Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
frugal food
خوراک ساده
Other Matches
simple design
طرف کف ساده
[هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
gastronome
EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
basics
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
mirror carpet
طرح آینه
[در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
the food was smoked
خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
structuring
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
passage money
خوراک
viands
خوراک
victuals
خوراک
fared
خوراک
messmate
هم خوراک
intakes
خوراک
intake
خوراک
tacked
خوراک
tacking
خوراک
chows
خوراک
chow
خوراک
pabulum
خوراک
nourishment
خوراک
nutriment
خوراک
nutriments
خوراک
feeds
خوراک
feed
خوراک
food
خوراک
foods
خوراک
tack
خوراک
keep
خوراک
keeps
خوراک
oligotrophic
کم خوراک
tacks
خوراک
repasts
خوراک
fare
خوراک
mess
:یک خوراک
nutrition
خوراک
messes
:یک خوراک
meat
خوراک
meats
خوراک
butterpump
غم خوراک
fares
خوراک
repast
خوراک
faring
خوراک
tucker
خوراک
at mess
سر خوراک
feeder
خوراک دهنده
slops
خوراک ابکی
hors d'oeuvres
پیش خوراک
chop house
خوراک خانه
feeders
خوراک دهنده
hors d'oeuvre
پیش خوراک
health foods
خوراک بهداشتی
junk foods
گنده خوراک
junk food
گنده خوراک
nourished
خوراک دادن
plat du jour
خوراک روز
recipes
خوراک دستور
at meat
سر خوراک یا غذا
autotroph
خوراک ساز
meal time
موقع خوراک
meal time
وقت خوراک
gourmet
خوراک شناس
gourmets
خوراک شناس
insects
کرم خوراک
dosage
یک خوراک دارو
dish
سینی خوراک
dishes
سینی خوراک
kingfisher
ماهی خوراک
plats du jour
خوراک روز
treat
خوراک رایگان
treated
خوراک رایگان
treats
خوراک رایگان
recipe
خوراک دستور
suave
خوش خوراک
slipslop
خوراک ابکی
health food
خوراک بهداشتی
viand
خوراک ماکولات
food gathering
خوراک اوری
grubbed
خوراک خواربار
to give to eat
خوراک دادن
grubs
خوراک خواربار
regale
خوراک لذیذ
regaled
خوراک لذیذ
regales
خوراک لذیذ
dosed
یک خوراک دارو
regaling
خوراک لذیذ
dosages
یک خوراک دارو
insect
کرم خوراک
dosing
یک خوراک دارو
doses
یک خوراک دارو
to d. up
خوراک گذاردن
feedstuff
خوراک حیوانات
food stamps
تمبر خوراک
food stamp
تمبر خوراک
eating
خوش خوراک
eating
خورد و خوراک
grub
خوراک خواربار
nourishes
خوراک دادن
heterotroph
خوراک گیر
he partook of fare
در خوراک ما شریک شد
cannon fodder
خوراک توپ
boarding houses
خوابگاه و خوراک
nourish
خوراک دادن
eating house
خوراک پزخانه
timbale
خوراک دلمه
boarding house
خوابگاه و خوراک
dose
یک خوراک دارو
sitophobia
خوراک هراسی
feed
خوراک علوفه
piece de resistance
خوراک اصلی
feed
خوراک دادن
snacks
خوراک سرپایی
snacks
خوراک مختصر
snack
خوراک سرپایی
snack
خوراک مختصر
preparation of food
تهیه خوراک
feeds
خوراک دادن
feeds
خوراک علوفه
aliment
خوراک دادن
support
[nourish, feed]
خوراک دادن
menu
فهرست خوراک
menus
فهرست خوراک
queasiness
سنگینی خوراک
he cannot earn his own keep
اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
convenience food
خوراک پیش پخته
fast food
تند خوراک تندکار
chilies
خوراک لوبیای پر ادویه
chilli
خوراک لوبیای پر ادویه
nosh
خوراک سبک خوردن
convenience foods
خوراک پیش پخته
spaghetti
خوراک رشته فرنگی
helpings
یک وعده یا پرس خوراک
dainty
گوشت یا خوراک لذیذ
helping
یک وعده یا پرس خوراک
cresture conforts
خوراک و پوشاک خوب
larders
گنجه خوراک خوراکی
holozoic
جانور خوراک گیر
chillies
خوراک لوبیای پر ادویه
gratin
خوراک ته دیم دار
cuisine
روش اشپزی خوراک
kitchen
محل خوراک پزی
dose
خوراک دوا یا شربت
piece deresistance
بخش عمده خوراک
dosed
خوراک دوا یا شربت
doses
خوراک دوا یا شربت
dosing
خوراک دوا یا شربت
kitchens
محل خوراک پزی
cooker
چراغ خوراک پزی
cookers
چراغ خوراک پزی
Primus
چراغ خوراک پزی
to eat one's mutton
یا کسی خوراک خوردن
heaters
چراغ خوراک پزی
heater
چراغ خوراک پزی
eating disorder
اختلال خورد و خوراک
vegetable diet
خوراک سبزی دار
throphogen
لایه خوراک ساز
thropholyt
لایه خوراک کاه
pitch into
به خوراک حمله کردن
doze
دوز یک خوراک دارو
dozed
دوز یک خوراک دارو
dozes
دوز یک خوراک دارو
dozing
دوز یک خوراک دارو
feed belt
نوار خوراک دهنده
feeding group
قسمت خوراک دهنده
Primuses
چراغ خوراک پزی
receiver
جعبه خوراک دهنده
sanguification
تبدیل خوراک بخون
kickshaw
خوراک خوش مزه
kitchener
بخاری خوراک پزی
rotisserie
مغازه خوراک پزی
receiver
دستگاه خوراک دهنده
Chile
خوراک لوبیای پر ادویه
revalenta
خوراک عدس واردجو
receivers
دستگاه خوراک دهنده
receivers
جعبه خوراک دهنده
chili
خوراک لوبیای پر ادویه
recipe
دستور خوراک پزی
trencherman
ادم خوش خوراک
larder
گنجه خوراک خوراکی
hopper
محفظه خوراک دستگاه
hoppers
محفظه خوراک دستگاه
recipes
دستور خوراک پزی
hodgepodge
خوراک همه چیز درهم
haricots
خوراک راگو با لوبیا سبز
dozing
مقدار کافی از یک دارو خوراک
doze
مقدار کافی از یک دارو خوراک
the garden provides food
باغ خوراک تهیه میکند
dozes
مقدار کافی از یک دارو خوراک
gourmets
خبره خوراک شراب شناس
chemotrophic treatment
تسویه خوراک ساخت شیمیایی
it is highly valued as food
برای خوراک بسیارمطلوب است
haricot
خوراک راگو با لوبیا سبز
cookshop
دکان خوراک پزی مهمانخانه
colcannon
خوراک کلم وسیب زمینی
gourmet
خبره خوراک شراب شناس
rechauffe
خوراک دوباره گرم کرده
table d'hote
خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
delicacies
نازک بینی خوراک لذیذ
gormand
خوش سلیقگی در خوراک پر خوری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com