Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 288 (41 milliseconds)
English
Persian
to go into hiding
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
to go underground
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
Search result with all words
stack
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
concealment
پنهان کردن پوشاندن
cache
پنهان کردن
cache
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
caches
پنهان کردن
caches
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
cover
پنهان کردن
coverings
پنهان کردن
covers
پنهان کردن
mask
ماسک زدن پنهان کردن
mask
پنهان کردن
masks
ماسک زدن پنهان کردن
masks
پنهان کردن
conceal
پنهان کردن
conceal
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
conceals
پنهان کردن
conceals
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
pocket
درجیب پنهان کردن
pockets
درجیب پنهان کردن
dissemble
تدلیس کردن پنهان کردن
dissembled
تدلیس کردن پنهان کردن
dissembles
تدلیس کردن پنهان کردن
dissembling
تدلیس کردن پنهان کردن
shadow
پنهان کردن
shadowed
پنهان کردن
shadowing
پنهان کردن
shadows
پنهان کردن
disguise
پنهان کردن
disguised
پنهان کردن
disguises
پنهان کردن
disguising
پنهان کردن
dissimulate
پنهان کردن
dissimulated
پنهان کردن
dissimulates
پنهان کردن
dissimulating
پنهان کردن
embed
درزمین پنهان کردن
embeds
درزمین پنهان کردن
veil
مستوریا پنهان کردن
veils
مستوریا پنهان کردن
hide
پنهان کردن
hides
پنهان کردن
secrete
تراوش کردن پنهان کردن
secrete
پنهان کردن
secreted
تراوش کردن پنهان کردن
secreted
پنهان کردن
secretes
تراوش کردن پنهان کردن
secretes
پنهان کردن
secreting
تراوش کردن پنهان کردن
secreting
پنهان کردن
closet
پنهان کردن
closeted
پنهان کردن
closeting
پنهان کردن
closets
پنهان کردن
cloak
پنهان کردن
cloaked
پنهان کردن
cloaking
پنهان کردن
cloaks
پنهان کردن
wrap
لفافه دار کردن پنهان کردن
wraps
لفافه دار کردن پنهان کردن
camouflage
پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged
پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages
پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging
پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
occult
از نظر پنهان کردن
becloud
زیر ابر پنهان کردن
cache memory
فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
eloign
پنهان کردن
encrypt
پنهان کردن
encryption
رمزدار کردن پنهان کردن
flash defilade
پنهان کردن برق دهانه توپ استتار برق دهانه توپ
hickok belt
مخفی شدن پنهان کردن
inconcealable
غیرقابل پنهان کردن
scratchpad
حافظه پنهان برای بافر کردن داده ارسالی بین پردازنده سریع و وسیله ورودی / خروجی کند.
software encryption
پنهان کردن نرم افزاری
to ballot for
بارای پنهان انتخاب کردن
to keep back
دفع کردن پنهان کردن
cover one's tracks
<idiom>
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
gloss over
<idiom>
پنهان کردن ،خوب جلوه دادن
lay low
<idiom>
پنهان کردن
sweep under the rug
<idiom>
پنهان کردن
Other Matches
hitting
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit
داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
ram cache
RA پنهان
veiled
پنهان
backdoor
پنهان
cryptical
پنهان
perdu or due
پنهان
cryptically
پنهان
occult
پنهان
perdu
پنهان
jackes
پنهان
perdue
پنهان
delitescent
پنهان
benined the curtain
پنهان
latent
پنهان
cryptic
پنهان
hidden line
خط پنهان
abstruse
پنهان
hugger mugger
پنهان
burrowed
پنهان شدن
latescent
پنهان شونده
hickok belt
پنهان شدن
hidden codes
کدهای پنهان
hidden file
فایل پنهان
to absent oneself
پنهان شدن
hide
پنهان شدن
concealment
پنهان بودن
disguised unemployment
بیکاری پنهان
disguised underemployment
کم کاری پنهان
to be in hiding
پنهان بودن
to be in hiding
پنهان ماندن
burrows
پنهان شدن
burrowing
پنهان شدن
burrow
پنهان شدن
booby trap
پنهان تله
codes
رمزهای پنهان
insconce
پنهان شدن
booby-trap
پنهان تله
booby-trapping
پنهان تله
booby-traps
پنهان تله
hidden
پنهان کرده
i hid my self
را پنهان کردم
surreptitious
پنهان محرمانه
inapparent
ناپیدا پنهان
cover up
<idiom>
پنهان کاربدواشتباه
to keep dark
پنهان ماندن
booby-trapped
پنهان تله
hidden inflation
تورم پنهان
hidden line removal
حذف خط پنهان
hides
پنهان شدن
hidden objects
اشیاء پنهان
hidden surface
سطح پنهان
hidden unemployment
بیکاری پنهان
hideousness
پنهان بودن
to lie hid
پنهان ماندن
Just between you and me. . .
