English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 269 (12 milliseconds)
English Persian
to distinguish oneself [by] خود را تشخیص دادن [با]
Search result with all words
carrier سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
carriers سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
recognises تشخیص دادن
recognising تشخیص دادن
recognize تشخیص دادن
recognizes تشخیص دادن
recognizing تشخیص دادن
identified تشخیص هویت دادن یکی کردن
identified تشخیص دادن
identified مربوط کردن تشخیص دادن
identifies تشخیص هویت دادن یکی کردن
identifies تشخیص دادن
identifies مربوط کردن تشخیص دادن
identify تشخیص هویت دادن یکی کردن
identify تشخیص دادن
identify مربوط کردن تشخیص دادن
identifying تشخیص هویت دادن یکی کردن
identifying تشخیص دادن
identifying مربوط کردن تشخیص دادن
spot تشخیص دادن
spots تشخیص دادن
diagnose تشخیص دادن
diagnosed تشخیص دادن
diagnosing تشخیص دادن
distinguish تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
distinguishes تشخیص دادن دیفرانسیل گرفتن
identification تشخیص تشخیص دادن
find جستن تشخیص دادن
finds جستن تشخیص دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
assess تشخیص دادن
assessed تشخیص دادن
assesses تشخیص دادن
assessing تشخیص دادن
espied تشخیص دادن
espies تشخیص دادن
espy تشخیص دادن
espying تشخیص دادن
discern تشخیص دادن
discerned تشخیص دادن
discerns تشخیص دادن
see through خوب تشخیص دادن
see-through خوب تشخیص دادن
tell تشخیص دادن فرق گذاردن
telling-off تشخیص دادن فرق گذاردن
tells تشخیص دادن فرق گذاردن
recognition تشخیص شناسایی هواپیما یا ناوتشخیص دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
judged حکم دادن تشخیص دادن
judges حکم دادن تشخیص دادن
judging حکم دادن تشخیص دادن
spotting تشخیص دادن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
descry تشخیص دادن
prognosticate تشخیص دادن قبلی مرض
to know right from wrong تشخیص دادن
make out <idiom> تشخیص دادن
to distinguish between something and something فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something فرق گذاشتن [تشخیص دادن] یک چیز از چیز دیگری
to discern someone [something] تشخیص دادن کسی [چیزی]
to make out someone [something] تشخیص دادن کسی [چیزی]
Other Matches
micr سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
exception روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
exceptions روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification friendly or foe سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
diagnostic تشخیص
denotation تشخیص
percipience حس تشخیص
contradistinction تشخیص
diagnosis تشخیص
diagnostics تشخیص ها
diagnoses تشخیص
specification تشخیص
assessment تشخیص
distinctions تشخیص
distinction تشخیص
indistinctively بی تشخیص
assessments تشخیص
In my judgement. As I see it. به تشخیص من
discretion تشخیص
discernment تشخیص
diagnostically ازراه تشخیص
diacritical نشان تشخیص
discernible قابل تشخیص
moral perception حس تشخیص اخلاقی
judiciously از روی تشخیص
moral sense حس تشخیص خوب و بد
diacritical marks نشان تشخیص
resolution قدرت تشخیص
diagnostic routine روال تشخیص
diagnostic test تست تشخیص
diagnosis تشخیص عیب
diagnosis تشخیص ناخوشی
diagnoses تشخیص عیب
flair قوه تشخیص
differential diagnosis تشخیص افتراقی
fault datagnosis تشخیص عیب
discriminant function تابع تشخیص
discriminately از روی تشخیص
orientation تشخیص موقعیت
error detecting code کد تشخیص خطا
distinct قابل تشخیص
diagnostics شیوههای تشخیص
differentiable تشخیص پذیر
identification تشخیص هویت
frequency discrimination تشخیص فرکانس
diagnoses تشخیص ناخوشی
indiscreet فاقد حس تشخیص
Power of distiction. قوه تشخیص
resolutions قدرت تشخیص
blind diagnosis تشخیص بی نام
voice recognition تشخیص صوتی
visual identification تشخیص بصری
vertification of debts تشخیص مطالبات
verification of debt تشخیص مطالبات
carrier detect تشخیص حامل
vision recognition تشخیص بصری
character recognition تشخیص کاراکتر
recognizably قابل تشخیص
voice recognition تشخیص صدا
recognizable قابل تشخیص
indiscrete غیرقابل تشخیص
sense حس تشخیص مفهوم
indiscrimination عدم تشخیص
speech recogintion تشخیص گفتار
speech recogintion تشخیص کلام
identification signs علائم تشخیص
coefficient of determination ضریب تشخیص
identification of friend from foe دستگاه تشخیص
differentials تشخیص دهنده
differential تشخیص دهنده
recognition تشخیص بازشناخت
sensibilities حس تشخیص دقت
sensibility حس تشخیص دقت
pattern recognition تشخیص الگو
pattern recognitation تشخیص الگو
designator code کد تشخیص یکان
diacritic نشان تشخیص
corrective maintenance عمل تشخیص
Diagnosis. تشخیص بیماری
sensed حس تشخیص مفهوم
handwriting recognition تشخیص دست خط
collision detection تشخیص تصادم
psychodiagnosis تشخیص روانی
i.f.f. system دستگاه تشخیص
distinguishing تشخیص دهنده
senses حس تشخیص مفهوم
prognostication تشخیص قبلی مرض
eyes دیدخوب با تشخیص مسافت
prognostications تشخیص قبلی مرض
eye دیدخوب با تشخیص مسافت
eying دیدخوب با تشخیص مسافت
eyeing دیدخوب با تشخیص مسافت
electrodiagnosis تشخیص با دستگاههای برقی
