English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (8 milliseconds)
English Persian
he is not quite rested خوب رفع خستگی نکرده
Other Matches
unbowed انحنا پیدا نکرده تعظیم نکرده
unexploded عمل نکرده مهمات عمل نکرده
look before your leap گز نکرده
rudimental رشد نکرده
unsight امتحان نکرده
untravelled سفر نکرده
sole ازدواج نکرده
single ازدواج نکرده
soles ازدواج نکرده
niet le fait او نکرده است
unkempt شانه نکرده
indigested فکر نکرده
abortive <adj.> رشد نکرده
unused عادت نکرده بکارنبرده
paddies برنج اسیاب نکرده
dud گلوله عمل نکرده
uncounselled مشورت نکرده [نداده]
paddy برنج اسیاب نکرده
unfledged پر در نیاورده کاملا رشد نکرده
absolute dud گلوله اتمی عمل نکرده
nuclear dud بمب عمل نکرده اتمی
impennate دارای بالهای رشد نکرده
gear blank چرخ دنده کار نکرده
order form نمونه سفارش نامه پر نکرده
hung striker چاشنی عمل نکرده نارنجک
You haven't changed. تو هیچ تغییر نکرده ای [رفتار] .
seed wool پنبه خام یاپاک نکرده
dwarf dud بمب اتمی عمل نکرده
stunted tree درخت رشد نکرده وکوتاه
cleanest که از زمان خواندن تغییری نکرده است
cleaned که از زمان خواندن تغییری نکرده است
Nobody was late except me . هیچکس غیر از من دیر نکرده بود
cleans که از زمان خواندن تغییری نکرده است
clean که از زمان خواندن تغییری نکرده است
dwarf dud جنگ افزار هستهای عمل نکرده
unschooled تعلیم نگرفته کار اموزی نکرده
bomb cemetery محل تخریب بمبهای عمل نکرده
polywag دریانوردی که به نواحی استوایی سفر نکرده باشد
Nothing has changed there. آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است.
abortion سقط نوزاد نارس یا رشد نکرده عدم تکامل
abortions سقط نوزاد نارس یا رشد نکرده عدم تکامل
slinking انسان یاحیوان رشد نکرده وضعیف حرکت دزدکی
slink انسان یاحیوان رشد نکرده وضعیف حرکت دزدکی
slinks انسان یاحیوان رشد نکرده وضعیف حرکت دزدکی
He has never taken a step for any one . He has never raised a finger to تا کنون برای کسی قدم یبر نداشته است ( مسا عدتی نکرده )
ennui خستگی
tiredness خستگی
weariness خستگی
exhaustion خستگی
fatigue limit حد خستگی
dark burn خستگی
fatigues خستگی
fatigue خستگی
age خستگی
fatigued خستگی
ages خستگی
stress خستگی
stresses خستگی
stressing خستگی
boredom خستگی
presumptive instruction دستور برنامه تغییر نکرده که پردازش میشود تا دستورات قابل اجرا را بدست آورد
principal stress خستگی اصلی
secondary stress خستگی فرعی
muscular fatigue خستگی عضلانی
mean stress خستگی متوسط
shrinkage stress خستگی فرامد
eye strain خستگی چشم
weariless خستگی نا پذیر
unwearied خستگی درکرده
tiredly بیزار خستگی
tired to death مانندمرده از خستگی
thermal fatigue خستگی حرارتی
tensile stress خستگی کششی
tangential stress خستگی مماسی
taedium vitae خستگی اززندگی
tadium خستگی از عمر
to stretch one's legs <idiom> خستگی درکردن
wearily از روی خستگی
circumferential stress خستگی دایرهای
compressive stress خستگی فشاری
drainless خستگی ناپذیر
exhautless خستگی ناپذیر
fatigueless خستگی ناپذیر
unwearying خستگی ناپذیر
eyestrain خستگی چشم
fatig خستگی پذیر
fatigable خستگی پذیر
fatigued خستگی کوفتگی
fatigued خستگی فرسودگی
fatigues خستگی کوفتگی
tired بیزار خستگی
fatigues خستگی فرسودگی
refreshments رفع خستگی
refreshment رفع خستگی
fatiguing خستگی اور
inexhaustible خستگی نا پذیر
indefatigable خستگی ناپذیر
tedium خستگی دلتنگی
irksome خستگی اور
fatiguable خستگی پذیر
fatigue strength استحکام خستگی
magnetic fatigue خستگی مغناطیسی
langorous خستگی اور
fatigue خستگی کوفتگی
indefatigability خستگی ناپذیری
fatigueability خستگی پذیری
fatigue خستگی فرسودگی
fatigue test ازمون خستگی
fatigue test ازمایش خستگی
To be exhausted. از پا افتادن ( خستگی مفرط )
I am deae beat . I am tired out . از خستگی دارم غش می کنم
palmograph خستگی نگار دستی
inexhaustibly بطور خستگی ناپذیر
neurasthenic وابسته به ضعف یا خستگی پی ها
nervous prostration سستی پی خستگی اعصاب
tensile fatigue test ازمایش کشش- خستگی
to unbend oneself رفع خستگی کردن
acopic دافع خستگی و کوفتگی
trachle سبب خستگی یا دردسر
transverse fatigue test ازمایش خستگی عرضی
to rest up خوب خستگی در کردن
shrinkage stress خستگی جمع شدگی
he did not turn a hair هیچ خستگی وانمودنکرد
psychasthenia خستگی روانی بی تصیمی
irksomely بطور خستگی اور
permissible stress خستگی قابل قبول
indefatigably بطور خستگی ناپذیر
tireless خستگی ناپذیر نافرسودنی
restraints نیروی خستگی یا فرسایش بار
restraint نیروی خستگی یا فرسایش بار
neurasthenic دچار خستگی یاضعف اعصاب
conk out <idiom> بعلت خستگی به خواب رفتن
fatigue testing machine دستگاه ازمایش کننده خستگی
borer ملول کننده خستگی اور
perk up <idiom> بعد از خستگی پرانرژی بودن
accumulated profit پولی که شرکت یا شخصی در سال های قبل به دست آورده و استفاده نکرده یا به خریداران سهام نداده است
high cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهای بافرکانس زیاد
refreshes از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refresh از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to refresh oneself تغییر ذائقه دادن رفع خستگی کردن
syntactic error خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است
bomb reconnaissance شناسایی محل بمبهای عمل نکرده شناسایی محل بمب
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
bending stress خستگی خمشی تلاش خمشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com