از شما چه پنهان …
fudge
پنهان شدن
by end
قصد پنهان
obreption
پنهان روی
under cover
<idiom>
پنهان شدن
secretion
پنهان سازی
furtive
پنهان نهانی
concealed
پنهان شده
fudged
پنهان شدن
concealable
پنهان کردنی
crypianalysis
پنهان کاری
abscond
پنهان شدن
absconding
پنهان شدن
absconded
پنهان شدن
cryptography
پنهان شناسی
absconds
پنهان شدن
fudging
پنهان شدن
memory cache
حافظه پنهان
fudges
پنهان شدن
booby-trapped
با پنهان تله مجهزکردن
booby-trapping
با پنهان تله مجهزکردن
booby-trap
با پنهان تله مجهزکردن
to keep secret
پنهان داشتن راز
the criminals' lair
پنهان گاه جنایتکاران
latent electronic image
تصویر الکتریکی پنهان
keep under one's hat
<idiom>
پنهان نگاه داشتن
booby trap
با پنهان تله مجهزکردن
darkle
در تاریکی پنهان شدن
let it all hang out
<idiom>
پنهان نکردن چیزی
booby-traps
با پنهان تله مجهزکردن
obstructor
پوشاننده پنهان کننده
they took refuge in a cave
در غاری پنهان شدند
murder will out
خون نا حق پنهان نمینماند
secretive
سری پنهان کار
occultly
بطور پوشیده یا پنهان
hidden information
اطلاعات پنهان کرده
ironies
مسخره پنهان سازی
irony
مسخره پنهان سازی
to lie or keep close
پنهان بردن یاماندن
To do something on the sly (in secret).
کاری را پنهان انجام دادن
hidden
پنهان کرده شده پوشیده
He tried to conceal the facts.
سعی داشت حقیقت را پنهان کند
to hide one's head
ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
ensconced
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
right out
<idiom>
به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
I stayed in concealment until the danger passed.
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
ensconce
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconcing
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconces
پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
There is more to it than meets the eye.
ارزش
[و یا حقایق]
پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
stalking horse
اسب یا چیزی شبیه به ان که شکارچی در پشت ان پنهان است
hidden
فرمول ریاضی که خط وط پنهان را از تصویر دو بعدی شی D پاک میکند
oubiette
زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
reveals
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveal
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
revealed
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
stoaway
کسیکه خودرادرکشتی پنهان میکندکه پول از او نگیرندتاکشتی راه بیفتد
retention
زمانی که تصویرتلویزیون پس ازنمایش دادن پنهان میشود,.به علت فسفرمقاوم
pompeian
وابسته به شهر ایتالیایی که زیر خاکسترهای اتش نشانی پنهان است
bran pie
فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
synchronous
سیستم پنهان ثانویه سریع در بسیاری از کامپیوترها که از نقط ه پردازنده pentium استفاده میکند
What soberness conceals drunkenness reveals.
<proverb>
آنچه هشیار پنهان مى کند,بوقت مستى همه بر ملا کند .
pipelines
حافظه پنهان جانبی سنکرون که از قط عات حافظه سریع استفاده میکند
pipeline
حافظه پنهان جانبی سنکرون که از قط عات حافظه سریع استفاده میکند
cache memory
یک حافظه کوچک و بسیارسریع که مخصوص ذخیره موقت اطلاعات میباشد حافظه پنهان
mum's the word
این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
hidden momentum of population growth
نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
attribute
مشخصه مخصوص یک فایل که توسط سیستم عامل استفاده میشود و فایل از کاربر پنهان است
attributing
مشخصه مخصوص یک فایل که توسط سیستم عامل استفاده میشود و فایل از کاربر پنهان است
attributes
مشخصه مخصوص یک فایل که توسط سیستم عامل استفاده میشود و فایل از کاربر پنهان است
to niche oneself
خود را در گوشهای جا دادن در گوشهای پنهان شدن
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
lie low
<idiom>
جیم شدن ،پنهان شدن ازترس
cantilever ratio
نصف طول دو سر بال تقسیم بر حداکثر طول پنهان بال داخل بدنه هواپیما
level two cache
حافظه پنهان سریع که مناسب با تخته اصلی کامپیوتر است بجز کامپیوتر با پردازنده Pentium Pro که حافظه بخشی از طراحی قطعه پردازنده است
EDO memory
فن آوری حافظه که حاوی پیشرفت بهتری است و می انواند داده را از محلی از حافظه پیدا کند و بخواند بایک عمل . و نیز میتواند آخرین قطعه داده را که در حافظه ذخیره شده بود در حافظه پنهان آماده خواندن از حافظه است
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com