diagnostic routine برنامه تشخیص عیب
psychodiagnostics ابزارهای تشخیص روانی
spotting تشخیص محل گلوله
diagnostician تشخیص دهندهء مرض
diagnostician متخصص تشخیص مرض
detection عمل تشخیص چیزی
cess تشخیص وتعیین مالیات
indistinguishably بطور غیرقابل تشخیص
tell apart <idiom> تشخیص تا کس یادو چیز
differential aptitude tests ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
diagnostic وابسته به تشخیص ناخوشی
hotter تشخیص و ترمیم خطا
identification zone منطقه تشخیص هدف
whiteouts عدم تشخیص موقعیت
whiteout عدم تشخیص موقعیت
optical recognition device دستگاه تشخیص نوری
hottest تشخیص و ترمیم خطا
indiscernible able غیر قابل تشخیص
identification of supplies تشخیص هویت کالا
hot تشخیص و ترمیم خطا
materiel cognizance مدیریت تشخیص کالا
fault diagnosis تشخیص نقص فنی
ocr تشخیص کاراکترهای نوری
prognosticator تشخیص دهنده قبلی مرض
monroe diagnostic reading test ازمون تشخیص خواندن مونرو
recognizable آنچه قابل تشخیص است
detector وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
detectors وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
pathognomic وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
computer assisted diagnosis تشخیص بیماری توسط کامپیوتر
colourblindness فقدان قوه تشخیص رنگ
overhead بیت تشخیص خطا در ارسال
interrupts انجام عملی پس از تشخیص وقفه
logic seeking دستورات تنظیم و... را تشخیص میدهد
interrupting انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupt انجام عملی پس از تشخیص وقفه
diagnostic routine روش تشخیص معایب در اثرازمایش
contrast enhancement توسعه تشخیص سایه روشن
flagman داور مخصوص تشخیص امتیاز
multiple discriminant function تابع تشخیص چند متغیری
wake light چراغ تشخیص خط حرکت ناو
identification zone منطقه تشخیص هواپیماهای دشمن
differentiable قابل تشخیص فرق گذاشتنی
frequency discriminator دستگاه تشخیص دهنده فرکانس
recognizably آنچه قابل تشخیص است
individuation تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت
pick up a trail/scent <idiom> تشخیص جای پای انسان یا حیوان
The twins are hardly distinguish between colors. دوقلوها را از همدیگر نمی شد تشخیص داد
subclinical غیر قابل تشخیص در معاینات بالینی
CSM سیستم تشخیص حرف نوری کارا
M out of N code سیستم کدگذاری حاوی تشخیص خطا
mode که حاوی کد تشخیص و تصحیح خطا هستند
modes که حاوی کد تشخیص و تصحیح خطا هستند
self- کامپیوتری که از برنامههای تشخیص استفاده میکند
undetected آنچه تشخیص داده نشده است
isotherm follower دستگاه تشخیص سطوح هم حرارت اب دریا
accidentalism تشخیص علائم گمراه کننده مرض
combines سیستم تشخیص حروف نوری کارا
combine سیستم تشخیص حروف نوری کارا
ocr Recognition OpticalCharacter تشخیص نوری دخشه
omr تشخیص علامت نوری Recognition ark
omr وسیلهای که علامتها و خط وط خاص را تشخیص میدهد
wreckage locator دستگاه تشخیص محل ترکیدگی لولههای اب
indistinguishable غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
combining سیستم تشخیص حروف نوری کارا
king of arms متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
physiognomical مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
collision detection تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد
inspector داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
air traffic regulation and identificatio سیستم تشخیص و کنترل عبورو مرور هوایی
transponder tango دستگاه تشخیص دشمن وخودی مدل اولیه
contact ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
inspectors داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
verifier وسیله مخصوص برای تشخیص داده ورودی
transponder sierra دستگاه تشخیص دشمن وخودی مدل پیشرفته
contacted ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contacting ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
aetiology علم تشخیص علل امراض علت شناسی
auto تابع تشخیص صحت خودکار پس از ضبط داده
totals کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
autos تابع تشخیص صحت خودکار پس از ضبط داده
totalling کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
diagnostic کامپیوتری که مجموعهای برنامههای تشخیص را اجرا کند.
hash کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
totalled کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
totaling کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
cyclic کد تشخیص خطا برای داده ارسال شده
horizontal روش تشخیص خطا برای داده ارسالی
contacts ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
totaled کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
total کل تعداد ورودیهای hash برای تشخیص خطا
recognition فرآیند تشخیص خط وط یا نشانه ها یا الگو ها به صورت نوری
user کدشناسایی یکتا که به کامپیوتر امکان تشخیص کاربر را میدهد
users کدشناسایی یکتا که به کامپیوتر امکان تشخیص کاربر را میدهد
optical وسیلهای که میتواند نشانه ها یا خط وط به فرم خاص را تشخیص میدهد.
qualitative analysis تجزیه جهت تشخیص اجزا متشکله ماده یا مخلوطی
redundancies بررسی بلاکهای دریافتی داده برای تشخیص خطا
execution خطای تشخیص داده شده هنگام اجرای یک برنامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com