|
|||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||
|
|
|||||||||||||||||||||
| Total search result: 6 (3 milliseconds) | |||||
| English | Persian | ||||
|---|---|---|---|---|---|
| well-appointed | خوب مبلمان شده | ||||
| Search result with all words | |||||
| knocked down | کالاهایی که بصورت باز به مشتری داده میشود و خود مشتری انرانصب مینماید مانند مبلمان | ||||
| upholster | مبلمان کردن خانه | ||||
| To rearrange the futniture. | اثاثیه ( مبلمان ) راجابجا کردن | ||||
| The room is bare of furniture . | این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد ) | ||||
shoulders |
[اصطلاحا جمع شدگی یا کیس شدن فرش در یک قسمت از آن می باشد که یا در اثر ترافیک و یا قرار دادن نامناسب مبلمان بوجود می آید. در صورتی که برآمدگی فرش برطرف نشود به الیاف آسیب زیادی می رسد و پاره می شود.] | ||||
| Partial phrase not found. | |||||
| Recent search history | |
|