English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
Other Matches
i was too indulgent to him زیاد به او گذشت کردم
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I accidentally locked myself out of the house. من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
i hid my self را پنهان کردم
What have I done to offend you? من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
cover one's tracks <idiom> پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
I was keeping my fingers crossed . خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
owning خودم
number one خودم
owned خودم
own خودم
myself خودم
owns خودم
myself من خودم
siree اقای خودم
for my part از سهم خودم
pon my life بجان خودم
onmy own responsibility به مسئولیت خودم
on my own account بابت خودم
for my parts از سهم خودم
with my proper eyes با چشم خودم
myself شخص خودم
on my own account بحساب خودم
forgivingness گذشت
forgiveness گذشت
generously یا گذشت
uncharitable بی گذشت
amnesties گذشت
forbearing با گذشت
passing در گذشت
illiberal بی گذشت
unforgiving بی گذشت
forgave از ... گذشت
big-hearted با گذشت
ungenerous بی گذشت
forbearingly با گذشت
amnesty گذشت
With my own capital . با سرمایه شخصی خودم
sirree اقاجان اقای خودم
owns شخصی مال خودم
own شخصی مال خودم
I cant help it. It is beyond my control. دست خودم نیست
owned شخصی مال خودم
owning شخصی مال خودم
imyself saw it من خودم انرا دیدم
it is my own مال خودم است
i may thank myself گناه از خودم است
i saw it my self من خودم انرا دیدم
time span گذشت زمان
intolerant بی گذشت متعصب
forbearingly از روی گذشت
waive گذشت کردن از
waived گذشت کردن از
waives گذشت کردن از
pardon امرزش گذشت
time is up وقت گذشت
with each passing year با گذشت هر سال
obituary اگهی در گذشت
obituaries اگهی در گذشت
I had an awful time . به من خیلی بد گذشت
it is all up گذشت ورفت
time lapse گاه گذشت
With passage of time . با گذشت زمان
pardoned امرزش گذشت
forbears گذشت کردن
it crossed my mind بخاطری گذشت
period/stretch/lapse of time گذشت زمان
remissive گذشت کننده
remittal گذشت پرداخت
period گذشت زمان
lapse گذشت زمان
lapses گذشت زمان
tolerance مرز گذشت
tolerances مرز گذشت
remission گذشت تخفیف
lapsing گذشت زمان
forbear گذشت کردن
pardoning امرزش گذشت
time period گذشت زمان
pardons امرزش گذشت
What a mes I made of my life . دیدی چه بروز خودم آوردم
I wI'll get there somehow. یکجوری خودم را آنجا می رسانم
I could pass for a Greek . می توانم خودم رایونانی جابزنم
on your own خودم تنهایی [کاری را کردن]
in p of my statement برای اثبات گفته خودم
That is my line ( field ) . خودم این کاره هستم
I saw it for myself . I was an eye –witness خودم شاهد قضیه بودم
I can manage that. <idiom> خودم از پسش برمی آیم.
the bill got throught the majlis لایحه از مجلس گذشت
got through (the bill got through the ma لایحه از مجلس گذشت
reentry point نقطه باز گذشت
We had a very rough time. نه ما خیلی سخت گذشت
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time . به ما خیلی خوش گذشت
We had a very enjoyable time . به ما خیلی خوش گذشت
generosity <adj.> گذشت [صفت اخلاقی]
Many years passed . چندین سال گذشت
last sunday همین یکشنبه که گذشت
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
I know best where my interests lie. صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
I sat down with no fuss or bother . برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
I can manage, thank you. خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
I'd like to have a place of my own [to call my own] . من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
remise انتقال دادن گذشت کردن
close call/shave <idiom> خطراز بیخ گوشش گذشت
My holiday did me a world of good. درتعطیلات یک دنیا به من خوش گذشت
It has been a very enjoyable stay. در اینجا به من خیلی خوش گذشت.
No one sent me, I am here on my own account. هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
I wI'll do it on my own responsibility . به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
I wI'll do that all by myself. من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
i asked him a question پرسشی از او کردم
the trusty is that i forgot it فراموش کردم
iwas late دیر کردم
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
i knocked at the door دق الباب کردم
eureka >من کشف کردم <
It slipped my mind. آن را فراموش کردم.
I am late. من دیر کردم.
I am freezing ( to death) . از سرمایخ کردم
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
we had a good time خوش گذشت وقت خوشی داشتیم
I wI'll try to catch up. سعی می کنم خودم را برسانم ( جبران عقب افتادگه )
This house is my own . این خانه مال خودم است ( اجاره یی نیست )
I'm old enough to take care of myself. من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
i did that of my own free will این کار را کردم
i a the beauties of nature من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
i forgot all about it به کلی فراموش کردم
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
i managed to do it ان کار را درست کردم
What have I done to offend you? من چطور تو را ناراحت کردم؟
I invited her to lunch . I stood her a lunch . ناهار مهمانش کردم
i made him go او راوادار به رفتن کردم
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
i made him go او را وادار کردم برود
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . هر چه سعی کردم نشد
snows of yesteryear [water under the bridge] <idiom> هر چه گذشت گذشته. [غیر قابل تغییراست] [اصطلاح]
I'm doing it on my own account, not for anyone else. این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
I sent him packing. دست به سرش کردم. [اصطلاح]
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
the trusty is that i forgot it حقیقا امراینست که فراموش کردم
i provided for his safety وسائل سلامت او را فراهم کردم
i did my best منتهای کوشش خود را کردم
i repaid his kindress in kind مهربانی او را عینا` تلافی کردم
i saw him off the premises کردم تا ازعمارت بیرون رفت
i stated the facts چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
I thought so. منم همینطور فکر کردم.
Since I left school. ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. هر طور کردم غلط درآمد
If I find the time . اگر وقت کنم ( کردم )
I stayed up reading until midnight. تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
I was a fool ( naïve enough) to believe her . من را بگه که حرفهایش را باور کردم
I found a hair in the soup . توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
i am & out پنج لیره اشتباه حساب کردم
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
Upon reflection , I realized that … دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
i did it only for your sake تنها به خاطرشما این کار را کردم
i did it for show برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
i waved him nearer با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
I had a hell of a time to fix the engine. پدرم درآمد موتور رادرست کردم
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
to turn the corner <idiom> بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
I expended all my capital on equipment. تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
I ran away lest I should be seen . فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I stamped on the spider . عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
i owe for all my books پول همه کتابهای خود راقرض کردم
I shared out the money among four persons. پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I stand corrected. من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
I played every trick in the book . هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
The news shocked me. این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
I have thought long and hard about it. خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
i lost my a دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
i thanked him for his trouble برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
ageing ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
veiled پنهان
ram cache RA پنهان
jackes پنهان
perdue پنهان
perdu or due پنهان
perdu پنهان
backdoor پنهان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com