Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
slops	خوراک ابکی
slipslop	خوراک ابکی
Other Matches
slurry	تبدیل به محلول ابکی کردن ابکی
gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
soupy	ابکی
watery	پر اب ابکی
wishy-washy	ابکی
pappy	ابکی
dilution	ابکی
wishy washy	ابکی
washy	ابکی
serous	ابکی
liquids	ابکی
liquid	ابکی
dilutes	ابکی کردن
washiness	ابکی بودن
liquid	چیز ابکی
to wash down	ابکی کردن
liquids	چیز ابکی
weakish	چیز ابکی
wateriness	ابکی بودن
waterish	چیز ابکی
diluted	ابکی کردن
diluting	ابکی کردن
thin	رقیق و ابکی
dilute	ابکی کردن
thins	رقیق و ابکی
semifluid	نیمه ابکی
serosity	ابکی بودن
slush	برف ابکی
slurry	ماده ابکی
thinned	رقیق و ابکی
thinners	رقیق و ابکی
serous membrane	شامه ابکی
thinnest	رقیق و ابکی
aquosity	حالت ابی یا ابکی
small ale	ابجو ابکی وارزان
succulence	اب داری حالت ابکی
wish wash	مشروب ابکی اب زیپو
proteinase	انزیمهای ابکی کننده پروتئین
plasm	پلاسما قسمت ابکی خون
plasma	پلاسما قسمت ابکی خون
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
potions	دارو یا زهر ابکی شربت عشق
potion	دارو یا زهر ابکی شربت عشق
kefir	کفیر:یکجورخوراک ابکی وکفدارکه مانندماست است ودرقفقاز....میخورانند
chow	خوراک
tack	خوراک
keeps	خوراک
keep	خوراک
chows	خوراک
repast	خوراک
repasts	خوراک
fare	خوراک
fares	خوراک
tacks	خوراک
tacking	خوراک
tacked	خوراک
fared	خوراک
faring	خوراک
meat	خوراک
meats	خوراک
messes	:یک خوراک
mess	:یک خوراک
nutrition	خوراک
intake	خوراک
viands	خوراک
messmate	هم خوراک
oligotrophic	کم خوراک
pabulum	خوراک
tucker	خوراک
passage money	خوراک
nourishment	خوراک
nutriment	خوراک
feeds	خوراک
at mess	سر خوراک
intakes	خوراک
foods	خوراک
food	خوراک
butterpump	غم خوراک
feed	خوراک
victuals	خوراک
nutriments	خوراک
sitophobia	خوراک هراسی
meal time	موقع خوراک
meal time	وقت خوراک
nourishes	خوراک دادن
nourished	خوراک دادن
queasiness	سنگینی خوراک
preparation of food	تهیه خوراک
junk foods	گنده خوراک
junk food	گنده خوراک
health foods	خوراک بهداشتی
chop house	خوراک خانه
piece de resistance	خوراک اصلی
health food	خوراک بهداشتی
nourish	خوراک دادن
kingfisher	ماهی خوراک
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
insect	کرم خوراک
insects	کرم خوراک
food gathering	خوراک اوری
viand	خوراک ماکولات
feedstuff	خوراک حیوانات
eating house	خوراک پزخانه
frugal food	خوراک ساده
autotroph	خوراک ساز
boarding house	خوابگاه و خوراک
heterotroph	خوراک گیر
to give to eat	خوراک دادن
timbale	خوراک دلمه
feeders	خوراک دهنده
food stamps	تمبر خوراک
food stamp	تمبر خوراک
eating	خوش خوراک
eating	خورد و خوراک
to d. up	خوراک گذاردن
cannon fodder	خوراک توپ
boarding houses	خوابگاه و خوراک
at meat	سر خوراک یا غذا
dishes	سینی خوراک
grub	خوراک خواربار
grubbed	خوراک خواربار
grubs	خوراک خواربار
regale	خوراک لذیذ
regaled	خوراک لذیذ
regales	خوراک لذیذ
regaling	خوراک لذیذ
dosage	یک خوراک دارو
treat	خوراک رایگان
treated	خوراک رایگان
treats	خوراک رایگان
dish	سینی خوراک
recipe	خوراک دستور
recipes	خوراک دستور
hors d'oeuvre	پیش خوراک
gourmets	خوراک شناس
hors d'oeuvres	پیش خوراک
suave	خوش خوراک
gourmet	خوراک شناس
aliment	خوراک دادن
dose	یک خوراک دارو
snacks	خوراک سرپایی
feed	خوراک علوفه
snacks	خوراک مختصر
snack	خوراک سرپایی
dosed	یک خوراک دارو
snack	خوراک مختصر
doses	یک خوراک دارو
support [nourish, feed]	خوراک دادن
dosing	یک خوراک دارو
feeder	خوراک دهنده
menus	فهرست خوراک
menu	فهرست خوراک
feed	خوراک دادن
dosages	یک خوراک دارو
plats du jour	خوراک روز
feeds	خوراک دادن
plat du jour	خوراک روز
feeds	خوراک علوفه
he cannot earn his own keep	اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
hopper	محفظه خوراک دستگاه
rotisserie	مغازه خوراک پزی
chillies	خوراک لوبیای پر ادویه
gratin	خوراک ته دیم دار
sanguification	تبدیل خوراک بخون
receivers	دستگاه خوراک دهنده
throphogen	لایه خوراک ساز
receiver	دستگاه خوراک دهنده
receiver	جعبه خوراک دهنده
holozoic	جانور خوراک گیر
kitchener	بخاری خوراک پزی
pitch into	به خوراک حمله کردن
piece deresistance	بخش عمده خوراک
kickshaw	خوراک خوش مزه
thropholyt	لایه خوراک کاه
hoppers	محفظه خوراک دستگاه
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
revalenta	خوراک عدس واردجو
receivers	جعبه خوراک دهنده
Primuses	چراغ خوراک پزی
dose	خوراک دوا یا شربت
cuisine	روش اشپزی خوراک
spaghetti	خوراک رشته فرنگی
heaters	چراغ خوراک پزی
larders	گنجه خوراک خوراکی
heater	چراغ خوراک پزی
cooker	چراغ خوراک پزی
larder	گنجه خوراک خوراکی
dosed	خوراک دوا یا شربت
chilli	خوراک لوبیای پر ادویه
Primus	چراغ خوراک پزی
cookers	چراغ خوراک پزی
nosh	خوراک سبک خوردن
kitchens	محل خوراک پزی
kitchen	محل خوراک پزی
dosing	خوراک دوا یا شربت
doses	خوراک دوا یا شربت
chilies	خوراک لوبیای پر ادویه
fast food	تند خوراک تندکار
dozing	دوز یک خوراک دارو
convenience foods	خوراک پیش پخته

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com