English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (8 milliseconds)
English Persian
office automation خودکارسازی اداری خودکارسازی دفتری
Other Matches
library automation خودکارسازی کتابخانه
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
administrative wheeled vehicle fleet کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
bureaucracies تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucrasy حکومت اداری تاسیسات اداری
bureaucracy تاسیسات اداری حکومت اداری
clerical دفتری
white-collar کارمند دفتری
white collar کارمند دفتری
clerical jobs مشاغل دفتری
book debts بدهی دفتری
book value ارزش دفتری
book value بهای دفتری
workdays ایام کار اداری ساعات کار اداری
workday ایام کار اداری ساعات کار اداری
clerical test ازمون امور دفتری
the desk کار دفتری یا ادبی یاروحانی
clerks کارمند دفتری فروشنده مغازه
secretariats هیئت دبیران وکارمندان دفتری
secretariat هیئت دبیران وکارمندان دفتری
clerk کارمند دفتری فروشنده مغازه
office grapevine سخن چینی [در دفتری یا شرکتی]
contango از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
minnesota clerical aptitude test ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
I am just a pen – pusher . قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
trial attorney وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
current maturity قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
official اداری
administrative اداری
administerial اداری
executory اداری
formal اداری
bureaucrat اداری
bureaucrats اداری
departmental اداری
office chair صندلی اداری
departmental intelligence اطلاعات اداری
departmentally ازلحاظ اداری
prefectorial وابسته به اداری
circular letter نامه اداری
a white collar job کار اداری
office chair مبل اداری
bureaucreat گماشته اداری
business hours ساعت اداری
circular letter بخشنامه اداری
overhead gharges هزینه اداری
prefectoral وابسته به اداری
service element عنصر اداری
officialism سیستم اداری
malfeasance خطای اداری
office work کار اداری
management expenses مخارج اداری
office building ساختمان اداری
office computer کامپیوتر اداری
office hours ساعات اداری
official communications مکاتبات اداری
prefecture حوزه اداری
officialdom سیستم اداری
officially از طریق اداری
administration building ساختمان اداری
unofficial غیر اداری
administration building قسمت اداری
administrative approval موافقتنامه اداری
administrative budget بودجه اداری
bureaucrats مامور اداری
red tape فرمالیته اداری
bureau هیئت اداری
bureaus هیئت اداری
paperwork تشریفات اداری
bureaucrat مامور اداری
administrative capacity فرفیت اداری
administratively بطور اداری
administrative law قوانین اداری
administrative law حقوق اداری
administrative march راهپیمایی اداری
administrative net شبکه اداری
administrative order دستور اداری
administrative publications نشریات اداری
administrative services خدمات اداری
administrative services قسمتهای اداری
administrative tribunal دادگاه اداری
administrative movement حرکت اداری
administrative flight پرواز اداری
administrative escort ناو اداری
administrative flight هواپیمای اداری
administrative command فرماندهی اداری
administrative command یکان اداری
administrative channels طرق اداری
administrative channels مجاری اداری
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
placeman صاحب منصب اداری
office information system سیستم اطلاعات اداری
administrative data processing پردازش دادههای اداری
office swivel chair صندلی گردان اداری
service echelon رده اداری و خدماتی
officer مامور کارمند اداری
bureaucratic وابسته به امور اداری
officers مامور کارمند اداری
administrative landing پیاده شدن اداری
extra official بیرون ازوفایف اداری
administrative escort ناو اسکورت اداری
Outside office hours. خارج از وقت اداری
provisional order دستور موقت اداری
out of [outside] office hours خارج از ساعات اداری
key personnels کادر اداری اصلی
deck department قسمت اداری ناو
general administration cost هزینه عمومی اداری
officialism رسمیت مقررات اداری
superstructure سازمانهای اداری ومدیریه کشور
formally مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
disciplinary court دادگاه انتظامی محکمه اداری
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
administrative lead time زمان اداری دریافت اماد
administrative shippings ارسال اماد به طریق اداری
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
genitourinary وابسته به دستگاه اداری تناسلی
administrative storage انبار کردن به طریق اداری
ministerial وابسته به وزیر یا کشیش اداری
superstructures سازمانهای اداری ومدیریه کشور
services قسمتهای اداری ادارات نظامی
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
formal مقید به اداب ورسوم اداری
general شرکت مربوط به امور اداری اصلی
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
generals شرکت مربوط به امور اداری اصلی
administrative acceptees پرسنل قبول شده از نظر اداری
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
administrative segregation زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
admin تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
fiscal station قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
capitulary عضو دستهای درکلیسا مجموعه دستورهاوایین نامههای اداری وشرعی سرلوحه
nihilism اعتقاد به تباهی وفساد دستگاههای اداری ولزوم از بین رفتن انها
workflow نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
federal government دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
nepotism انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
brief case [briefcase] کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
attache case کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
interdict حکم نهی حکم اداری
apparatus [machinery] سازمان [سازمان اداری ]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com