English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
to study up خود را اماده امتحانات کردن
Other Matches
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
college entrance examinations board شورای امتحانات ورودی
ceeb (college entrance examination board شورای امتحانات ورودی
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
invigilating شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilates شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
testamur گواهی نامه گذراندن امتحانات
invigilated شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilate شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
in the schools مشغول دادن امتحانات دانشگاه
O level نمرهی قبولی در این امتحانات
O levels نمرهی قبولی در این امتحانات
invigilation پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
A levels مرحلهی دوم امتحانات دورهی متوسطه
A level مرحلهی دوم امتحانات دورهی متوسطه
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
prize fellow شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
to cut out بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
prepares اماده کردن
preparations اماده کردن
draft اماده کردن
drafts اماده کردن
to string up اماده کردن
accommodates اماده کردن
to pickle a rod for اماده کردن
readying اماده کردن
pre treatment اماده کردن
supplying اماده کردن
ready اماده کردن
primed اماده کردن
prepare اماده کردن
preparing اماده کردن
drafted اماده کردن
set اماده کردن
sets اماده کردن
setting up اماده کردن
preparation اماده کردن
readied اماده کردن
readies اماده کردن
unlimber اماده کردن
supply اماده کردن
provides اماده کردن
make ready اماده کردن
provide اماده کردن
harnessing اماده کردن
harnessed اماده کردن
get ready اماده کردن
harness اماده کردن
confect اماده کردن
belay اماده کردن
supplied اماده کردن
primes اماده کردن
prime اماده کردن
accommodated اماده کردن
outfits سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfit سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
gear کردن اماده کارکردن
to fit with اماده کردن برای
knock up سردستی اماده کردن
knock-up سردستی اماده کردن
knock-ups سردستی اماده کردن
do up اماده استفاده کردن
fitting out اماده کردن ناو
forespeak قبلا اماده کردن
forearm قبلا اماده کردن
set up اماده تیراندازی کردن
trains اماده کردن اسب
trained اماده کردن اسب
train اماده کردن اسب
geared کردن اماده کارکردن
forearms قبلا اماده کردن
gears کردن اماده کارکردن
sensate اماده پذیرش حس احساس کردن
snow farming اماده کردن پیست اسکی
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
make ready اماده شدن حاضر کردن
get ready اماده شدن حاضر کردن
spots کشف کردن اماده پرداخت
forthcomming اماده برای ارائه کردن
spot کشف کردن اماده پرداخت
to gather up جمع اوری کردن اماده کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
redact اماده چاپ کردن تحریر کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
to wind up کوک کردن اماده کردن گلوله
edited اماده چاپ کردن تغییر دادن
winterization اماده کردن برای کار در زمستان
marshaled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshal در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaling در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
crams خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed خودرا برای امتحان اماده کردن
enarm مسلح شدن اماده کارزار کردن
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
edit اماده چاپ کردن تغییر دادن
cram خودرا برای امتحان اماده کردن
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
roadworthy اماده مسافرت قابل سفر کردن
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
mountee اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
arm مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
aircraft arresting reset unit وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
tropicalization اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
sketches پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
despatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
civilian preparedness for war اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
sketch پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
set up اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
dispatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
aircraft turn around اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
disposable personal income پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
despatches انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
list شیار کردن اماده کردن
dight اماده کردن مجهز کردن
gird اماده کردن محکم کردن
paddocks منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
reception station پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
staging area فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
paddock منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
predigest بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
rig the ship فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
spooling یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
lineup اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
dizen دسته یا بسته کتان وکنف کتان را اماده کردن
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
naval landing party تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
susceptible اماده
in form اماده
fresh اماده
ready-made اماده
ready made اماده
accoutrements اماده
supplied اماده
lief اماده
supply اماده
fresh- اماده
minded اماده
yoi اماده
stocked اماده
in kelter اماده
handy اماده
handiest اماده
handier اماده
provided اماده
in gear اماده
prompts اماده
prompted اماده
prompt اماده
in store اماده
in the saddle اماده
freshest اماده
stock اماده
supplying اماده
readied اماده
abler اماده
ablest اماده
equipped اماده
set اماده
sets اماده
in full fig اماده
setting up اماده
readying اماده
accoutred اماده
yare اماده
ready اماده
readies اماده
alert اماده باش
to bargain for منتظریا اماده
ripely بطور اماده
warlike اماده جنگ
fined بسیار اماده
seaworthy اماده دریا
to buckle oneself اماده شدن
transit mixed concrete بتن اماده
kelter انتظام اماده
preparatory اماده کننده
coach اماده ساز
coached اماده ساز
coaches اماده ساز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com