتاه وبلند میکنند
vacuum concrete
ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
pope's eye
غدهای که در میان ران گوسفندکه چربی پیرامون انرا گرفته است
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
controllable twist
تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
prolixity
بی ربط یاغیرلازم در اقرارنامه یااستشهادیه که ممکن است انرا از عداد دلایل خواهان خارج کند
permanent income hypothesis
این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
hot money
منظورزمانی استکه مردم بدلیل نرخ تورم بالا مایل به نگهداری پول نیستند و انرا به کالاتبدیل میکنند
flash card
ورقهای که روی ان کلمات یااعداد یا تصاویری نوشته شده و معلم انرا برای زمان کوتاهی بشگردان نشان میدهد
band project filter
فیلتر الکترونیکی که تنها یک باند معین از فرکانسها ونوسانات را عبور میدهد وحدود بالا و پایین انرا حذف میکند
voters
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter
عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
fettling
شن یاکلوخهای که درته کوره می ریزند تا انرا محافظت کند خاکستر ته کوره
phyrgian cap
یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
loganberries
میوه تمشک قرمز رنگ که انرا تمشک خرس مینامند
loganberry
میوه تمشک قرمز رنگ که انرا تمشک خرس مینامند
you shall rue it
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
lutine bell
زنگ که ازکشتی قدیمی لوتین برداشته شده و در دفتر شرکت بیمه لویدز نصب گردیده و برای اعلام خبرهای مهم انرا به صدا در می اورند
anti balance tab
بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
wash your hands
دستهای خود را بشویید
rub it in
به خوردش بدهید
oyez
گوش بدهید
send a letter
کاغذ بدهید
Go ahead!
انجام بدهید دیگه!
pay a way the sheet
کاغذ را بدهید بیاید
muster up your courage
جرات بخود بدهید
give your v to
برای اورای بدهید
go head
ادامه بدهید بفرماید
had it trans ted
بدهید ترجمه کنند
PLease let me know(notiffy me).
لطفا" به من خبر بدهید
hsd it out
بدهید دندان را بکنند
listen to me
بمن گوش بدهید
thank tou for that book
خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
Please give me this one .
این یکی را لطفا" بدهید
Keep moving!
ادامه بده
[بدهید ]
به راه!
Please let me give you a lift (ride).
اجازه بدهید سوارتان کنم
Please answer the telephone.
لطفا" جواب تلفن را بدهید
Press the elevator button.
تکمه آسانسور رافشار بدهید
Please give me four more.
چهار تای دیگر به من بدهید
Two coffees please .
لطفا" دو فنجان قهوه بیاورید ( بدهید )
Can you give me a heads up?
<idiom>
آیا میتوانید قبلش به من خبر بدهید؟
Can you give me the key, please?
لطفا ممکن است کلید را به من بدهید؟
Please give the other foot .
لنگه دیگه این کفش را بدهید.
Can you give me an estimate?
ممکن است یک برآورد هزینه به من بدهید؟
Can you lend me ...
آیا ممکن است ... را به من امانت بدهید؟
please reply
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
Could you clarify that for me?
می توانید توضیح بدهید که موضوع از چه قرار است؟
repondez s'il vous plait
[RSVP]
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
Allow me to chew it over in my mind .
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
Can you get it repaired?
آیا ممکن است آن را بدهید تعمیر کنند؟
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen
تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
Please let me take a share in the expenses.
اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
souse
شستشو
scouring
شستشو
cleaning
شستشو
wash
شستشو
washes
شستشو
embrocation
شستشو
ablutions
شستشو
bathing
شستشو
bathed
شستشو
washed
شستشو
bath
شستشو
lotion
شستشو
lotions
شستشو
ablution
شستشو
imbathe
شستشو
launders
شستشو
laundering
شستشو
leaching
شستشو
laundered
شستشو
launder
شستشو
lavation
شستشو
lixiviation
شستشو
elution
شستشو
washing
شستشو
embrocations
شستشو
purification
شستشو
Could we have a plate for the child?
آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
midnight
فرمان از کنترل نزدیک به دورتغییر فرکانس بدهید دررهگیری هوایی
water extraction
آبگیری
[پس از شستشو]
washes
شستشو دادن
washes
اب دادن شستشو
wash
شستشو دادن
washable
قابل شستشو
washers
شستشو کننده
washed
شستشو دادن
wash
اب دادن شستشو
washed
اب دادن شستشو
imbathe
شستشو کردن
washer
شستشو کننده
embrocate
شستشو دادن
cleaning room
اطاق شستشو
abluent
شستشو دهنده
rinser
شستشو کننده
ablutomania
وسواس شستشو
cleaning process
فرایند شستشو
purification
شستشو تصفیه
cleaning door
دریچه شستشو
acid dip
شستشو با اسید
acid leach
شستشو با اسید
flush tank
حوضچه شستشو
imbathe
شستشو دادن
levigate
شستشو دادن
wash out
شستشو کردن
wash oil
روغن شستشو
to take a bath
شستشو کردن
debenzolation
شستشو با بنزول
Can you show me on the map where I am?
آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
lave
چکیدن شستشو کردن
elutriation
شستشو با اب فرسایش انتخابی
dehydration
[آبگیری فرش پس از شستشو]
leaching
تصفیه بوسیله شستشو
rinsed
با اب پاک کردن شستشو
rinse
با اب پاک کردن شستشو
bathes
استحمام کردن شستشو
wash out
محو کردن شستشو
tubber
گازر شستشو دهنده
wash off
با شستشو پاک کردن
wash away
با شستشو پاک کردن
rinses
با اب پاک کردن شستشو
sediment escape
ساختمانهای تخلیه و شستشو
bathe
استحمام کردن شستشو
scrubbing process
فرایند شستشو و تصفیه
Let me back up and explain how ...
به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
shampoo
باشامپویا سرشوی شستشو دادن
change (one's) mind
<idiom>
مغز کسی را شستشو دادن
absterge
تمیز کردن شستشو دادن
shampoos
باشامپویا سرشوی شستشو دادن
back blowing
عمل شستشو و توسعه چاه
abstergent
شستشو دهنده ماده پاک کننده
lixiviate
تجزیه کردن بوسیله شستشو باقلیا یا ماده حلالی
bleaching materiel
پودر شستشو برای رفع الودگی عوامل شیمیایی
lavage
انجدان رومی شستشوی معده یازخم شستشو دادن
needle bath
شستشو در زیر ابی که با دانههای خیلی ریز بر تن میریزد
color fastness
درجه و میزان ثبات رنگ در مقابل نور و شستشو
leachate
مایعی که بوسله شستشو ازخاک یا واسطه دیگری بگذرد
raw wool
پشم خام
[پشمی که هیچگونه عملیات سفیدگری یا شستشو روی آن صورت نگرفته باشد.]
You need to take care to differentiate between facts and opinions
[ differentiate facts from opinions]
.
شماها باید به فرق بین حقایق و نظرات توجه بکنید
[حقایق را از نظرات تشخیص بدهید]
.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com