Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
she had him in her pocket
خوب جلوش را گرفته بود
Other Matches
i paid him out well
خوب از جلوش درامدم
dolman
جامه بلندی که جلوش باز و استین تنگی دارد
patinated
جرم گرفته کبره گرفته
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
bunged up
قی گرفته
thickest
گرفته
hoarse
گرفته
thicker
گرفته
hoarser
گرفته
thick
گرفته
gruff
گرفته
clouded
گرفته
hoarsest
گرفته
fogbound
مه گرفته
muggy
گرفته
addicted
خو گرفته
heartsore
دل گرفته
accustomed
خو گرفته
fustier
بو گرفته
low spirited
گرفته
low-spirited
گرفته
dull
گرفته
dulled
گرفته
duller
گرفته
dullest
گرفته
dulling
گرفته
dulls
گرفته
fusty
بو گرفته
rancid
بو گرفته
fustiest
بو گرفته
pokey
گرفته
darksome
گرفته
folded in mist
مه گرفته
air less
گرفته
mistful
مه گرفته
muzzy
گرفته
sombrous
گرفته
adopted
گرفته
comate
مه گرفته
chock full
گرفته
choky
گرفته
uptight
گرفته
brumous
مه گرفته
aeruginous
زنگ گرفته
in mourning
چرک گرفته
dulls
کندشدن گرفته
rheumatic
رماتیسم گرفته
smoky
دود گرفته
dulling
کندشدن گرفته
airless
گرفته یا دم کرده
dullest
کندشدن گرفته
Are you kidding ? Are you being funny?
شوخیت گرفته ؟
dull
کندشدن گرفته
duller
کندشدن گرفته
blear eyes
چشمان قی گرفته
dulled
کندشدن گرفته
blear
گرفته وتاریک
fond
انس گرفته
fonder
انس گرفته
derivative
گرفته شده
rainy
تر رگبار گرفته
cerated
موم گرفته
pokier
گرفته دلگیر
pokiest
گرفته دلگیر
verminous
شپش گرفته
divorcees
زن طلاق گرفته
began
دست گرفته
poky
گرفته دلگیر
fondest
انس گرفته
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
drippy
هوای گرفته
triste
گرفته محزون
tristful
گرفته محزون
hoarsely
بطور گرفته
derivatives
گرفته شده
divorcee
زن طلاق گرفته
on the panel
جزوصورت گرفته
solemn
گرفته موقرانه
resolved that ......
تصمیم گرفته شد که
medalled
مدال گرفته
mistful
میغ گرفته
reposing upon
قرار گرفته بر
patinated
زنگار گرفته
addicts
: خو گرفته معتاد
addict
خو گرفته معتاد
wont
خو گرفته عادت
measly
کرم گرفته
mity
کزم گرفته
to d. itself
گرفته شدن
filmy
غبار گرفته
patinous
کبره گرفته
caught
گرفته شده
filmiest
غبار گرفته
eerie
ترساننده گرفته
leaded
سرب گرفته
filmier
غبار گرفته
maggoty
کرم گرفته
skimmed milk
شیرخامه گرفته ورقیق
sultrily
بطور دم گرفته یا گرم
mossy
خزه گرفته باتلاقی
putrid flesh
گوشت گندیده یا بو گرفته
low-key
دارای صدای گرفته
skim
شیر خامه گرفته
skimmed
شیر خامه گرفته
skim milk
شیرخامه گرفته ورقیق
to be tuned in to a channel
کانالی را گرفته باشند
assumed
بخود گرفته عاریتی
lowers
هوای گرفته وابری
lowering
هوای گرفته وابری
lowered
هوای گرفته وابری
lower
هوای گرفته وابری
skims
شیر خامه گرفته
AC
گرفته شده است
nidicolous
در اشیانه قرار گرفته
my time is occupied
وقتم گرفته است
She was depressed.
دلش گرفته بود
He was choking .
گلویش گرفته بود
in contemplation
درنظر گرفته شده
My left leg is in plaster .
پای چپ؟ را گچ گرفته اند
malty
خو گرفته به ابجو خوری
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
followed by
<adj.>
دنباله گرفته شده با
lour
گرفته شدن عبوس
patinous
زنگارگرفته جرم گرفته
included
دور گرفته شده
funky
بوی ناه گرفته
game
شکار گرفته شده
cut nails
ناخنهای گرفته یا چیده
low key
دارای صدای گرفته
mucid
بوزک زده بو گرفته
i had been caught
گرفته شده بودم
underlying
در زیر قرار گرفته
foul house
چشمی گرفته لنگر
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
applique
مورد استفاده قرار گرفته
weanling
کودک تازه از شیر گرفته
woofer
دارای صدای کوتاه و گرفته
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
we are beset with dangers
خطرها ما را فرا گرفته اند
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
bloods hot eyes
چشمان قرمز و خون گرفته
subereous
از چوب پنبه گرفته شده
pokerface
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
borrowed money
پول قرض گرفته شده
throaty
دارای صدای گرفته وخشن
throatiest
دارای صدای گرفته وخشن
throatier
دارای صدای گرفته وخشن
designed
در نظر گرفته شده مخصوص
semidiurnal
در نصف روز انجام گرفته
blighted
زنگ زده شپشه گرفته
integrated intensity
شدت انتگرال گرفته شده
jugate
روی هم قرار گرفته جفت
hard bitten
سخت گاز گرفته شده
captured material
وسایل گرفته شده از دشمن
capsulate
درمحفظه یاحفره قرار گرفته
parrot learned
طوطی وار یاد گرفته
tried
در محک ازمایش قرار گرفته
oppressed
تحت ستم قرار گرفته
he drives a roaring trade
کارش خوب گرفته است
zero hour
<idiom>
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
claque
پول گرفته اند دست بزنند
Silence prevailed every where.
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
Everybody stands in awe of him.
ازهمه زهر چشم گرفته است
The car is on fire.
اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
bluest
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bleary
دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
on board computer
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
bloodshot
سرخ وورم کرده خون گرفته
arrowroot
نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
prussic acid
اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
loan word
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
bluer
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
leach
[liquid formed by leaching]
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
The rumour is gaining ground that …
این شایعه قوت گرفته است که ...
leachate
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
it follows necessarily that
ناچار این نتیجه گرفته میشود
cudbear
ماده رنگی که ازاشنه یادواله گرفته میشود
endorsee
کسی که به نام اوفهر نویسی صورت گرفته
foul hooked
ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
ordinee
کسیکه تازه درجه شماسی گرفته است
inland duty
حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
give a catch
زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
his leg rested on a stone
پایش روی سنگی قرار گرفته بود
Is this seat taken?
آیا این صندلی گرفته شده است؟
I was bitten by a dog.
من توسط
[بوسیله]
سگی گاز گرفته شدم.
enclaves
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
A further increase is considered unlikely
[regarded as unlikely]
.
افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
speed traps
مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
speed trap
مسیر اندازه گرفته شده باوسیله الکتریکی
anti propeller end
انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
enclave
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
intake
مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
cathectic
تحت اثر قوه شهوانی قرار گرفته
intakes
مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
orifice meter
روزنهای که مقدار جریان اب بوسیله ان اندازه گرفته میشود
colas
ماده شیرینی که از برگ ومیوه کولا گرفته میشود
tuners
زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
ipsilateral
قرار گرفته و یا فاهرشده روی همان سمت بدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com